جدول جو
جدول جو

معنی باخمرا - جستجوی لغت در جدول جو

باخمرا(خَ)
باخمری ̍. محلی است بین کوفه و واسط و واقعۀ معروف ابوجعفر منصور و ابراهیم بن عبدالله نوۀ امام حسن علیه السلام در این مکان بوقوع پیوسته و ابراهیم پسر امام بن عبدالله بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع) در اینجا بدرجۀ شهادت فائز شده و حال آرامگاهش زیارتگاه انام است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع و ضحی الاسلام ص 286، 293 و تاریخ اسلام علی اکبر فیاض ص 184 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باختری
تصویر باختری
مربوط به باختر، غربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باحورا
تصویر باحورا
گرمای سخت تموز، شدت گرما در تابستان
فرهنگ فارسی عمید
(قَ)
سلطان حسین میرزا فرزند منصور و معروف به ’خاقان منصور’ و معزالسلطنه و ابوالغازی آخرین از امرای تیموری. پادشاهی ادب پرور هنردوست بود و وزیر معروفش امیرعلیشیر نوائی است که موجب شهرت دربار او و آبادانی پایتختش هرات شده بود. در سال 861 هجری قمری که خراسان آشفته شده بود، در شهر مرو به پادشاهی نشست و در ذی حجۀ 862 استرآباد را فتح کرد و در سال 873 هرات را تسخیرنمود و در 874 با میرزا یادگار محمد جنگید و در اواخر سال 875 هجری قمری با سلطان محمود جنگید و تا سال 902 در غایت دولت و اقبال حکومت کرد. و در سال 911 هجری قمری درگذشت. اثری موسوم به مجالس العشاق و اشعاری به فارسی و ترکی دارد و تخلصش حسینی بوده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 و خصوصاً صص 110- 113 شود، نام دیگر دولت آق قویونلوها. رجوع به آق قویونلو شود
لغت نامه دهخدا
قلعه ایست از اعمال زوزان تابع حاکم موصل، (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
قریه ایست از اعمال بلیخ نزدیک رقه از زمین جزیره. (معجم البلدان) و رجوع به عیون الاخبار ج 4 ص 112 س 17 شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
شهرکی است در مشرق بغداد و بین بغداد و حلوان است و در ده فرسنگی بغداد قرار دارد. یاقوت گوید: آن نزه و پرنخل و سکنۀ آن بسیار است. و جماعتی از اهل علم و روایت از آنجا برخاسته اند. (معجم البلدان). منسوب بدان باجسری است. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
محلی که باد از آن گذرد. رجوع به باد شود.
لغت نامه دهخدا
کچلی و اطلسی سر، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
جائی که درو باد گذرد و مقامی که در آن باد از هر جانبی برسد و آن عمارتی است مخصوص. (آنندراج). رجوع به بادرس، بادغد، بادغر، بادغرد، بادغس، بادغن، بادغند، بادگی شود، آنچه آروغ آرد. رجوع به بادکش و بادشکن شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
بادافراه. پاداش و مکافات بدی. (ناظم الاطباء). رجوع به بادآفراه و مترادفات آن شود.
لغت نامه دهخدا
(جُ مَ)
موضعی پائین تکریت. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). پس از فراغت از کارشام عبدالملک جنگ با ابن زبیر را آغاز کرد و در سال 71 هجری قمری بعراق لشکر کشید، مصعب بن زبیر بمقابلۀ او آمد، عبدالملک نامه ها بسران عراق نوشت تا از دور مصعب پراکنده شدند ولی مصعب که مرد شجاعی بود با عده کمی که داشت در باجمیرا بمقاومت ایستاد تا آنکه بزخم تیرهائی که بر او وارد شده بود از پا درآمد. (تاریخ اسلام فیاض چ دانشگاه طهران 1327 هجری قمری ص 159)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
قریه ایست بین اوانا و حظیره و بدانجا واقعه ها برای مطلب بن عبدالله بن مالک خزاعی در ایام هارون الرشید اتفاق افتاد. گروهی از متأخران بدان نسبت دارند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
منسوب بباختر و جمع آن باختریان است. رجوع بباختر شود
لغت نامه دهخدا
لفظی است یونانی بمعنی روزگارآزموده و ایام آن هفت روز است و بعضی گویند هشت روز ابتدای آن از نوزدهم تموز باشد و در آن ایام آغاز شکستن گرما بود، و بعضی گویند معنی این لفظ شدت و زیادتی گرما باشد و بعضی گویند این لفظ مأخوذ است از بحران بمعنی حکم یعنی از این روزها حکم کنند بر احوال ماههای خزان و زمستان و روز اول آن دلیل تشرین اول و روز دوم آن دلیل تشرین آخر تا بآخر هرچه در آن روزها واقعشود از گرما و سرما و باران و میغ در آن ماهها نیز چنان بود، و جمعی گویند روز اول آن دلیل ماهی است که آفتاب در برج اسد باشد و روز دوم در سنبله و همچنین تا بحوت که هشتم است بحکم مذکور از باد و باران و امثال آن، (برهان)، و رجوع به باحور شود:
از دم پاکان که بنشاندی چراغ آسمان
ناف باحورا بحاجر ماه آبان دیده اند،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 98)،
گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم
تف باحورا چون نکهت حورا بینند،
خاقانی،
فصل باحورا آهنگ بشام
وصل باحوران بهتر به خمند،
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 785)،
هوای روضه باحورا شود از نالۀ گرمم
گرم در روضه بنشانند یک دم بی تو با حورا،
؟ (از آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
دهی از دهستان زهان بخش قاین شهرستان بیرجند، در 62 هزارگزی جنوب خاوری قاین. سکنۀ آن 80 تن آب آنجا از قنات، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9) ، کنایه از نابود شدن. از میان رفتن. ضایع شدن:
چو سرمه ای است غبار وجود من صائب
به باد میرود ازیک نفس کشیدن چشم.
صائب
لغت نامه دهخدا
تلفظ لاتینی: اوسریوس ژاک. (1580- 1656 میلادی، از مردم انگلستان، متولد در ’دوبلین’، نویسندۀ کتابی در علم ازمنۀ مذهبی
لغت نامه دهخدا
(قَ)
از قرای شرقی بغداد درراه خراسان است. (از معجم البلدان و مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: ب + ال + مره، اصلاً. ابداً. هرگز.
لغت نامه دهخدا
(صَ)
قریۀ بزرگی است در قسمت شرقی موصل که باغها و تاکستانهای فراوان دارد، انگور این ناحیه تا اواسطزمستان میماند. (از معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
باعور، پدر بلعم که در زمان موسی علیه السلام بود، (ناظم الاطباء)، پدر بلعم که او زاهدی بودمستجاب الدعوات در زمان موسی علیه السلام و عاقبت ایمان برباد داد، (برهان قاطع) (آنندراج) (هفت قلزم)
لغت نامه دهخدا
بازمارالخادم، مولی مفلح بن خاقان، یکی از ولاه عباسی حلب که در حدود سال 269 هجری قمری بر آن دیار حکمروا بوده است، رجوع به مجمعالانساب زامباور ج 1 ص 50 شود
لغت نامه دهخدا
باقارا، حاکم نشین ناحیۀ مورت و موزل بفرانسه که 5600 تن جمعیت دارد و شیشه سازی آن معروف است، و رجوع به باقارا شود
لغت نامه دهخدا
به تازگی واپسینگاه سپس پس از همه در آخر در زمان باز پسین بتازگی دراین نزدیکیها. توضیح قاعده چون وزن فعل دارد تنوین نباید بگیرد ولی در کتابهای لغت معاصر هم بکار رفته است چنانکه در (المنجد) ذیل ماده (اخر) آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخمش
تصویر باخمش
ترکی دید پویه گذشته (فعل ماضی) از دیدن دیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باشرا
تصویر باشرا
فاشرا
فرهنگ لغت هوشیار
فرو نشاندن خواباندن، پنهانیدن پنهان داشتن، در دل داشتن، به دل گرفتن کینه ورزی، تورفتن، خازاندن خاز خمیر
فرهنگ لغت هوشیار
داغروزان از نوزدهم مرداد تا بیست و ششم همان ماه که گرم ترین روزهای سال خورشیدی است
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی هشت و نه گونه ای از منگیا (قمار برهان) نوعی از بازی با ورق که بین یک بانکدار و عده ای بازی کن انجام شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بالمره
تصویر بالمره
یکبارگی یکبار ه یکبارگی بیکبار: (چه لازم که رای خود را در رای نوکر و چاکر مستهلک سازی و خود بالمره عاطل و مستدرک باشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باخرز
تصویر باخرز
مقامی از موسیقی، گوشه ای از چهل و هشت گوشه موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باحورا
تصویر باحورا
شدت حرارت در تموز است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از باختر
تصویر باختر
مغرب، غرب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اخیرا
تصویر اخیرا
به تازگی
فرهنگ واژه فارسی سره
مرتعی در رویان نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی