جدول جو
جدول جو

معنی باذرنگ - جستجوی لغت در جدول جو

باذرنگ
(ذَ رَ)
همان بادرنگ باشد بمعنی سینه بند طفلان. رجوع به بادرنگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بسارنگ
تصویر بسارنگ
(دخترانه و پسرانه)
نام سلطانی در زمان رودکی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بارنگ
تصویر بارنگ
(دخترانه)
ریزش باران همراه باد (نگارش کردی: بارنگ)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گاورنگ
تصویر گاورنگ
مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند، برای مثال بیامد خروشان بدان دشت جنگ/ به چنگ اندرون گرزۀ گاو رنگ (فردوسی - ۲/۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آنچه رنگ نداشته باشد، کنایه از ساده و بی آلایش، طرح ساده که نقاش بر روی پارچه یا کاغذ می کشد و بعد آن را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بافرهنگ
تصویر بافرهنگ
باادب، ادب آموخته، دانا، عاقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باژرنگ
تصویر باژرنگ
سینه بند کودکان، پیش بند، پستان بند زنان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادرنگ
تصویر بادرنگ
بالنگ، میوه ای از خانوادۀ مرکبات با طعم شیرین و پوست زبر و ضخیم و زرد رنگ برای تهیه مربا، ترنج، اترج، بادرنج، بادارنگ، واترنگ، وارنگ، باتس، باتو، برای مثال بین که دیباباف رومی در میان کارگاه / دیبهی دارد به کار اندر به رنگ بادرنگ (منوچهری - ۶۱)گاهواره، برای مثال ای حبه دزد بوده ز گاواره تا به گور / وی زن به مزد تا به جنازه ز بادرنگ (سوزنی- مجمع الفرس - بادرنگ)اسب راهوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بازرنگ
تصویر بازرنگ
باژرنگ، سینه بند کودکان، پیش بند، پستان بند زنان
فرهنگ فارسی عمید
(دِ رَ)
باتمکین و باثبات. استاد گوید:
با درنگ آمد نگارم با عذار باده رنگ
بادرنگی زیر ران بر کف گرفته بادرنگ.
(از رشیدی).
لغت نامه دهخدا
(رَ)
رنگ دار. ملون.
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پستان بند زنان. (آنندراج). و آن دو پارچۀ سه گوشه بود که از بافتۀ ریسمانی و ابریشمی بدوزند و زنان پستان خود را در میان آن نهاده، بندهای آنرا بر پشت بندند تا پستان بزرگ نشود. (فرهنگ جهانگیری). سینه بند طفلان و زنان و در فرهنگ گوید سینه بند و پستان بند که بربند نیز گویند و آن پارچۀ سه گوشه از ریسمان یا ابریشم که زنان پستان در آن نهاده بر پشت بندند تا کلان نشود. (فرهنگ رشیدی). در تحفهالالباب بمعنی سینه بند اطفال است ولی در فرهنگ جهانگیری بمعنی سینه بند زنان که بر پستانها می بندند. (شعوری ج 1 ص 174). پستان بند زنان. (آنندراج) :
مطرب ناهده پستان به رقص
چون درآید دل ناهید برد
بازرنگ از مه و خورشید کند
بازرنگ از مه خورشید برد.
حکیم ولولی (از آنندراج و انجمن آرا و جهانگیری و شعوری).
لغت نامه دهخدا
ناحیتی در فارس بازرنگ، : دو ناحیت است میان زیز و سمیرم لرستان وهوایش بغایت سردسیر است و آبش از آن کوهها، اکثر اوقات از برف خالی نبود و راههای سخت و دشوار بود و آب روانش بسیار است و نخجیرش نیکو باشد و مردم آنجا بیشتر شکاری باشند. (نزهه القلوب چ لیدن ص 128). آب شاذکان از کوه بازرنگ برمیخیزد و بر ولایت کهرگان و دشت رستاق گذشته بدریا میریزد. (ایضاً ص 225). صرام و بازرنگ دو ناحیت است میان زیز و سمیرم... و منبع رود شیرین از بازرنگ است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 144) ، بازدادن. مرحمت کردن. اعطاکردن. بخشیدن: سالار دزدان را برو رحمت آمد جامه بازفرمود. (گلستان). و رجوع به فرمودن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خیار. (منتهی الارب). نوعی از خیار باشد که خورند. (برهان). نوعی از خیار که خیار بالنگ نیز گویند. (ناظم الاطباء). نام خیار. (آنندراج) (انجمن آرا) (شرفنامۀ منیری) (جهانگیری). یک نوع خیار بزرگی است برای تخم گرفتن. (شعوری ج 1 ورق 174). بالنگ. خیار. بادرنگ. (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی) (رشیدی). کاونجک. (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی). خیار. (بحر الجواهر) (شرفنامۀ منیری) (ریاض الادویه). قثد. (نصاب) (بحرالجواهر) (ریاض الادویه). این غیر خیار باشد و خیار بالنگ است. (منتهی الارب) (رشیدی). قثده. ضغبوس. شعرور. بادرنگ ریزه. قثا. (منتهی الارب). لیمو. ترنج لیمو. (اوبهی). ترنج باشد. (معیار جمالی). خیار کوچک. خیار دراز را خیاره و خیارزه گویند. (رشیدی). در افغانستان وشیراز و کرمان همین خیار معمولی است، نه خیارچنبر. بادرنگ در تداول گناباد بر خیار اطلاق کنند و گاهی هم خیار بادرنگ گویند از اینرو که خیار مطلق در گنابادبر خربزه اطلاق شود. خیار کوچک که آنرا خیار بادرنگ و خیار بالنگ گویند و خیار دراز را خیاره و خیارزه نامند. بادسنجاب. رجوع به بادسنجاب شود:
تا کیم از چرخ رسد آدرنگ
تا کیم از گونۀ چون بادرنگ ؟
مسعودسعد.
