سفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سپیده، سپیداب، سپتاک، سپیتاک، سپیداج، اسفیداج
سِفیداب، گرد سفیدی که از روی و برخی مواد دیگر گرفته می شود و در نقاشی به کار می رود، سفیداب روی، اکسید روی، پودر سفیدی که زنان به صورت خود می مالند، سِپیده، سِپیداب، سِپتاک، سَپیتاک، سِپیداج، اِسفیداج
دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 52 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 7 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ در جلگه واقع است، هوایش معتدل با 2181 تن سکنه میباشد آبش از قوری چای (رود قوری) و چاه است، محصولش غلات، چغندر، حبوبات، کشمش، بادام، زردآلو، شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی جاجیم بافی و راهش ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 52 هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 7 هزارگزی شمال خاوری راه ارابه رو میاندوآب به شاهین دژ در جلگه واقع است، هوایش معتدل با 2181 تن سکنه میباشد آبش از قوری چای (رود قوری) و چاه است، محصولش غلات، چغندر، حبوبات، کشمش، بادام، زردآلو، شغل مردمش زراعت و صنایع دستی اهالی جاجیم بافی و راهش ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
بلغت رومی سفیداب قلعی را گویند، (برهان) (آنندراج) (دمزن)، مأخوذ از یونانی سفیداب قلعی، (ناظم الاطباء)، غمنه، (کازیمیرسکی) اسفیداج الرصاص، نام دوائی است که نامهای دیگرش اسفیداج و سفیداب است، لفظ مذکور از زبان عبرانی است که در ترجمه طب معرب شده، (فرهنگ نظام)، بعبرانی اسفیداج است، (فهرست مخزن الادویه)، نامی است که در شهر تونس و دیگر نقاط افریقا به سفیداب قلعی دهند، رجوع به ابن بیطار ترجمه لکلرک ج 1 ص 201 و اسفیداج شود
بلغت رومی سفیداب قلعی را گویند، (برهان) (آنندراج) (دِمزن)، مأخوذ از یونانی سفیداب قلعی، (ناظم الاطباء)، غمنَه، (کازیمیرسکی) اسفیداج الرصاص، نام دوائی است که نامهای دیگرش اسفیداج و سفیداب است، لفظ مذکور از زبان عبرانی است که در ترجمه طب معرب شده، (فرهنگ نظام)، بعبرانی اسفیداج است، (فهرست مخزن الادویه)، نامی است که در شهر تونس و دیگر نقاط افریقا به سفیداب قلعی دهند، رجوع به ابن بیطار ترجمه لکلرک ج 1 ص 201 و اسفیداج شود
شیرۀ انگور تند و تیز اندک طبخ یافته، معرب باده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). در عرف فقها، شرابی جوشانیده که کمتر از نصف آن تبخیرشده باشد. مأخوذ از بادۀ فارسی، شیرۀ انگور تند و تیز اندک طبخ یافته. (ناظم الاطباء). باذه. (المعرب جوالیقی ص 81 س 5). آب انگور پخته شده را گویند که کمتر از نیمۀ آن بر اثر پخته شدن بخار شده باشد و اگر نیمۀ آن بخار و نیمۀ دیگر باقی مانده باشد آنرا منصف نامند. و اگر دو ثلث بخار و یک ثلث باقی مانده باشد آنرا مثلث خوانند. و کلمه باذق معرب باده است
شیرۀ انگور تند و تیز اندک طبخ یافته، معرب باده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). در عرف فقها، شرابی جوشانیده که کمتر از نصف آن تبخیرشده باشد. مأخوذ از بادۀ فارسی، شیرۀ انگور تند و تیز اندک طبخ یافته. (ناظم الاطباء). باذه. (المعرب جوالیقی ص 81 س 5). آب انگور پخته شده را گویند که کمتر از نیمۀ آن بر اثر پخته شدن بخار شده باشد و اگر نیمۀ آن بخار و نیمۀ دیگر باقی مانده باشد آنرا منصف نامند. و اگر دو ثلث بخار و یک ثلث باقی مانده باشد آنرا مثلث خوانند. و کلمه باذق معرب باده است