جدول جو
جدول جو

معنی بادبانی - جستجوی لغت در جدول جو

بادبانی
همچون بادبان بودن و عمل کردن، مجازاً، بسرعت بردن:
آسمان در کشتی عمرم کند دائم دو کار
گاه شادی بادبانی وقت انده لنگری،
انوری (از شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
بادبانی
همچون بادبان بودن و عمل کردن مجازا بسرعت بردن، کشتی رانی
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
فرهنگ لغت هوشیار
بادبانی
الإبحار
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به عربی
بادبانی
Breezy
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بادبانی
venteux
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بادبانی
ventoso
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بادبانی
ветреный
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به روسی
بادبانی
windig
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به آلمانی
بادبانی
вітряний
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بادبانی
wietrzny
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به لهستانی
بادبانی
微风的
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به چینی
بادبانی
ventoso
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بادبانی
winderig
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به هلندی
بادبانی
ventoso
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بادبانی
ลมพัด
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به تایلندی
بادبانی
ہوادار
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به اردو
بادبانی
বাতাসে
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به بنگالی
بادبانی
yenye upepo
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بادبانی
rüzgarlı
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بادبانی
風の強い
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بادبانی
רוחני
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به عبری
بادبانی
हवा से भरा
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به هندی
بادبانی
berangin
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بادبانی
바람 부는
تصویری از بادبانی
تصویر بادبانی
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باغبانی
تصویر باغبانی
شغل و عمل باغبان، نگهبانی باغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بادبان
تصویر بادبان
پرده ای که در کشتی بادی نصب می کنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی، خیمۀ کشتی، شراع، گریبان، سرآستین
بادبان اخضر: بادبان سبز، کنایه از آسمان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نِ)
گیاهی است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بادخوانی، نام چشمه ای است در قریۀ هوا که یکی از قراء دامغانست، گویند اگر اندک چیزی مردار در آن چشمه افتد باد و طوفان بمرتبه ای شود که آدم را ببرد و اسب را بیندازد، (برهان)، رجوع به آنندراج و انجمن آرا شود، نام چشمه ای است که در یکی از قرای دامغان بود و نام آن قریه هوا باشد و اگر زن حایضه لتۀ نجس خود را در آن چشمه افکند باد طوفان تند بهم رسد چندانکه اسب و آدم را رباید، شیخ آذری در کتاب غریب الدنیا و عجایب العلیا نظم کرده:
شهر قومس که دامغان نامند
قریه ای هست کش هوا خوانند
هست مشهور زآن مزار مقام
چشمۀ آب بادخانی نام
ار زنی حایض از رکوی پلید
اندر آن افکند کسی که رسید
از حوالی ّ آن برآید باد
برکند باد خاک زآن بنیاد،
(از جهانگیری)،
و رجوع به شعوری شود،
در عجایب المخلوقات آمده: به پنج فرسنگی دامغان چشمه ای است که آنرابادخانی خوانند اگر از نجاسات چیزی درو افکنند باد و سرما و بارندگی پیدا شود و چون بردارند تمام فرونشیند و چنانکه نجاست بیشتر بود باد و سرما بیش باشد واین معنی در آن ولایت مشهور است، (نزههالقلوب چ لیدن ج 3 ص 277)، مؤلف مرآت البلدان آرد: چشمه ای است در کوههای حوالی دامغان در طرف جنوب دره ای که بسمت چشمه علی می آیند و در جانب راست واقع، محوطه و حصار کوچکی در دور این چشمه ساخته اند و چشمه در وسط محوطه است، آب چشمه غلیظ و بدرنگ و باعفونت و دو ذرع پائین تر ازسطح زمین جریان دارد، این آب مرکب است از گوگرد و آهن و چنین معروفست که اگر چیزی از قاذورات و کثافات میان آن بیندازند باد و طوفان عظیمی برمیخیزد، مورخین قدیم در فقرۀ این چشمه اغراقات نوشته اند و گویند تا کثافات را پاک نکنند و از چشمه خارج نسازند باد وطوفان رفع نمیشود و هوا آرام نمیگیرد، بالجمله چشمۀ بادخانی در دامنۀ کوهی است که پشت آن محال هزارجریبی مازندرانست، (و پس از نقل مطالب مندرج در نزهه القلوب آرد) : صاحب عجایب المخلوقات گوید: زکریابن محمود الغزنوی از قول صاحب تحفه الغرایب نقل میکند که در جبل دامغان چشمه ای است که اگر در او نجاست بیندازند هوا بشدت مختلف میشود که بیم انهدام ابنیه هست، آنچه محققین بدقت نظر معلوم کرده اند چشمۀ بادخان عملی خارق عادت و خارج از دایرۀ طبع و طبیعت نیست، باد تندی که از بحر خزر برمیخیزد و غالباً هبوب این باد از نقطۀ شمال مغربی بجنوب شرقی است و مواضعی که در محوطۀ بحر خزر واقع شده اغلب دوچار بادهای سخت پی درپی میباشند و چون دره ای که آب چشمه علی از آن جریان دارد و بسمت شهر دامغان و جلگه ای که این شهر در آن واقع شده امتداد دارد و چشمۀ بادخان نیز در محاذات این دره میباشد، گاهی افتادن کثافتی درین چشمه برحسب اتفاق مقارن شده است با زمان وزیدن بادهای سختی که ازبحر خزر برمیخیزد و عوام الناس از قدیم الایام تاکنون چنین تصور کرده اند که وزیدن باد شدید در جلگۀ دامغان یا اختلاف هوا بهر نوع بعلت انداختن نجاست در چشمۀبادخانی بوده و هست تا مصمم برفع و پاک کردن آن میشوند البته مدتی طول میکشد و ازبرای وزیدن بادهای تندانتها و حدیست پس چنین گمان میکنند که ابتدای وزیدن باد بواسطۀ نجاست در چشمۀ بادخانی و قطع آن بجهت پاک و تمیز کردن آنست و اگر غیر از این که گفتیم باشد مسئله از قاعده طبیعت خارج است و تعبداً نمیتوان قبول کرد و عقلاً در امثال و نظایر این امور که مطلقاً دخلی بدین و مذهب ندارد براه تعبد نمیتوانند رفت، آنچه را مأخذ و دلیل عقلی است میپذیرند و آنچه برخلاف است رد مینمایند، (مرآت البلدان ج 4 صص 230 - 231)، رجوع به بادخان، بادخوان و بادخوانی شود، مرطوب، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمیل بن یوسف بن اسماعیل ابوعلی بادرانی. نزیل اکواخ بانیاس از شهر دمشق بود. در دمشق از ابوالقاسم بن ابی العلا و طاهر بن برکات خشوئی سماع کرد و از ابوالحسن محمد بن محمد بن حامد قاضی بادرانی و ابوبکر زکریا بن عبدالرحیم بن احمد بخاری حدیث کرد. غیث بن علی در بانیاس از وی سماع دارد و جمیل بن یوسف بسال 465 ه. ق. به دمشق آمد و در ماه ربیعالاّخر سال 484 در اکواخ درگذشت. غیث گوید: جمیل بن یوسف مادرایی برای ما حدیث کرد. محمد بن محمد بن حامد بن بنبق در مادریا برای ما حدیث کرد، در کتاب حافظ چنین است یک بار با ’ب’ (بادرانی) و بار دیگر با ’میم’ (مادرایی) آمده و پیداست که مادرایا و بادرایا یک شهر نیستند و معلوم نیست وی بکدام یک ازین دو شهر منسوبست. (معجم البلدان) ، نوعی علفی است طبی تلخ. بقلهالملک. شیطرج. شاه تره. (فرهنگ دمزن). بادروج بویه
لغت نامه دهخدا
(دَ)
منسوب به بادران که قریه ای است از قرای واقعه بین نائین و بادران از نواحی اصفهان. (سمعانی) (معجم البدان) (مرآت البلدان ج 1)
لغت نامه دهخدا
(غْ / غِ)
عمل باغبان. نطاره. (منتهی الارب). محافظت و نگهبانی باغ. پرستاری باغ. (ناظم الاطباء). باغ پیرائی. بستان بانی:
همی تا کند بلبل اندر بهاران
بباغ اندرون روز و شب باغبانی.
فرخی.
نهالی که باغش دل تست وز ایزد
بر او مر خرد را رود باغبانی.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
تصویری از بادبان
تصویر بادبان
پرده ای است که بر تیر کشتی می بندند، خیمه کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باغبانی
تصویر باغبانی
عمل و شغل باغبان حفاظت و نگاهبانی از باغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادبانه
تصویر بادبانه
((نِ))
سایه بان
فرهنگ فارسی معین
گل کاری، گل پروری، بستانی، بستان پیرایی، چمن پیرایی، باغداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد