جدول جو
جدول جو

معنی باحیا - جستجوی لغت در جدول جو

باحیا
شرمگین آزرمین
تصویری از باحیا
تصویر باحیا
فرهنگ لغت هوشیار
باحیا
آزرمین
تصویری از باحیا
تصویر باحیا
فرهنگ واژه فارسی سره
باحیا
آزرمگین، شرمگین، عفیف، محجوب
متضاد: بی حیا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بایا
تصویر بایا
(پسرانه)
بایسته، ضروری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از احیا
تصویر احیا
(پسرانه)
زندگان، نامی برای شبهای نوزدهم بیست و یکم و بیست وسوم ماه رمضان، در اصل احیاء
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بایا
تصویر بایا
چیزی که مورد احتیاج باشد، ضروری، واجب، لازم
فرهنگ فارسی عمید
(شَی یا)
نام قریه ای است و در شعر بحتری آمده است. (معجم البلدان) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
بامیه، نام گیاهی است از طایفۀ پنیرکیان، دارای میوه های خوراکی با لعاب بسیار، (از گیاه شناسی گل گلاب ص 203)، نوع گیاهی است که میوۀ آن بشکل دانه های فلفل فرنگی مخروطی شکل است و آنرا در خورشها بکار دارند
لغت نامه دهخدا
شاه باقیا، از عرفای نائین، فرزند امیرغیاث الدین محمد نائینی است، (تاریخ نائین تألیف صدر بلاغی ص 32)، از عرفای نائین است، در علم موسیقی مهارت داشته، بهند رفت و سپس به نائین بازگشت، از اوست:
زآن زنم کوس توکل کآسمان از بهر من
میرساند روزی و چرخ دگر هم میزند،
همه حاصل جهان را به نشاط صرف مل کن
برکافر و مسلمان بنشین و صلح کل کن،
رفتند به منزلگه مقصود عزیزان
باقی است که وامانده در این مرحله تنها،
(از تذکرۀنصرآبادی ص 306 و 307)
از شعرای ایران و اهل کاشان بوده است، از اوست:
شام فراق بی تو ز بس خون گریستم
یک عمر چون عقیق چراغم در آب سوخت،
(از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1204)، اسم یکی از بنی افرائیم است که برد نیز خوانده شده است، (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مردم صاحب ریا، (ناظم الاطباء)، صاحب زرق و ریا، (دمزن)
لغت نامه دهخدا
طریق، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زِ طَ لَ)
یعنی ای باری تعالی، بمعنی ای باری یعنی خدایا، (ناظم الاطباء)، ای خدا، (دمزن)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیحیا
تصویر بیحیا
بی شرم بی آزرم، گستاخ جسور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیا
تصویر احیا
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایا
تصویر بایا
آنچه مورد احتیاج باشد ضرور واجب لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بایا
تصویر بایا
بایسته، لازم، واجب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیا
تصویر احیا
کاهش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بایا
تصویر بایا
لازم، واجب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احیا
تصویر احیا
Reanimation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از احیا
تصویر احیا
réanimation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سربالا، راه بالایی، بالا
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از احیا
تصویر احیا
החייאה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از احیا
تصویر احیا
पुनर्जीवन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از احیا
تصویر احیا
reanimasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از احیا
تصویر احیا
การชุบชีวิต
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از احیا
تصویر احیا
reanimatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از احیا
تصویر احیا
reanimação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از احیا
تصویر احیا
reanimación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از احیا
تصویر احیا
rianimazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از احیا
تصویر احیا
复苏
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از احیا
تصویر احیا
reanimacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از احیا
تصویر احیا
реанімація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از احیا
تصویر احیا
Wiederbelebung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از احیا
تصویر احیا
реанимация
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از احیا
تصویر احیا
蘇生
دیکشنری فارسی به ژاپنی