جدول جو
جدول جو

معنی بادل - جستجوی لغت در جدول جو

بادل
پردل، دلیر، دلاور
تصویری از بادل
تصویر بادل
فرهنگ فارسی عمید
بادل
(دِ)
نام مبارزی هندی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بادل
بهندی ابر را گویند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بردل
تصویر بردل
(پسرانه)
صبحانه (نگارش کردی: بهرد)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادر
تصویر بادر
(دخترانه)
حرکت باد، فریشته مأمور باد (نگارش کردی: بادهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بادله
تصویر بادله
نوعی پارچۀ زربفت، رشته های طلا و نقره که با آن جامه را زردوزی کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
با هم عوض کردن، بدل کردن، معاوضه کردن، عوض وبدل گرفتن از هم
فرهنگ فارسی عمید
(اِظْ ظِ)
با یکدیگر بدل کردن. (زوزنی). با هم معاوضه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). معاوضه و گرفتن چیزی در مقابل دادن چیزی دیگر. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ / لِ)
لفظ هندی است بمعنی تار نقره که با طلا اندوده پهن سازند و جامه ها بدان بافند و پوشندۀ این قسم جامه را بادله پوش خوانند. سیدحسین خالص گوید:
برخورد چنان گرم که آتش بدلم زد
چون شعله سراپا ز طلا بادله پوشی.
(آنندراج).
قسمی از پارچۀ زری. اثر شیرازی گوید:
سبز من شمع برافروخته آید بنظر
چیرۀ بادله هرگاه گذارد بر سر.
لفظ مذکور هندی است چه پارچۀ مذکور را در زمان صفویه از هند به ایران میبردند و بهمان اسم در ایران مشهور بوده و در اشعار آمده است. (فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ)
گوشت میان بغل وآن پستان. ج، بادل. (مهذب الاسماء). گوشت پاره ای است مابین بغل و بن پستان. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به بادل شود. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(دِ لَ)
نهریست به مازندران نزدیک شاطرگنبد و محلۀ لالم و فولادمحله. (سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو چ 1342 هجری قمری ص 58 و 123 و 162). رجوع به باول شود
لغت نامه دهخدا
(دِلْ لو)
دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. در 18هزارگزی شمال باختری آغ کند و ششهزاروپانصدگزی شوسۀ میانه - زنجان در منطقۀ کوهستانی قرار دارد. هوایش گرم و دارای 159 تن سکنه میباشد. آبش از چشمه و محصولش غلات، حبوبات، سردرختی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی اهالی جاجیم و گلیم بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
بادلیج باشد. رجوع به بادلیج شود: از صدای های و هوی دلیران عرصۀ میدان از غرش توپ و بادلج پرآشوب گردید. (مجمل التواریخ گلستانه).
لغت نامه دهخدا
تصویری از بهدل
تصویر بهدل
کفتار بچه، سبز پوشه (سبز قبا) سبز گرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بابل
تصویر بابل
مغرب مقابل خراسان بمعنی مشرق: (مهر و مه او را دو طفلانند اینک هردورا گاهواره بابل و مولد خراسان آمده) (خاقانی) درختی از تیره پروانه واران که دارای برگهای دو ردیفی میباشد (نظیر برگ اقاقیا)، یک گونه از این گیاه در مکزیک و یک گونه در افریقا و یک گونه هم در دیگر نواحی گرم دنیا شناخته شده از جمله در جنوب ایران این درخت جز درختان زمینی کاشته میشود. الیاف این گیاه را برای کاغذ سازی مصرف میکنند ببل درمان عقرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادا
تصویر بادا
بشود (دعا) : (نه آرام بادا شما را نه خواب مگر ساختن کین افراسیاب) (فردوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از با دل
تصویر با دل
شجاع و دلاور و صاحب دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باهل
تصویر باهل
بی کارگردنده، متردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخل
تصویر باخل
زفت نا بخشنده تنگ چشم گرسنه چشم تنگ چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازل
تصویر بازل
آزموده پخته: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدل
تصویر بیدل
افسرده، دلباخته، ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باطل
تصویر باطل
لغو، بیهوده، یاوه، دروغ، نادرست، مقابل حق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باقل
تصویر باقل
گول، تره فروش، زمین سبز، دانه خور پرنده نشمه دار چوغان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسل
تصویر باسل
شجاع، مرد، دلیر، دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باکل
تصویر باکل
فرانسوی گل کمر (جواهرات سلطنتی ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
ترسو، کم جرات، کم دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
با هم معاوضه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باذل
تصویر باذل
بخشنده بذل کننده بخشش کننده بخشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
((تَ دُ))
معاوضه، عوض و بدل کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باطل
تصویر باطل
بی هوده، تباه، نادرست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عادل
تصویر عادل
دادگر، دادگستر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیدل
تصویر بیدل
عاشق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بزدل
تصویر بزدل
بی جرات
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تبادل
تصویر تبادل
داد و ستد
فرهنگ واژه فارسی سره
روستایی از دهستان میان دو رود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی