جدول جو
جدول جو

معنی بادژ - جستجوی لغت در جدول جو

بادژ
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، باد دژنام، بادرو، بادشنام، بادر، سرخ باد
تصویری از بادژ
تصویر بادژ
فرهنگ فارسی عمید
بادژ
(دِ)
سرخی مفرطی باشد مایل به بنفشی و کمودت و کدورت که بر روی مردم عارض شود و سبب آن خون سوخته بود که بر روی آدمی دود و بعضی گویند صفرای سوخته است و روی خداوند بادژ شبیه بود بروی کسی که ابتدای علت جذامش باشد و بعضی این علت را مقدمۀ جذام میدانند و بعضی گویند بادژ سرخ باد است. (برهان) (آنندراج). بنفشی و کدورت و کمودتی که بر روی آدمی ظاهر شود. باد سرخ. (ناظم الاطباء). سرخ باده. (منتهی الارب). حمره. سرخ باده که آنرا پت گویند. (شرفنامۀ منیری). رجوع به بادش، بادژ، بادژفام، بادژکام، بادژنام، بادشنام، بادژوام شود، حائل، حاجز برای باد: کوهها بادشکن باشند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بادر
تصویر بادر
(دخترانه)
حرکت باد، فریشته مأمور باد (نگارش کردی: بادهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادل
تصویر بادل
پردل، دلیر، دلاور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باده
تصویر باده
نوشابۀ مستی آور، شراب، می، برای مثال بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطآنچه هوشیار و چه مست (حافظ - ۵۶)
هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد
باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادی
تصویر بادی
کار کننده با باد مثلاً آسیای بادی، کشتی بادی، سازهای بادی،
ویژگی وسیله ای ارتجاعی مانند لاستیک که آن را از هوا پر می کنند مثلاً قایق بادی،
ویژگی سلاحی که با فشار هوا گلوله را پرتاب می کند مثلاً تفنگ بادی
باشی، همیشه باشی، برای مثال شاد بادی که کردیم شادان / ای به تو خان و مانم آبادان (نظامی۴ - ۶۷۹)
دور شونده، آغاز کننده، شروع کننده، آشکار شونده، پیدا شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادر
تصویر بادر
باد سرخ، نوعی بیماری پوستی که به وسیلۀ میکروب استرپتوکک تولید می شود و از عوارض آن سرخی و تورم پوست بدن به ویژه گونه ها است، بادرو، باد دژنام، بادژ، بادشنام، سرخ باد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادا
تصویر بادا
بشود (دعا) : (نه آرام بادا شما را نه خواب مگر ساختن کین افراسیاب) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادی
تصویر بادی
آغاز نخستین، آغازگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده
تصویر باده
شراب و می را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادن
تصویر بادن
تناور تنومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادم
تصویر بادم
بادام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادی
تصویر بادی
آغاز کننده، آفریننده، نو بیرون آورنده، آغاز، شروع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باده
تصویر باده
((دِ))
شراب، می، نوا و آهنگی از موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
منسوب به باد. ویژگی وسیله یا دستگاهی که با باد کار می کند یا به صدا درمی آید یا با باد پر می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بادی
تصویر بادی
Gusty, Windy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بادی
تصویر بادی
venteux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بادی
تصویر بادی
ลมแรง , มีลม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بادی
تصویر بادی
upepo, wenye upepo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بادی
تصویر بادی
rüzgarlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بادی
تصویر بادی
바람이 부는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بادی
تصویر بادی
風の強い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بادی
تصویر بادی
סוער
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بادی
تصویر بادی
तूफानी , हवा-हवा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از بادی
تصویر بادی
berangin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بادی
تصویر بادی
stürmisch, windig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بادی
تصویر بادی
winderig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بادی
تصویر بادی
ventoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بادی
تصویر بادی
ventoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بادی
تصویر بادی
ventoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بادی
تصویر بادی
有风的 , 风大的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بادی
تصویر بادی
wietrzny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بادی
تصویر بادی
вітряний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بادی
تصویر بادی
ветреный , ветряной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بادی
تصویر بادی
ঝোড়ো , বায়ুবিশেষ
دیکشنری فارسی به بنگالی