جدول جو
جدول جو

معنی بابامحمودی - جستجوی لغت در جدول جو

بابامحمودی(مَ مو)
دهی از دهستان نودان بخش کوهمرۀ نودان شهرستان کازرون 9 هزارگزی شمال نودان. در تنگ چوگان نزدیک راه فرعی نودان به کازرون. دامنه، معتدل و مالاریائی. سکنۀ آن 77 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، تریاک، انجیر و انگور و شغل اهالی زراعت و قالی و گلیم بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ مو)
دهی از دهستان سگوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد 18 هزارگزی باختر زاغه و 6 هزارگزی جنوب راه شوسۀخرم آباد به بروجرد. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 222 تن. شیعه لکی. آب آن از چشمۀ بابا محمود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است و راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ سگوند می باشند. عده ای در ساختمان و عده ای در سیاه چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام در حوالی ییلاق قشلاق میروند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، قسم. نوع: امیر، بوسهل زوزنی را گفت (ملطفه ها را) بخوان... یکی بخواند گفت هم از آن بابت است که خداوند میگفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 25)، گونه. وجه. (زمخشری). جهت. ج، بابات. (آنندراج)، شرط: هذا بابته، ای شرطه. (منتهی الارب)، در حساب و حدود بمعنی غایت است. (آنندراج)، باصطلاح اهل دفاتر افادۀ معنی منسوب کند، چنانکه: فلان اسب یا فلان خواجه سرا بابت فلانی است. (آنندراج)، در تصرف. متعلق به. حق، درست. حسابی: و آنچه میگویند اگر چنین شود این هم بابتی است یعنی این هم حسابی است. جمال الدین سلمان گوید:
تخت بنازد همی و بابت این است
تاج بخندد همین و لایق آنست.
(آنندراج).
، در حد. از سنخ. از جنس: حاکم گفت کذبت فارجعی، این حجت بابت عقل زنان نیست. (سندبادنامه ص 298)، محصول. مصنوع: ابوالحسن... پیش آمد و خدمت کرد و بسیار نثار و هدیه آورده بود از سپر و زره و آنچه بابت غورباشد. (تاریخ بیهقی). در این صندوق چه داری و این بضاعتها از کجا می آری و چه چیز است و بابت کجاست. (سندبادنامه ص 267)، خطی طویل که اهل سیاق می کشیدند و در زیر آن دفعه ها را با خطهای کوچکتر جا می دادند.
- از بابت خمس، از باب خمس.
- از بابت طلب، از باب طلب
لغت نامه دهخدا
(مَ مو)
امیر بابامحمود، امیر بابامحمود ولد امیر باباحسن که سالها در سلک محرمان خاقان منصور (سلطان حسین میرزا بایقرا) منتظم بود و بمنصب مهرداری قیام می نمود. با جمعی کثیر از رؤساء لشکر شاهزادگان از زخم تیغ و تیر اوزبکان بر خاک هلاک افتاد... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 386)
لغت نامه دهخدا
(غِ مَ)
نام باغی به غزنین که در زمان سلاطین غزنوی محل نشاط و شراب آنان بوده است: امیر... بکوشک سپید رفت و آنجا نشاط کرد... سه روز و پس بباغ محمودی آمد و بنه ها آنجا آوردند و تا نیمۀ رجب آنجابود و از آنجا قصد قلعت غزنین کرد. (تاریخ بیهقی ص 409). روز سه شنبه بیستم جمادی الاخری بباغ محمودی رفت و نشاط شراب کرد. (تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض ص 256). یازدهم جمادی الاخری در کوشک محمودی که سرای امارت است به غزنین مقام کرد و نیمۀ این ماه بباغ محمودی رفت و اسبان به مرغزار فرستادند. (همان کتاب ص 356). و رجوع به فهرست اعلام تاریخ بیهقی چ غنی و فیاض شود
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
جزء طایفۀ دورکی از ایل بختیاری ایران شعبه ای از هفت لنگ. دارای شعب ذیل مباشد: کشکی، سراج الدین وند، درویش، اوینه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی از دهستان ایتیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد در 10هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 2هزارگزی شمال راه شوسۀ خرم آباد به هرسین و کرمانشاه. جلگه سردسیر مالاریائی. سکنۀ آن 150 تن. شیعه لری لکی. آب آن از قنات و محصول آن غلات، تریاک، لبنیات وپشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ ایتیوند در ساختمان و چادر زندگی میکنند و برای علوفۀ احشام در فصل زمستان بگرمسیر می روند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا