منسوبست به باحور یا باحورا، شدت گرمای تموز، روز بسیار گرم، - یوم باحوری، روز بحران، و مراد از آن بیست وچهار ساعت باشد، مولد است، روزی که بیمار را تغییری پدید آید، (ناظم الاطباء) : تبشهای باحوری از دستبرد ز روی هوا چرک ترّی سترد، نظامی، رجوع به باحوریّه شود
منسوبست به باحور یا باحورا، شدت گرمای تموز، روز بسیار گرم، - یوم باحوری، روز بحران، و مراد از آن بیست وچهار ساعت باشد، مولد است، روزی که بیمار را تغییری پدید آید، (ناظم الاطباء) : تبشهای باحوری از دستبرد ز روی هوا چرک ترّی سترد، نظامی، رجوع به باحوریّه شود
شیخ ابراهیم بن محمد بن احمد باجوری (بیجوری) شافعی (1198 - 1277 هجری قمری)، وی در باجور که از دهات منوفیه (مصر) است متولد شده و نزد پدر خود تربیت یافته و قرآن مجید را ازو آموخت، وی در سال 1212 بجامع ازهر رفت و تا سال 1213 که فرنسیس به ازهر آمد در آنجا ماند، سپس از آنجا خارج شد و به جیزه رفت و مدتی در آنجا بماند و سپس بزمانی که فرنسیس از ازهر خارج شد به ازهر بازگشت و بتحصیل علم پرداخت و محضر دانشمندان بزرگی را چون شیخ محمد امیرکبیر و شیخ عبداﷲ شرقاوی و جز آنان را دریافت و در مدتی کم آثار نجابت و بزرگی در او هویدا شد و بتدریس پرداخته کتب متعددی تألیف کرد، ریاست جامع ازهر در سال 1263 به او واگذار شد، و وی پیوسته قرآن را تلاوت مینمود، و در زمان ریاست خویش با وجود وظائف ریاست همچنان بتدریس مشغول بود و عباس پاشا در مجلس درس او در جامع ازهر حاضرمیشد و برای وی صندلی در خارج مجلس میگذاشتند تا برروی آن بنشیند، باجوری تا زمان پیری بدین شغل اشتغال داشت، سپس بعلل حوادثی که در الازهر ظاهر شد چهار تن به نیابت او زیر نظر شیخ مصطفی عروسی امور جامع ازهر را اداره کردند، کتابهای ذیل از تألیفات اوست: 1 - التحفهالخیریه، و آن حاشیه ایست بر الفوائدالشنشوریه (فرائض المذاهب الاربعه)، اول آن: الحمدﷲ الذی یرث الارض و من علیها و هو خیرالوارثین که آنرا بسال 1236 هجری قمری بپایان برد و آن در سال 1282 در مطبعۀ شاهین و در سال 1300 در چاپ خانه محمد مصطفی و در سال 1306 در مطبعهالازهریه و در سال 1308 در چاپ خانه المیمنیه بچاپ رسیده است، 2 - تحفهالمرید علی جوهره التوحید، تألیف برهان الدین اللقانی، و در حاشیۀ آن جوهرۀ مذکور طبع شده، چ بولاق بسال 1293 و نیز در مطبعۀ وادی النیل بسال 1279 و در المیمنیه بسال 1306 و در الازهریه بسال 1310 بچاپ رسیده است، 3 - تحقیق المقام علی کفایهالعوام فیما یجب علیهم من علم الکلام، و آن حاشیه ایست بر کفایهالعوام فضالی، آغاز حاشیه: الحمدﷲ العالم بالکلیات و الجزئیات ... که آنرا به اجازۀ شیخ خویش ’فضالی’ تألیف کرده و بسال 1223 از تدوین آن فراغت یافته است و در حاشیۀ آن کفایهالعوام مذکور چاپ شده و بسال 1285 و 1291 و در 1309 در بولاق و در 1298 در مطبعهالازهریه ودر 1298 در مطبعهالوهبیه و در 1303 در مطبعهالخیریهو در 1306 در مطبعۀ عبدالرزاق و در 1328 در مطبعهالمیمنیه بچاپ رسیده است، 4 - حاشیه الباجوری علی أم البراهین و العقاید تألیف سنوسی (توحید)، در حاشیۀ آن تقریر الشیخ احمد الاجهوری که بسال های 1293و 1300 و 1301 و 1302 در بولاق مصر چاپ شده و در حاشیۀ آن تقریر شیخ الانبابی بسال های 1279 و 1283 و 1289 و 1298 و 1304 و 1307 و 1310 و 1318 در