جدول جو
جدول جو

معنی بابااحمد - جستجوی لغت در جدول جو

بابااحمد(اَ مَ)
دهی از بخش قلعۀ زرس شهرستان اهواز 20 هزارگزی شمال قلعۀ زرس کنار راه مالرو پیروعباس به امام باور. کوهستانی، معتدل. سکنه آن 428 تن، شیعۀ لری بختیاری. آب آن از چشمه و قنات و محصول آنجا غلات، تریاک، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ مَ)
جزء طایفۀ دورکی از ایل بختیاری ایران شعبه ای از هفت لنگ. دارای شعب ذیل مباشد: کشکی، سراج الدین وند، درویش، اوینه. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَمْ مَ)
دهی از دهستان ایتیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد در 10هزارگزی شمال خاوری نورآباد و 2هزارگزی شمال راه شوسۀ خرم آباد به هرسین و کرمانشاه. جلگه سردسیر مالاریائی. سکنۀ آن 150 تن. شیعه لری لکی. آب آن از قنات و محصول آن غلات، تریاک، لبنیات وپشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ ایتیوند در ساختمان و چادر زندگی میکنند و برای علوفۀ احشام در فصل زمستان بگرمسیر می روند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(غِ اَ مَ)
ده کوچکی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت که در 53 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 5 هزارگزی خاور راه مالرو ساردوئیه به جیرفت واقع است و 5 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(مَ مو)
دهی از دهستان سگوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد 18 هزارگزی باختر زاغه و 6 هزارگزی جنوب راه شوسۀخرم آباد به بروجرد. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 222 تن. شیعه لکی. آب آن از چشمۀ بابا محمود و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است و راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ سگوند می باشند. عده ای در ساختمان و عده ای در سیاه چادر سکونت دارند و برای تعلیف احشام در حوالی ییلاق قشلاق میروند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6) ، قسم. نوع: امیر، بوسهل زوزنی را گفت (ملطفه ها را) بخوان... یکی بخواند گفت هم از آن بابت است که خداوند میگفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 25)، گونه. وجه. (زمخشری). جهت. ج، بابات. (آنندراج)، شرط: هذا بابته، ای شرطه. (منتهی الارب)، در حساب و حدود بمعنی غایت است. (آنندراج)، باصطلاح اهل دفاتر افادۀ معنی منسوب کند، چنانکه: فلان اسب یا فلان خواجه سرا بابت فلانی است. (آنندراج)، در تصرف. متعلق به. حق، درست. حسابی: و آنچه میگویند اگر چنین شود این هم بابتی است یعنی این هم حسابی است. جمال الدین سلمان گوید:
تخت بنازد همی و بابت این است
تاج بخندد همین و لایق آنست.
(آنندراج).
، در حد. از سنخ. از جنس: حاکم گفت کذبت فارجعی، این حجت بابت عقل زنان نیست. (سندبادنامه ص 298)، محصول. مصنوع: ابوالحسن... پیش آمد و خدمت کرد و بسیار نثار و هدیه آورده بود از سپر و زره و آنچه بابت غورباشد. (تاریخ بیهقی). در این صندوق چه داری و این بضاعتها از کجا می آری و چه چیز است و بابت کجاست. (سندبادنامه ص 267)، خطی طویل که اهل سیاق می کشیدند و در زیر آن دفعه ها را با خطهای کوچکتر جا می دادند.
- از بابت خمس، از باب خمس.
- از بابت طلب، از باب طلب
لغت نامه دهخدا
(مَ مو)
امیر بابامحمود، امیر بابامحمود ولد امیر باباحسن که سالها در سلک محرمان خاقان منصور (سلطان حسین میرزا بایقرا) منتظم بود و بمنصب مهرداری قیام می نمود. با جمعی کثیر از رؤساء لشکر شاهزادگان از زخم تیغ و تیر اوزبکان بر خاک هلاک افتاد... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 386)
لغت نامه دهخدا
(بِ مُ حَمْ مَ)
از درهای مسجد بیت المقدس است. (عقدالفرید چ مصر 1359 هجری قمری ج 7 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ حَمْ مَ)
نام مهتر آدم علیه السلام بود آنگاه که در بهشت بود. (بنقل مؤیدالفضلا از رسالۀ حسین شاهی). و بر اساسی نیست
لغت نامه دهخدا
(اَ اَ مَ)
کنیت الموفق طلحه، برادر المعتمد خلیفۀ عباسی. آنگاه که معتمد در لذات و ملاهی منهمک گشت طلحه زمام امور به دست گرفت و تا سال 278 هجری قمری بزیست
ابن عبدالله بن محمد بن یزداد. او کتاب تاریخ پدر خویش ابوصالح عبدالله را تمام کرد تا سنۀ 300 ه. ق
لغت نامه دهخدا