و تخم و درختان میوه دار و نهال و آبهای روان در عمارت و باغها او آورد، چون ترنج و نارنج و بادرنگ و لیمو و گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد. دفع مضرت (شراب مویزی با) سکنجبین و آب کاسنی و تخم خیار تا (کذا) خیار بادرنگ کنند. (نوروزنامه).
هست این جواب شعر من و شعر من کدام
ای سرخ بادسار چو سرکفته بادرنگ.
سوزنی.
تا بادساریش بسر آیدادب نمای
زآن سرخ بادسار چو سرکفته بادرنگ.
سوزنی.
با جهل بساز کاندرین راه
بر بید همیشه بادرنگ است.
انوری (از شرفنامۀ منیری).
دو کتفش چو از نقره دو بادرنگ
فکنده برو گیسوی مشک رنگ
اگر بهر تسکین صفرا کسی
بلیمو مرکب کند بادرنگ
ز ترکیب دست شه و تیغ او
فلک کرد دفع غم و آذرنگ.
شمس فخری (از فرهنگ سروری).
لغت نامه دهخدا
(بارْ، رَ)
دست پیچ اطفالی که در گهواره می خوابانند. (ناظم الاطباء). سینه بند اطفال. بادنگ. باژرنگ. باردنگ. (دمزن).
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بادرنگ. ترنج. (فرهنگ سروری). لیمو و بهی و آبی. (ناظم الاطباء). رجوع به بادرنگ، بادابرنگ، بادرنج و شعوری ج 1 ورق 174 شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پستان بند زنان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان رود خانه بخش میناب شهرستان بندرعباس که در 95هزارگزی شمال میناب سر راه مالرو گلاشکرد - احمدی در کوهستان واقعست. هوایش گرم است و 350 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و محصولش خرما و شغل مردمش زراعت و راهش مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
گیاهی از تیره بارهنگها که جزو تیره های نزدیک به زیتونیان است. این گیاه یکساله است و بعضی گونه هایش نیز پایا میباشد. برگهایش تقریبا از ریشه جدا میشوند. بلنتاین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازرنگ
تصویر بازرنگ
پستان بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادرنگ
تصویر بادرنگ
ترنج، نوعی از خیار که خیار بالنگ نیز گویند، بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادروگ
تصویر بادروگ
بادروج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باذروج
تصویر باذروج
بادروج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارتنگ
تصویر بارتنگ
بارهنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با سنگ
تصویر با سنگ
گرانبار سنگین، بلندقدر عظیم القدر با تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارنگ
تصویر بارنگ
رنگدار، ملون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادرنج
تصویر بادرنج
بالنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بافرهنگ
تصویر بافرهنگ
با ادب، ادیب، ادب آموخته، رفیع و بلند مرتبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدرنگ
تصویر بیدرنگ
بی توقف، بشتاب، بسرعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلادرنگ
تصویر بلادرنگ
بی تاخیر، فوراً، بدون وقفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باژرنگ
تصویر باژرنگ
سینه بند، پیش بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باژرنگ
تصویر باژرنگ
((رَ))
پستان بند زنان، سینه بند کودکان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیدرنگ
تصویر بیدرنگ
آنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی رنگ
تصویر بی رنگ
آکرماتیک
فرهنگ واژه فارسی سره
بارهنگ، گیاهی طبی، گاوی به رنگ قهوه ای که متمایل به رنگ قرمز است
فرهنگ گویش مازندرانی