حجر مصر بچاپ رسیده است، 5 - حاشیه (الباجوری) علی شرح ابن قاسم الغزی علی متن ابی شجاع (در فقه شافعی)، جزء دوم آن بسال های 1273 و 1285 و 1298 دربولاق و در 1303 در مطبعۀ شرف و در 1303 و 1326 در مطبعهالمیمنیه بچاپ رسیده است، 6 - حاشیه (الباجوری) علی رساله فی لااله الااﷲ، تألیف شیخ وی محمد الفضالی چ مطبعۀ عبدالرزاق بسال 1301، 7 - حاشیه (الباجوری) علی رساله الفضالی فی کلمهالتوحید، که در حاشیۀ آن رسالۀ مذکور چاپ شده و بسال 1320 در مطبعه المیمنیه بچاپ رسیده است، 8 - حاشیه (الباجوری) علی شرح السنوسی، مختصری است در علم منطق، ضمن مجموعه ای در مصر بسال 1292 و 1321 بچاپ رسیده است، 9 - حاشیه علی متن البرده للبوصیری چ بولاق 1302، مصر 1304، در حاشیۀ آن شرح الشیخ خالد الازهری علی البرده طبع شده، چ مطبعهالمیمنیه 1308 و مطبعهالازهریه 1308 و مطبعهالشرفیه 1311، 10 - حاشیه علی متن السلم المرونق للاخضری (در منطق)، در حاشیۀ آن متن السلم چاپ شده در مطبعهالکاستلیه بسال 1282 و بضمیمۀ تقریر الشیخ الانبابی در بولاق در سالهای 1286 و 1297 و مطبعهالخیریه 1304 و مطبعهالمیمنیه 1306 و مطبعهالازهریه 1308 بچاپ رسیده است، 11 - حاشیه علی متن السمرقندیه فی الاستعارات (بلاغت) چ مطبعه المیمنیه بسال 1324، 12 - حاشیه علی متن الشمائل النبویه للترمذی، رجوع به المواهب اللدنیه علی الشمائل المحمدیه (شمارۀ 17) شود، 13 - حاشیه علی مولد الشیخ احمد الدردیر چ مطبعهالخیریه 1304، 14 - رساله فی علم التوحید چ مطبعه المدارس بسال 1289 و مطبعۀ شرف بسال 1307، 15 - فتح الخبیر اللطیف بشرح متن الترصیف، و آن شرحی است بر الترصیف ابن عیسی عمری معروف به مرشدی (صرف)، چ مطبعهالمیمنیه بسال های 1310 و 1332 و در سال 1313 در مصر طبع شده است، 16 - فتح رب البریه علی الدره البهیه نظم الاجرومیه للعمریطی، در حاشیۀ آن الدره البهیهمذکور در مطبعۀ محمد مصطفی بسال 1302 و مطبعهالمیمنیه بسال 1309 چاپ شده است، 17 - المواهب اللدنیه علی الشمائل المحمدیه، و آن حاشیه ایست بر شمائل الترمذی، و در حاشیۀ آن متن شمایل چاپ شده است، طبع بولاق بسال های 1276 و 1302 و مطبعۀ محمد مصطفی 1301 و مطبعهالمیمنیه 1309 و 1330
شیخ ابراهیم بن محمد بن احمد باجوری (بیجوری) شافعی (1198 - 1277 هجری قمری)، وی در باجور که از دهات منوفیه (مصر) است متولد شده و نزد پدر خود تربیت یافته و قرآن مجید را ازو آموخت، وی در سال 1212 بجامع ازهر رفت و تا سال 1213 که فرنسیس به ازهر آمد در آنجا ماند، سپس از آنجا خارج شد و به جیزه رفت و مدتی در آنجا بماند و سپس بزمانی که فرنسیس از ازهر خارج شد به ازهر بازگشت و بتحصیل علم پرداخت و محضر دانشمندان بزرگی را چون شیخ محمد امیرکبیر و شیخ عبداﷲ شرقاوی و جز آنان را دریافت و در مدتی کم آثار نجابت و بزرگی در او هویدا شد و بتدریس پرداخته کتب متعددی تألیف کرد، ریاست جامع ازهر در سال 1263 به او واگذار شد، و وی پیوسته قرآن را تلاوت مینمود، و در زمان ریاست خویش با وجود وظائف ریاست همچنان بتدریس مشغول بود و عباس پاشا در مجلس درس او در جامع ازهر حاضرمیشد و برای وی صندلی در خارج مجلس میگذاشتند تا برروی آن بنشیند، باجوری تا زمان پیری بدین شغل اشتغال داشت، سپس بعلل حوادثی که در الازهر ظاهر شد چهار تن به نیابت او زیر نظر شیخ مصطفی عروسی امور جامع ازهر را اداره کردند، کتابهای ذیل از تألیفات اوست: 1 - التحفهالخیریه، و آن حاشیه ایست بر الفوائدالشنشوریه (فرائض المذاهب الاربعه)، اول آن: الحمدﷲ الذی یرث الارض و من علیها و هو خیرالوارثین که آنرا بسال 1236 هجری قمری بپایان برد و آن در سال 1282 در مطبعۀ شاهین و در سال 1300 در چاپ خانه محمد مصطفی و در سال 1306 در مطبعهالازهریه و در سال 1308 در چاپ خانه المیمنیه بچاپ رسیده است، 2 - تحفهالمرید علی جوهره التوحید، تألیف برهان الدین اللقانی، و در حاشیۀ آن جوهرۀ مذکور طبع شده، چ بولاق بسال 1293 و نیز در مطبعۀ وادی النیل بسال 1279 و در المیمنیه بسال 1306 و در الازهریه بسال 1310 بچاپ رسیده است، 3 - تحقیق المقام علی کفایهالعوام فیما یجب علیهم من علم الکلام، و آن حاشیه ایست بر کفایهالعوام فضالی، آغاز حاشیه: الحمدﷲ العالم بالکلیات و الجزئیات ... که آنرا به اجازۀ شیخ خویش ’فضالی’ تألیف کرده و بسال 1223 از تدوین آن فراغت یافته است و در حاشیۀ آن کفایهالعوام مذکور چاپ شده و بسال 1285 و 1291 و در 1309 در بولاق و در 1298 در مطبعهالازهریه ودر 1298 در مطبعهالوهبیه و در 1303 در مطبعهالخیریهو در 1306 در مطبعۀ عبدالرزاق و در 1328 در مطبعهالمیمنیه بچاپ رسیده است، 4 - حاشیه الباجوری علی أم البراهین و العقاید تألیف سنوسی (توحید)، در حاشیۀ آن تقریر الشیخ احمد الاجهوری که بسال های 1293و 1300 و 1301 و 1302 در بولاق مصر چاپ شده و در حاشیۀ آن تقریر شیخ الانبابی بسال های 1279 و 1283 و 1289 و 1298 و 1304 و 1307 و 1310 و 1318 در حجر مصر بچاپ رسیده است، 5 - حاشیه (الباجوری) علی شرح ابن قاسم الغزی علی متن ابی شجاع (در فقه شافعی)، جزء دوم آن بسال های 1273 و 1285 و 1298 دربولاق و در 1303 در مطبعۀ شرف و در 1303 و 1326 در مطبعهالمیمنیه بچاپ رسیده است، 6 - حاشیه (الباجوری) علی رساله فی لااله الااﷲ، تألیف شیخ وی محمد الفضالی چ مطبعۀ عبدالرزاق بسال 1301، 7 - حاشیه (الباجوری) علی رساله الفضالی فی کلمهالتوحید، که در حاشیۀ آن رسالۀ مذکور چاپ شده و بسال 1320 در مطبعه المیمنیه بچاپ رسیده است، 8 - حاشیه (الباجوری) علی شرح السنوسی، مختصری است در علم منطق، ضمن مجموعه ای در مصر بسال 1292 و 1321 بچاپ رسیده است، 9 - حاشیه علی متن البرده للبوصیری چ بولاق 1302، مصر 1304، در حاشیۀ آن شرح الشیخ خالد الازهری علی البرده طبع شده، چ مطبعهالمیمنیه 1308 و مطبعهالازهریه 1308 و مطبعهالشرفیه 1311، 10 - حاشیه علی متن السلم المرونق للاخضری (در منطق)، در حاشیۀ آن متن السلم چاپ شده در مطبعهالکاستلیه بسال 1282 و بضمیمۀ تقریر الشیخ الانبابی در بولاق در سالهای 1286 و 1297 و مطبعهالخیریه 1304 و مطبعهالمیمنیه 1306 و مطبعهالازهریه 1308 بچاپ رسیده است، 11 - حاشیه علی متن السمرقندیه فی الاستعارات (بلاغت) چ مطبعه المیمنیه بسال 1324، 12 - حاشیه علی متن الشمائل النبویه للترمذی، رجوع به المواهب اللدنیه علی الشمائل المحمدیه (شمارۀ 17) شود، 13 - حاشیه علی مولد الشیخ احمد الدردیر چ مطبعهالخیریه 1304، 14 - رساله فی علم التوحید چ مطبعه المدارس بسال 1289 و مطبعۀ شرف بسال 1307، 15 - فتح الخبیر اللطیف بشرح متن الترصیف، و آن شرحی است بر الترصیف ابن عیسی عمری معروف به مرشدی (صرف)، چ مطبعهالمیمنیه بسال های 1310 و 1332 و در سال 1313 در مصر طبع شده است، 16 - فتح رب البریه علی الدره البهیه نظم الاجرومیه للعمریطی، در حاشیۀ آن الدره البهیهمذکور در مطبعۀ محمد مصطفی بسال 1302 و مطبعهالمیمنیه بسال 1309 چاپ شده است، 17 - المواهب اللدنیه علی الشمائل المحمدیه، و آن حاشیه ایست بر شمائل الترمذی، و در حاشیۀ آن متن شمایل چاپ شده است، طبع بولاق بسال های 1276 و 1302 و مطبعۀ محمد مصطفی 1301 و مطبعهالمیمنیه 1309 و 1330
لفظی است یونانی بمعنی روزگارآزموده و ایام آن هفت روز است و بعضی گویند هشت روز ابتدای آن از نوزدهم تموز باشد و در آن ایام آغاز شکستن گرما بود، و بعضی گویند معنی این لفظ شدت و زیادتی گرما باشد و بعضی گویند این لفظ مأخوذ است از بحران بمعنی حکم یعنی از این روزها حکم کنند بر احوال ماههای خزان و زمستان و روز اول آن دلیل تشرین اول و روز دوم آن دلیل تشرین آخر تا بآخر هرچه در آن روزها واقعشود از گرما و سرما و باران و میغ در آن ماهها نیز چنان بود، و جمعی گویند روز اول آن دلیل ماهی است که آفتاب در برج اسد باشد و روز دوم در سنبله و همچنین تا بحوت که هشتم است بحکم مذکور از باد و باران و امثال آن، (برهان)، و رجوع به باحور شود: از دم پاکان که بنشاندی چراغ آسمان ناف باحورا بحاجر ماه آبان دیده اند، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 98)، گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم تف باحورا چون نکهت حورا بینند، خاقانی، فصل باحورا آهنگ بشام وصل باحوران بهتر به خمند، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 785)، هوای روضه باحورا شود از نالۀ گرمم گرم در روضه بنشانند یک دم بی تو با حورا، ؟ (از آنندراج) (انجمن آرا)
لفظی است یونانی بمعنی روزگارآزموده و ایام آن هفت روز است و بعضی گویند هشت روز ابتدای آن از نوزدهم تموز باشد و در آن ایام آغاز شکستن گرما بود، و بعضی گویند معنی این لفظ شدت و زیادتی گرما باشد و بعضی گویند این لفظ مأخوذ است از بحران بمعنی حکم یعنی از این روزها حکم کنند بر احوال ماههای خزان و زمستان و روز اول آن دلیل تشرین اول و روز دوم آن دلیل تشرین آخر تا بآخر هرچه در آن روزها واقعشود از گرما و سرما و باران و میغ در آن ماهها نیز چنان بود، و جمعی گویند روز اول آن دلیل ماهی است که آفتاب در برج اسد باشد و روز دوم در سنبله و همچنین تا بحوت که هشتم است بحکم مذکور از باد و باران و امثال آن، (برهان)، و رجوع به باحور شود: از دم پاکان که بنشاندی چراغ آسمان ناف باحورا بحاجر ماه آبان دیده اند، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 98)، گرمگاهی که چو دوزخ بدمد باد سموم تف باحورا چون نکهت حورا بینند، خاقانی، فصل باحورا آهنگ بشام وصل باحوران بهتر به خمند، خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 785)، هوای روضه باحورا شود از نالۀ گرمم گَرَم در روضه بنشانند یک دم بی تو با حورا، ؟ (از آنندراج) (انجمن آرا)
شیخ ابراهیم بن فخرالدین عاملی، منسوب به قریۀ بازور، و شاگرد شیخ بهائی است، احوالش در کتاب ’امل الاّمل’ یاد شده، شاعر و ادیب بود و در مشهد درگذشت، او راست ’رحلهالمسافر’ و ’دیوان’، (نجوم السماء صص 69- 70) (ذریعه ج 10 ص 170)، لعب، (دهار)، سرگرمی و کار غیرجدی کردن، سرگرمیهایی چون گوی بازی و چوگان بازی که گاه بقصد تفریح باشد و گاه به منظور پرورش بدن: تو بایدکه با گوی بازی کنی نه بر بور کین رزم سازی کنی، فردوسی، بازیی میکند این زال که طفلان نکنند زال را توبه ز دستان بخراسان یابم، خاقانی، زود بینی شکسته پیشانی تو که بازی بسر کنی با قوچ، سعدی (گلستان)، نباید که بسیار بازی کنی که مر قیمت خویش را بشکنی، سعدی (بوستان)، پنجه با ساعد سیمین چونیندازی به با توانای معربد نکنی بازی به، سعدی، ، زورآزمایی، معاشقه، ملاعبه، (منتهی الارب)، تلعاب، (تاج المصادر بیهقی) : ورهمی خواهی کنی بازی تو با حوران خلد پس درین بازار دنیا بوزنه بازی مکن، سنائی، گوسفندی دید که با زنی سروبازی میکرد ... گشنی دیدند درراهی با زنی بسروبازی میکرد ... گوسفندی است با زنی بازی میکند ... اگر گوسفندی با زنی بازی کند آن را چه اثر بود، (سندبادنامه ص 81)، رخ چون لعبتش در دلنوازی بلعبت باز خود میکرد بازی، نظامی، غلام باد صبایم غلام باد صبا که با کلالۀ جعدت همی کند بازی، سعدی، چندانکه نشاط کرد وبازی در من اثری نکرد و سوزی، سعدی (هزلیات)، ، عبث، (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)، میدان داری کردن، تظاهر نمودن: به ایوان نمانم که بازی کنی ببازی همی سرفرازی کنی، فردوسی، مسجدی کز حرام بر سازی عاقبت خر در آن کند بازی، اوحدی، ، حادثه پیش آوردن، واقعه نشان دادن، شعبده و نیرنگ بازی کردن: بگیتی که داند بجز کردگار که فردا چه بازی کند روزگار، فردوسی، یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار، فردوسی، زین گونه کرد با من بازیها پرکین دل از جفای فلک زینم، ناصرخسرو، - بخون خویش بازی کردن، خود را در مهلکه افکندن، جان بخطر دادن: آنکه جنگ آرد به خون خویش بازی میکند روز میدان، و آنکه بگریزد به خون لشکری، سعدی، و رجوع به بازی شود
شیخ ابراهیم بن فخرالدین عاملی، منسوب به قریۀ بازور، و شاگرد شیخ بهائی است، احوالش در کتاب ’امل الاَّمل’ یاد شده، شاعر و ادیب بود و در مشهد درگذشت، او راست ’رحلهالمسافر’ و ’دیوان’، (نجوم السماء صص 69- 70) (ذریعه ج 10 ص 170)، لعب، (دهار)، سرگرمی و کار غیرجدی کردن، سرگرمیهایی چون گوی بازی و چوگان بازی که گاه بقصد تفریح باشد و گاه به منظور پرورش بدن: تو بایدکه با گوی بازی کنی نه بر بور کین رزم سازی کنی، فردوسی، بازیی میکند این زال که طفلان نکنند زال را توبه ز دستان بخراسان یابم، خاقانی، زود بینی شکسته پیشانی تو که بازی بسر کنی با قوچ، سعدی (گلستان)، نباید که بسیار بازی کنی که مر قیمت خویش را بشکنی، سعدی (بوستان)، پنجه با ساعد سیمین چونیندازی به با توانای معربد نکنی بازی به، سعدی، ، زورآزمایی، معاشقه، ملاعبه، (منتهی الارب)، تَلعاب، (تاج المصادر بیهقی) : ورهمی خواهی کنی بازی تو با حوران خلد پس درین بازار دنیا بوزنه بازی مکن، سنائی، گوسفندی دید که با زنی سروبازی میکرد ... گشنی دیدند درراهی با زنی بسروبازی میکرد ... گوسفندی است با زنی بازی میکند ... اگر گوسفندی با زنی بازی کند آن را چه اثر بود، (سندبادنامه ص 81)، رخ چون لعبتش در دلنوازی بلعبت باز خود میکرد بازی، نظامی، غلام باد صبایم غلام باد صبا که با کلالۀ جعدت همی کند بازی، سعدی، چندانکه نشاط کرد وبازی در من اثری نکرد و سوزی، سعدی (هزلیات)، ، عبث، (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب)، میدان داری کردن، تظاهر نمودن: به ایوان نمانم که بازی کنی ببازی همی سرفرازی کنی، فردوسی، مسجدی کز حرام بر سازی عاقبت خر در آن کند بازی، اوحدی، ، حادثه پیش آوردن، واقعه نشان دادن، شعبده و نیرنگ بازی کردن: بگیتی که داند بجز کردگار که فردا چه بازی کند روزگار، فردوسی، یکی نغز بازی کند روزگار که بنشاندت پیش آموزگار، فردوسی، زین گونه کرد با من بازیها پرکین دل از جفای فلک زینم، ناصرخسرو، - بخون خویش بازی کردن، خود را در مهلکه افکندن، جان بخطر دادن: آنکه جنگ آرد به خون خویش بازی میکند روز میدان، و آنکه بگریزد به خون لشکری، سعدی، و رجوع به بازی شود
ابوالحسن علی بن احمد بن سعید، از محدثان بود و از مقاتل ازذوالنون مصری حدیث کرد، و ابوجهضم از وی روایت داردو در بادوریا از وی حدیث نوشت، (از معجم البلدان)، بترکی، پیالۀ بزرگ، (غیاث) (آنندراج)، جام شراب، ساتکینی، خنور شراب، ظرفهای سفالی شراب و کوزه های شراب، (ناظم الاطباء)، اصل آن باطیه است یا باطیه معرب آنست و عرب آنرا ناجود گوید ودر تداول عامه آنرا بادیه گویند، ظرفی مقعر از آبگینه یا مس و مانند آن، کاسۀ مسین، ظرفهای مسین بزرگ جهت غذاخوری، (ناظم الاطباء)، و رجوع به باطیه شود، (اصطلاح طب) اسباب بادیه، علل آغازی، نشستن اندر آفتاب یا حرکتی سخت یا چیزی گرم خوردن چون پلپل و سیر سبب تب گردد و چون زخمی که بر سر افتد سبب فرود آمدن آب اندر چشم یا سبب علت انتشار گردد، این سبب ها و مانند این را طبیبان اسباب بادیه گویند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، - امثال: خانه خرس و بادیۀ مس
ابوالحسن علی بن احمد بن سعید، از محدثان بود و از مقاتل ازذوالنون مصری حدیث کرد، و ابوجهضم از وی روایت داردو در بادوریا از وی حدیث نوشت، (از معجم البلدان)، بترکی، پیالۀ بزرگ، (غیاث) (آنندراج)، جام شراب، ساتکینی، خنور شراب، ظرفهای سفالی شراب و کوزه های شراب، (ناظم الاطباء)، اصل آن باطیه است یا باطیه معرب آنست و عرب آنرا ناجود گوید ودر تداول عامه آنرا بادیه گویند، ظرفی مقعر از آبگینه یا مس و مانند آن، کاسۀ مسین، ظرفهای مسین بزرگ جهت غذاخوری، (ناظم الاطباء)، و رجوع به باطیه شود، (اصطلاح طب) اسباب بادیه، علل آغازی، نشستن اندر آفتاب یا حرکتی سخت یا چیزی گرم خوردن چون پلپل و سیر سبب تب گردد و چون زخمی که بر سر افتد سبب فرود آمدن آب اندر چشم یا سبب علت انتشار گردد، این سبب ها و مانند این را طبیبان اسباب بادیه گویند، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، - امثال: خانه خرس و بادیۀ مس
ایام باحوریه،روزها باشد که در آن بحران واقع شود. قسمی از آن بحران تام است و آن در این بیت مذکور است: در یدک و کا کدو کز میدان یقین لابالد و لزم ایام بحارین را گزین. و قسمی غیرتام و آنرا ایام روز و واقع در وسط نیز گویند. و آن در این بیت مذکور است: ج ده و وط و یا بازیج است ویز همچنین. (بحر الجواهر)
ایام باحوریه،روزها باشد که در آن بحران واقع شود. قسمی از آن بحران تام است و آن در این بیت مذکور است: در یدک و کا کدو کز میدان یقین لابالد و لزم ایام بحارین را گزین. و قسمی غیرتام و آنرا ایام روز و واقع در وسط نیز گویند. و آن در این بیت مذکور است: ج ده و وط و یا بازیج است ویز همچنین. (بحر الجواهر)