- بادئه
- سخنی بکر که کسی نگفته باشد
معنی بادئه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هلاک شونده، نابود شونده
صحرا و دشت، صحرا
صحرا و بیابان، خرابه
سر آغاز، جمع بدیهه، خود آی ها آمده ها
صحرا، بیابان، هامون
کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز و مانند آن، طاس
کاسۀ معمولاً بزرگ از جنس سفال، فلز و مانند آن، طاس
تیزی خشم، شتاب زدگی، خطا در فعل یا قول که از خشم پدید آید
دیر رویا زمین دیر رویا
نوعی پارچۀ زربفت، رشته های طلا و نقره که با آن جامه را زردوزی کنند
شراب و می را گویند
نوشابۀ مستی آور، شراب، می، برای مثال بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطآنچه هوشیار و چه مست (حافظ - ۵۶)
هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد
باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد
باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن