جدول جو
جدول جو

معنی باربزیو - جستجوی لغت در جدول جو

باربزیو
(بِ یُ)
نام قصبۀ مرکز قضائی است در ایالت شارانت فرانسه. در 34هزارگزی جنوب غربی شهر آنگولم واقع است و دارای یک حمام معدنی میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). 4100 تن نفوس دارد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باربری
تصویر باربری
کار و شغل باربر، بار بردن، حمل و نقل، بنگاهی که به حمل و نقل کالا و بار می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
(بی یُنْ)
رجوع به باربو شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نظارت و داروغگی. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
عمل باربر. کار حمال.
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به باربد یا آهنگ منسوب به وی:
سرکش بر پشت رود باربدی زد سرود
وز می سوری درود سوی بنفشه رسید.
کسائی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشکین باختری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر که در 8هزارگزی شمال مشکین شهر و 6هزارگزی شوسۀ مشکین شهر - اهر در جلگه واقع است، هوایش معتدل و دارای 233 تن سکنه می باشد، آبش از چشمه و خیاوچای (رود خانه خیاو)، محصولش غلات، حبوبات، شغل مردمش زراعت و گله داری، راهش مالرو می باشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
نام قصبه ای است در ایالت ساکس پروس که در 25هزارگزی جنوب شرقی ماگدمبورگ در محل اتصال دو نهر ساله و الب واقع گشته است، (از قاموس اعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
باربیون. نوعی ماهی از انواع سیپرینیده که در آبهای شیرین زندگی میکند
لغت نامه دهخدا
ترکی از پارسی بگ و بیک برابر با بزرگ و والا بر گرفته از واژه بغ پارسی است بار بد بار سالار
فرهنگ لغت هوشیار
عمل و شغل باربر بردن بار بر دوش و پشت خود، اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است اداره حمل و نقل نقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربدی
تصویر باربدی
منسوب به باربد آهنگ ساخته باربد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربری
تصویر باربری
((بَ))
عمل و شغل باربر، مؤسسه ای که امور حمل و نقل کالا را به عهده دارد
فرهنگ فارسی معین