نوشابۀ مستی آور، شراب، می، برای مثال بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطآنچه هوشیار و چه مست (حافظ - ۵۶) هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
نوشابۀ مستی آور، شراب، می، برای مِثال بیار باده که در بارگاه استغنا / چه پاسبان و چه سلطآنچه هوشیار و چه مست (حافظ - ۵۶) هر واردی که چون برق روشن شود و سریعاً خاموش گردد باده کشیدن: باده نوشیدن، باده خوردن
لفظ هندی است بمعنی تار نقره که با طلا اندوده پهن سازند و جامه ها بدان بافند و پوشندۀ این قسم جامه را بادله پوش خوانند. سیدحسین خالص گوید: برخورد چنان گرم که آتش بدلم زد چون شعله سراپا ز طلا بادله پوشی. (آنندراج). قسمی از پارچۀ زری. اثر شیرازی گوید: سبز من شمع برافروخته آید بنظر چیرۀ بادله هرگاه گذارد بر سر. لفظ مذکور هندی است چه پارچۀ مذکور را در زمان صفویه از هند به ایران میبردند و بهمان اسم در ایران مشهور بوده و در اشعار آمده است. (فرهنگ نظام).
لفظ هندی است بمعنی تار نقره که با طلا اندوده پهن سازند و جامه ها بدان بافند و پوشندۀ این قسم جامه را بادله پوش خوانند. سیدحسین خالص گوید: برخورد چنان گرم که آتش بدلم زد چون شعله سراپا ز طلا بادله پوشی. (آنندراج). قسمی از پارچۀ زری. اثر شیرازی گوید: سبز من شمع برافروخته آید بنظر چیرۀ بادله هرگاه گذارد بر سر. لفظ مذکور هندی است چه پارچۀ مذکور را در زمان صفویه از هند به ایران میبردند و بهمان اسم در ایران مشهور بوده و در اشعار آمده است. (فرهنگ نظام).
ظاهراً دهی بهندوستان...: حاکم آن ولایت (بدادن) هژبرالدین حسن اورا (محمدبختیار را) بملازمت قبول نمود و برای سرانجام بادده فرستاد. (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو4 ص 216). در فهرست حبیب السیر چ خیام نیامده است
ظاهراً دهی بهندوستان...: حاکم آن ولایت (بدادن) هژبرالدین حسن اورا (محمدبختیار را) بملازمت قبول نمود و برای سرانجام بادده فرستاد. (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزو4 ص 216). در فهرست حبیب السیر چ خیام نیامده است
بادره. تأنیث بادر. (قطر المحیط). تیزی خشم و شتابزدگی و خطا در قول یا فعل که از خشم پدید آید، یقال اخشی علیک بادرته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تندی یا خطا و لغزشهائی که از انسان هنگام تندی و خشم صادر میشود، یقال: انا اخاف بادرته. (اقرب الموارد). تندی و تیزی در کارها. (برهان). تیزی خشم. (آنندراج) (انجمن آرا). شتابزدگی. خطای در قول و فعل که از خشم پدید شود. (آنندراج) : اما قضای حق برادرش اقچه که بهیچ وقت ازو بادرۀ بدخدمتی صادر نشدست، جان اوببخشیدم. (جهانگشای جوینی). فرمود که هر بادره ای که تا بروز جلوس مبارک ما از کسی صادر شده باشد در مقابلۀ آن عفو و اقالت مبذول داشتیم. (جهانگشای جوینی). بی بادرۀ حرکتی چگونه بر نقض آن اقدام روا میدارد. (جهانگشای جوینی).
بادره. تأنیث بادر. (قطر المحیط). تیزی خشم و شتابزدگی و خطا در قول یا فعل که از خشم پدید آید، یقال اخشی علیک بادرته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تندی یا خطا و لغزشهائی که از انسان هنگام تندی و خشم صادر میشود، یقال: انا اخاف بادرته. (اقرب الموارد). تندی و تیزی در کارها. (برهان). تیزی خشم. (آنندراج) (انجمن آرا). شتابزدگی. خطای در قول و فعل که از خشم پدید شود. (آنندراج) : اما قضای حق برادرش اقچه که بهیچ وقت ازو بادرۀ بدخدمتی صادر نشدست، جان اوببخشیدم. (جهانگشای جوینی). فرمود که هر بادره ای که تا بروز جلوس مبارک ما از کسی صادر شده باشد در مقابلۀ آن عفو و اقالت مبذول داشتیم. (جهانگشای جوینی). بی بادرۀ حرکتی چگونه بر نقض آن اقدام روا میدارد. (جهانگشای جوینی).
بنت غیلان ثقفی. از صحابه بود. صاحب الاصابه آرد بادیه بنت غیلان بن سلمه الثقفی بود و چون پدرش اسلام آورد او نیز مسلمانی گزید و روایت کرد و ابن منده از طریق احمد بن خالد وهبی از محمد بن اسحاق الزهری از قاسم بن محمد از وی روایت کرد. رجوع به الاصابه ج 7کتاب النساء ص 26 و رجوع به امتاع اسماع ص 419 شود
بنت غیلان ثقفی. از صحابه بود. صاحب الاصابه آرد بادیه بنت غیلان بن سلمه الثقفی بود و چون پدرش اسلام آورد او نیز مسلمانی گزید و روایت کرد و ابن منده از طریق احمد بن خالد وهبی از محمد بن اسحاق الزهری از قاسم بن محمد از وی روایت کرد. رجوع به الاصابه ج 7کتاب النساء ص 26 و رجوع به امتاع اسماع ص 419 شود
بدو. صحرا. خلاف حضر. ج، بادیات، بواد. (قطر المحیط). بوادی. (مهذب الاسماء). صحرا و بیابان. (غیاث) (آنندراج). خرابه. دشت بی آب وعلف: بادیۀ تیه، صحرای تیه. (ناظم الاطباء). تأنیث بادی. صحرا. اهل البادیه، تازیان چادرنشین صحراگرد. (ناظم الاطباء) .و رجوع به شعوری ج 1 ورق 190 شود. و به اماله بیدیه گویند. (آنندراج). و نسبت به آنرا بدوی گویند: حیره، شهرکیست بر کران بادیه. (حدود العالم). قادسیه، شهرکیست بر راه حجاز و بر کران بادیه. (حدودالعالم). همه شاهان را خاک کف پای تو کند از بلاد حبش و بادیه و زنگ و هراه. منوچهری. بستان بسان بادیه گشته ست پرنگار از سنبلش قبیله و از ارغوانش حی. منوچهری. تا هست خامه خامه بهر بادیه ز ریگ وز باد غیبه غیبه بر او نقش بی شمار. عسجدی. امیر (مسعود) گفت: پس از حسنک در این باب چه گناه بوده است که اگر راه بادیه آمدی در خون آن همه خلق شدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 179). و خرامان و نازان همیشه در بادیه. (منتخب قابوسنامه ص 21). رفته و مکه دیده آمده باز محنت بادیه خریده بسیم. ناصرخسرو. چند در این بادیۀ خوب و زشت تشنه بتازی بامید سراب ؟ ناصرخسرو. بشناس حرم را که هم اینجا بدر تست با بادیه و ریگ مغیلانت چه کار است ؟ ناصرخسرو. گر دلم سوزد سموم بادیه بس مفرح کز لب و خالش کنم. خاقانی. گر زخم یافته دلت از رنج بادیه دیدار کعبه مرهم راحت رسان شده. خاقانی. خضر لب تشنه در این بادیه سر گردان داشت راه ننمود که بر چشمۀ حیوان برسم. خاقانی. و لشکر فرستاد تاناگاه او را در میان بادیه بگرفتند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 103). بپایان این بادیه کس رسید همان پیکری دیگر از خلق دید. نظامی. چو یک مه در آن بادیه تاختند ازو نیز هم رخت پرداختند. نظامی. روز قیامت که برات آورند بادیه را درعرصات آورند. نظامی. عزت کعبه بود آن ناحیه دزدی اعراب و طول بادیه. مولوی. هرکه گستاخی کند اندرطریق گردد اندر بادیۀ حسرت غریق. مولوی. کاروان در کاروان زین بادیه میرسد در هر مسا و غادیه. مولوی. ببوی آنکه شبی در حرم بیاسایند هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند. سعدی (بدایع). خوشست زیر مغیلان براه بادیه خفت شب رحیل، ولی ترک جان بباید گفت. سعدی (گلستان). در بادیه تشنگان بمردند از حلّه بکوفه میرود آب. سعدی. خوش است شیر شتر تشنگان بادیه را ولی بدیدن روی عرب نمی ارزد. (از حاشیۀ خطی احیاءالعلوم).
بدو. صحرا. خلاف حضر. ج، بادیات، بَواد. (قطر المحیط). بوادی. (مهذب الاسماء). صحرا و بیابان. (غیاث) (آنندراج). خرابه. دشت بی آب وعلف: بادیۀ تیه، صحرای تیه. (ناظم الاطباء). تأنیث بادی. صحرا. اهل البادیه، تازیان چادرنشین صحراگرد. (ناظم الاطباء) .و رجوع به شعوری ج 1 ورق 190 شود. و به اماله بیدیه گویند. (آنندراج). و نسبت به آنرا بدوی گویند: حیره، شهرکیست بر کران بادیه. (حدود العالم). قادسیه، شهرکیست بر راه حجاز و بر کران بادیه. (حدودالعالم). همه شاهان را خاک کف پای تو کند از بلاد حبش و بادیه و زنگ و هراه. منوچهری. بستان بسان بادیه گشته ست پرنگار از سنبلش قبیله و از ارغوانْش حی. منوچهری. تا هست خامه خامه بهر بادیه ز ریگ وز باد غیبه غیبه بر او نقش بی شمار. عسجدی. امیر (مسعود) گفت: پس از حسنک در این باب چه گناه بوده است که اگر راه بادیه آمدی در خون آن همه خلق شدی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 179). و خرامان و نازان همیشه در بادیه. (منتخب قابوسنامه ص 21). رفته و مکه دیده آمده باز محنت بادیه خریده بسیم. ناصرخسرو. چند در این بادیۀ خوب و زشت تشنه بتازی بامید سراب ؟ ناصرخسرو. بشناس حرم را که هم اینجا بدر تست با بادیه و ریگ مغیلانْت چه کار است ؟ ناصرخسرو. گر دلم سوزد سموم بادیه بس مفرح کز لب و خالش کنم. خاقانی. گر زخم یافته دلت از رنج بادیه دیدار کعبه مرهم راحت رسان شده. خاقانی. خضر لب تشنه در این بادیه سر گردان داشت راه ننمود که بر چشمۀ حیوان برسم. خاقانی. و لشکر فرستاد تاناگاه او را در میان بادیه بگرفتند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 103). بپایان این بادیه کس رسید همان پیکری دیگر از خلق دید. نظامی. چو یک مه در آن بادیه تاختند ازو نیز هم رخت پرداختند. نظامی. روز قیامت که برات آورند بادیه را درعرصات آورند. نظامی. عزت کعبه بود آن ناحیه دزدی اعراب و طول بادیه. مولوی. هرکه گستاخی کند اندرطریق گردد اندر بادیۀ حسرت غریق. مولوی. کاروان در کاروان زین بادیه میرسد در هر مسا و غادیه. مولوی. ببوی آنکه شبی در حرم بیاسایند هزار بادیه سهلست اگر بپیمایند. سعدی (بدایع). خوشست زیر مغیلان براه بادیه خفت شب رحیل، ولی ترک جان بباید گفت. سعدی (گلستان). در بادیه تشنگان بمردند از حِلّه بکوفه میرود آب. سعدی. خوش است شیر شتر تشنگان بادیه را ولی بدیدن روی عرب نمی ارزد. (از حاشیۀ خطی احیاءالعلوم).
بادیه دو معنی دارد. یکی به معنی صحراست و دیگری ظرفی که در آشپزخانه مورد مصرف دارد و مایعات را در آن می ریزند. در مورد نخست به همین قسمت کلمه بیابان مراجعه کنید اما در مورد دوم یعنی بادیه فلزی مطبخ، کهن بادیه و پیاله و این نوع ظروف را که در قسمت طباخی خانه مورد مصرف دارد به خادم و کنیزک نسبت داده اند. بخصوص در مورد بادیه و پیاله نوشته اند کنیزک. امروز کنیزک نداریم و حتی نمی شناسیم و جز نامی که در کتابها نوشته اند اطلاعی در مورد آن نداریم. بطور کلی پیاله و بادیه به خانم بر می گردد و سودی که از جانب او عاید ما می شود. بادیه در خواب معرف کدبانوی خانه است و روابطی که از نظر اخلاقی و عاطفی با او داریم. چنان چه بادیه ای نو و شسته و تمیز و براق در دست داشته باشیم گویای این است که روابط مرد و زن بر مبنای استواری قرار دارد و چنان چه بادیه کثیف و نشسته بود این را می گوید که نقار و کدورتی پیش می آید. چنان چه بیننده خواب جوان و مجرد باشد، شستن پیاله نیکو است و نشان دهنده این است که زنی در زندگی او ظاهر می شود که خانه دار و کدبانو است. اگر این خواب را دختر جوانی ببیند باز هم خوب است زیرا به شخصیت خودش بر می گردد و تمایلات نهفته او را نشان می دهد. چنین دختری شائق تشکیل یک زندگی خوب خانوادگی است و در خود این آمادگی را می بیند که مردی را خوشبخت کند. نصیبی که از زندگی خانوادگی می بریم به اندازه بادیه مشخص می شود بادیه کوچک سهم اندک است و بزرگ نصیب بیشتر ما را نشان می دهد. بادیه پر توفیق است. بادیه خالی بی نصیبی است. پیاله شکسته غم و اندوه است و اندوهی که در محیط خانواده پیش می آید چنان چه بادیه ای از نقره داشتید کسی در محدوده خانه در صدد فریب شما بر می آید. بادیه آهنی بیان کننده استحکام روابط خانوادگی است و بادیه چینی شکنندگی و ظرافت این علائق و روابط را بیان می کند و به ما هشدار می دهد که موجب شکستن این پیوند عاطفی نشویم. داشتن تعداد زیادی بادیه تعدد کدبانو را نشان نمی دهد بل که مبین وسعت و توانائی زن خانه است. نوشته اند اگر بادیه ای را به عمد به زمین بزنید، بشکنید یا دور بیاندازید زن را طلاق میدهید و اگر زنی این خواب را ببیند زن دیگری بین او و شوهرش اختلاف به وجود می آورد که شکستن و دور افکندن بادیه گویای نفرتی است که از آن زن مجهول دارد -
بادیه دو معنی دارد. یکی به معنی صحراست و دیگری ظرفی که در آشپزخانه مورد مصرف دارد و مایعات را در آن می ریزند. در مورد نخست به همین قسمت کلمه بیابان مراجعه کنید اما در مورد دوم یعنی بادیه فلزی مطبخ، کهن بادیه و پیاله و این نوع ظروف را که در قسمت طباخی خانه مورد مصرف دارد به خادم و کنیزک نسبت داده اند. بخصوص در مورد بادیه و پیاله نوشته اند کنیزک. امروز کنیزک نداریم و حتی نمی شناسیم و جز نامی که در کتابها نوشته اند اطلاعی در مورد آن نداریم. بطور کلی پیاله و بادیه به خانم بر می گردد و سودی که از جانب او عاید ما می شود. بادیه در خواب معرف کدبانوی خانه است و روابطی که از نظر اخلاقی و عاطفی با او داریم. چنان چه بادیه ای نو و شسته و تمیز و براق در دست داشته باشیم گویای این است که روابط مرد و زن بر مبنای استواری قرار دارد و چنان چه بادیه کثیف و نشسته بود این را می گوید که نقار و کدورتی پیش می آید. چنان چه بیننده خواب جوان و مجرد باشد، شستن پیاله نیکو است و نشان دهنده این است که زنی در زندگی او ظاهر می شود که خانه دار و کدبانو است. اگر این خواب را دختر جوانی ببیند باز هم خوب است زیرا به شخصیت خودش بر می گردد و تمایلات نهفته او را نشان می دهد. چنین دختری شائق تشکیل یک زندگی خوب خانوادگی است و در خود این آمادگی را می بیند که مردی را خوشبخت کند. نصیبی که از زندگی خانوادگی می بریم به اندازه بادیه مشخص می شود بادیه کوچک سهم اندک است و بزرگ نصیب بیشتر ما را نشان می دهد. بادیه پر توفیق است. بادیه خالی بی نصیبی است. پیاله شکسته غم و اندوه است و اندوهی که در محیط خانواده پیش می آید چنان چه بادیه ای از نقره داشتید کسی در محدوده خانه در صدد فریب شما بر می آید. بادیه آهنی بیان کننده استحکام روابط خانوادگی است و بادیه چینی شکنندگی و ظرافت این علائق و روابط را بیان می کند و به ما هشدار می دهد که موجب شکستن این پیوند عاطفی نشویم. داشتن تعداد زیادی بادیه تعدد کدبانو را نشان نمی دهد بل که مبین وسعت و توانائی زن خانه است. نوشته اند اگر بادیه ای را به عمد به زمین بزنید، بشکنید یا دور بیاندازید زن را طلاق میدهید و اگر زنی این خواب را ببیند زن دیگری بین او و شوهرش اختلاف به وجود می آورد که شکستن و دور افکندن بادیه گویای نفرتی است که از آن زن مجهول دارد -