جدول جو
جدول جو

معنی باربری - جستجوی لغت در جدول جو

باربری
عمل و شغل باربر بردن بار بر دوش و پشت خود، اداره ای که مباشر امور حمل و نقل است اداره حمل و نقل نقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
باربری
کار و شغل باربر، بار بردن، حمل و نقل، بنگاهی که به حمل و نقل کالا و بار می پردازد
تصویری از باربری
تصویر باربری
فرهنگ فارسی عمید
باربری
((بَ))
عمل و شغل باربر، مؤسسه ای که امور حمل و نقل کالا را به عهده دارد
تصویری از باربری
تصویر باربری
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برابری
تصویر برابری
انطباق، موازنه، تساوی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کاربری
تصویر کاربری
آکتیویته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بادبری
تصویر بادبری
باد صبا، باد برین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربدی
تصویر باربدی
منسوب به باربد آهنگ ساخته باربد
فرهنگ لغت هوشیار
برابربودن تساوی، هموزنی همسنگی تساوی، همواری، همدوشی همسانی همردیفی، تطابق مطابق بودن معادل بودن، برابری سال 1340 هجری شمسی با 1381 هجری قمری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برابری
تصویر برابری
برابر بودن، هم وزن یا هم سر بودن، رو به رو شدن
برابری کردن: با کسی رو به رو شدن، دعوی هم سنگی و هم زوری کردن، ستیزه کردن، همدوش و هم ردیف بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باروری
تصویر باروری
Fertility, Fruitfulness, Prolificacy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برابری
تصویر برابری
Equality, Parity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
равенство , паритет
دیکشنری فارسی به روسی
фертильность , плодородие , плодовитость
دیکشنری فارسی به روسی
рівність , паритет
دیکشنری فارسی به اوکراینی
родючість , родючість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
płodność, urodzajność
دیکشنری فارسی به لهستانی
生育能力 , 肥沃 , 丰富性
دیکشنری فارسی به چینی
fertilidade, fecundidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
fertilità, prolificità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
fertilité, fécondité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ความเท่าเทียม
دیکشنری فارسی به تایلندی
ความอุดมสมบูรณ์ , ความอุดมสมบูรณ์ , ความอุดมสมบูรณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی