جدول جو
جدول جو

معنی باباحسن - جستجوی لغت در جدول جو

باباحسن
(حَ سَ)
مقبرۀ وی به تبریز از مقابر و مزارات متبرکه باشد. (نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ سوم ص 78)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بابان
تصویر بابان
(دخترانه)
خانه پدری، نام عشیره ای در کردستان، نام منطقه ای در کردستان، لقب چند تن از احکام سلسله بابان، شکرالله بابان چهره معاصر ادبیات کرد (نگارش کردی: بابان)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام محله ایست بزرگ در پائین مرو، (مرآت البلدان ج 1 ص 125)، بابی بابان، محله ای است در اسفل مرو و بدان منسوبست ابوسعید عبده بن عبدالرحیم بن جبان بابانی مروزی، (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
امیر امیر باباحسن، خواندمیر گوید: در همین سال (859 هجری قمری) میرزا ابوالقاسم بابر به تجدید نظر التفات بر حال میرزا معزالدین سنجر انداخت و او رادر ولایت مرو و ماخان که سابق سیورغال امیر خلیل بودحاکم و فرمان روا ساخت. در خلال این احوال جمعی از دیوساران مازندران که به فرمان امیر باباحسن در قلعۀ عماد محبوس بودند در وقتیکه امیر مشارالیه در استرآباد بود یکی از موکلان را با خود موافق ساخته خروج نمودند و ناگاه بر سر داروغۀ قلعه ای که در سلک نوکران باباحسن انتظام داشت تاخته او را بقتل رسانیدند و برهرکس اعتماد نداشتند از حصار بیرون کرده اطراف آن حصن حصین را مضبوط گردانیدند، و چون این خبر به عرض میرزا بابر رسید عظیم متغیر گردید اما از کمال تمکن ووقار اظهار نفرموده چندگاه قلعه در تصرف مازندرانیان ماند. آخرالامر داروغۀ مشهد جلال الدین محمود با نوکران امیر باباحسن بحوالی آن حصار شتافت به امید آنکه قوت دولت روزافزون لطیفه ای سازد و سعادت طالع همایون آوازۀ فتح قلعۀ عماد در خم ایوان سبع شداد اندازد... میرزا ابوالقاسم بابر مسرور گردید و نسبت به آن سردار شجاعت شعار لوازم احسان و تحسین بتقدیم رسانید، منصب کوتوالی قلعه به دستور معهود به امیر باباحسن مفوض گشت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54 و 55)..... چون میرزا شاه محمود از معرکۀ میرزا ابراهیم انهزام یافت بعد از روزی چند که در مشهد بود عنان عزیمت بجانب جرجان تافت و حاکم آن دیار امیرباباحسن نسبت به شاهزاده خدمات پسندیده بجای آورده اسباب سلطنتش را مرتب ساخت... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 69 و 78).... خبر رسید که امیر باباحسن بواسطۀ هجوم سپاه میرزا جهانشاه ترکمان از جرجان گریخته و از طرف ابیورد در عقب موکب همایون می آمد. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 118)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ جَ / جُ)
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر 6 هزارگزی خاور دیلم و 6 هزارگزی راه فرعی دیلم به گچساران. جلگه گرمسیر مرطوب و مالاریائی. سکنۀآن 200 تن و آب آن از چاه و محصول آن غلات (دیمی) و شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سُ لا)
دهی به چهار فرسخ ونیم میانۀ شمال ومغرب احمد حسین (کوه گیلویه). (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ شِ)
دهی از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر 15 هزارگزی خاور دیلم 6 هزارگزی راه فرعی دیلم به گچساران. جلگه، گرمسیر مرطوب و مالاریائی. سکنۀآن 490 تن و آب آن از چاه و محصول آن غلات (دیمی) و شغل اهالی زراعت است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عُلْ)
دهی به چهار فرسخ و نیم کمتر میانۀ شمال و مغرب احمدحسین (کوه گیلویه). (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
نام طایفه ای از اکراد غربی ایران، (بنقل مصحح مجمل التواریخ گلستانه از گلشن مراد)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی از دهستان ریمله بخش حومه شهرستان خرم آباد 24 هزارگزی شمال باختری خرم آباد، 9 هزارگزی شمال باختری راه شوسۀ خرم آباد به هرسین کرمانشاه، تپه ماهور. معتدل مالاریائی. سکنه 66تن شیعه لری لکی. آب آن از چشمه سار. محصول آن غلات، تریاک، لبنیات و پشم. در چادر و ساختمان زندگی مینمایند. ساکنین از طایفۀ حسنوند هستند برای علوفۀ احشام بگرمسیر می روند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ملا محسن، محمد بن مرتضی بن شاه محمود، ملقب به محسن. از بزرگترین علمای امامیۀ قرن یازدهم هجری معاصر شاه عباس ثانی است که در فقه و حدیث و تفسیر و فلسفه صاحب نظر و دارای تألیفات گرانبهایی میباشد. وی از پیشروان روش جمع بین اصول شریعت و طریقت و حکمت بود. در مقدمۀ محجه البیضاء آمده است که ملا محسن فیض در چهار میدان گوی سبقت از همگنان ربوده است. وی با بسط مبانی فلسفی و تطبیق آن با مبانی شرعی از سایر دانشمندان ممتاز گردیده است، و در کثرت و تنوع تألیف سرآمد دانشمندان به شمار میرود. در کتاب زهرالربیع آمده: استاد محقق ملا محمد فیض کاشانی صاحب وافی و غیره و مؤلف نزدیک به دویست کتاب و رساله، در قم پرورش یافت و چون شنید که سید ماجد بحرانی به شیراز رحل اقامت افکنده به آن شهر عزیمت کرد و علوم عقلی را از استاد بزرگ آخوند ملا صدرالدین شیرازی فراگرفت و به دامادی او مفتخر گردید. ملا محسن خود سه فهرست برای معرفی تألیفات خود نگاشته و به طوری که از آن فهرستها به دست می آید وی بیش از هشتاد تألیف از خود به جا گذاشته که اغلب آنها مکرر به چاپ رسیده است. از تألیفات اوست: 1- کتاب الوافی. 2- تفسیر الصافی. 3- تفسیر الاصفی. 4- علم الیقین. 5- عین الیقین. 6- الافق المبین. 7- الامالی. 8- تشریح العالم. 9- الجبر و الاختیار. 10- جلاء العیون. 11- حاشیه بر رواشح سماویّۀ میرداماد. 12- فهرست مصنفات خود، که اسامی تمامی آنها و موضوع و شمارۀ ابیات و تاریخ تألیف و بعض مزایای دیگر هر یک را مشروحاً حاوی است. 13- المحجه البیضاء فی احیاء الاحیاء. 14- مشواق، در تعبیر وتفسیر اصطلاحات شعراء و عرفاء. 15- معتصم الشیعه، درفقه. 16- مفاتیح الشرایع، در فقه. از اشعار اوست:
من این زهد ریایی را نمیدانم نمیدانم
رسوم پارسایی را نمیدانم نمیدانم
یکی گویم یکی دانم یکی بینم یکی باشم
دوتایی و سه تایی را نمیدانم نمیدانم
بغیر مهر مهرویان که تابد بر دل و بر جان
طریق روشنایی را نمیدانم نمیدانم
من ار نیکم وگر بد ’فیض’ گو مردم ندانندم
زبان خودستایی را نمیدانم نمیدانم.
#
سالک راه حق بیا نور هدی ز ما طلب
نور بصیرت از در عترت مصطفی طلب
هست سفینۀ نجات عترت و ناخدا خدا
دست در این سفینه زن دامن ناخدا طلب.
#
آنکه مست جانان نیست عارف ار بود عام است
هرکه نیستش ذوقی شعله گر بود خام است
هرزه گردد اسکندر درمیان تاریکی
آب زندگی باده ست چشمۀ خضر جام است.
#
با من بودی منت نمیدانستم
یا من بودی منت نمیدانستم
رفتم چومن از میان تو گشتی پیدا
تا من بودی منت نمیدانستم.
وی به سال 1091 ه. ق. در کاشان وفات یافت و در قبرستان آن شهر مقبرۀ او مشهور و محل رفت وآمد و نذورات است. رجوع به زهرالربیع و قصص العلماء وروضات الجنات و الذریعه و مقدمۀ محجه البیضاء و انجم فروزان شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان میربیک بخش دلفان شهرستان خرم آباد، 24 هزارگزی باختر نورآباد و 20هزارگزی جنوب باختری راه شوسه خرم آباد به هرسین کرمانشاه، جلگه، سردسیر مالاریائی، سکنۀ آن 240 تن، شیعه، لکی، آب آن از چشمه پهن و محصول آن غلات، تریاک، لبنیات و شغل اهالی زراعت، گله داری و صنایع دستی زنان، سیاه چادربافی و طناب بافی است، راه اتومبیل رو دارد، ساکنین از طایفۀ علی عبدالی هستند در ساختمان و چادر زندگی می کنند برای تعلیف احشام به الواری گرم سیری ییلاق و قشلاق میکنند، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ / سِ)
لحنی از الحان موسیقی است
لغت نامه دهخدا
خواندمیر آرد: بعد از وصول بمزار ارتیش (میرزاسلطان ابوسعید) بخاطر همایون خطور نمود که بی خبر بر سر اهالی خیوق رود و آن بلده را در حیز تسخیر کشد زیرا که در غیبت حضرت خاقان متوطنان آن مکان باظهار مخالفت مبادرت جسته نسبت بقرابت امیر نورسعید که شادمان نام داشت لوازم فرمان برداری مرعی میداشتند. مقارن آن حال با بارتن از معسکر خاقان صف شکن گریخته بخیوق رفت و مردم آنجای را از وصول آن حضرت آگاه ساخت. لاجرم خیوقیان قلعه را مضبوط ساخته شادمان رایت مدافعت و ممانعت برافراخت. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 131)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
عبداللطیف فرزند الغبیک پس از قتل پدر ازین پدرکشی تمتعی نیافت، زیرا پس از آنکه برادرش عبدالعزیز را نیزبقتل آورد بنوبت خود در سال بعد یعنی در 854 هجری قمری / 1450 میلادی بدست شخصی موسوم به باب حسین کشته شد و از عجایب آنکه ماده تاریخ این قتل نیز در عبارت ’بابا حسین کشت’ درست آمده. (از سعدی تا جامی ص 419) (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 43) (رجال حبیب السیر ص 125)
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نَ یِ تَ / تِ)
گردنه ای است در راه اردکان به تل خسروی میان گردنۀ سفید و سنگ منگ که در 158000گزی شیراز واقع است
لغت نامه دهخدا
بالیدن، افتخار نمودن
فرهنگ گویش مازندرانی