جدول جو
جدول جو

معنی بابامیدان - جستجوی لغت در جدول جو

بابامیدان
(مِ)
دهی از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون. 8 هزارگزی باختر فهلیان. یک هزارگزی جنوب شوسۀ کازرون به فهلیان جلگه، گرمسیرو مالاریائی. سکنۀ آن 212 تن و آب آن از چشمه. محصول آن غلات، حبوبات و برنج و شغل اهالی زراعت است و راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). قصبۀ ناحیۀ ماهور میلاتی از ولایت قشقائی فارس بمسافت سی و هشت فرسخ از شیراز دور افتاده. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غِ مَ)
محلی بحدود سمرقند: در النگ قبله که در نواحی باغ میدان است نزول اجلال واقع شد و در آن حین جمعی کثیر از مردم رعیت و سپاهی از شهر بیرون آمده تا پل محمد حبیب که لشکرگاه پادشاه بود عنان باز نکشیدند... لاجرم اندک شکستی روی نمود، سمرقندیان سلطانعلی باباقلی را اسیر گرفته به قلعه بردند. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 233)
باغی بوده است به شیراز: مدفن شیخ غازی بن عبدالله در رباط او در باغچه ای که مشهور است به سه شنبه (الثلاثاء) نزد باغ میدان است. (از حاشیۀ شدالازار چ قزوینی ص 271)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام کوهی است در یزد در حوالی کوه تنور محسن:
ازلاله و گل چو طفل بیغم
باباخندان همیشه خرم
تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ده کوچکی است از بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 12هزارگزی جنوب ساردوئیه، سر راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. سکنۀ آن 7 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بُلْ مَ)
دروازه و محلی به موصل، مدفن مهذب الدین بن هبل طبیب. (عیون الانباء ج 1 ص 305)
لغت نامه دهخدا