معنی بائور - جستجوی لغت در جدول جو
بائور
بگو، امر گفتن
ادامه...
بگو، امر گفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر باشور
باشور
(پسرانه)
جنوب (نگارش کردی: باشور)
ادامه...
جنوب (نگارش کردی: باشور)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر باکور
باکور
(پسرانه)
شمال (نگارش کردی: باکور)
ادامه...
شمال (نگارش کردی: باکور)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر بازور
بازور
(دخترانه)
نام پرندهایی کوچک خاکستری رنگ (نگارش کردی: بازر)
ادامه...
نام پرندهایی کوچک خاکستری رنگ (نگارش کردی: بازر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر بارور
بارور
باردار، بار دهنده، میوه دهنده
ادامه...
باردار، بار دهنده، میوه دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویر باحور
باحور
سختی گرما در تابستان، گرمای سخت تموز، بخاری که در هوای گرم از زمین بلند می شود
ادامه...
سختی گرما در تابستان، گرمای سخت تموز، بخاری که در هوای گرم از زمین بلند می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویر باکور
باکور
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس
ادامه...
(ماده نر) نوبر نو باوه زود رس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر باسور
باسور
پارسی تازی شده بازور (پالایش زبان فارسی) از بیماری ها
ادامه...
پارسی تازی شده بازور (پالایش زبان فارسی) از بیماری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بازور
بازور
باقوت با نیرو نیرومند
ادامه...
باقوت با نیرو نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر بارور
بارور
میوه دار (درخت) میوه دهنده ثمر دهنده ثمر دهنده مثمر بارآور برور
ادامه...
میوه دار (درخت) میوه دهنده ثمر دهنده ثمر دهنده مثمر بارآور برور
فرهنگ لغت هوشیار
باحور
داغروزان از نوزدهم مرداد تا بیست و ششم همان ماه که گرم ترین روزهای سال خورشیدی است
ادامه...
داغروزان از نوزدهم مرداد تا بیست و ششم همان ماه که گرم ترین روزهای سال خورشیدی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر باحور
باحور
بخاری را گویند که در هوای گرم از زمین برخیزد، گرمای سخت
ادامه...
بخاری را گویند که در هوای گرم از زمین برخیزد، گرمای سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویر بارور
بارور
((وَ))
بارآور، مثمر، ثمر دهنده، میوه دار (درخت)
ادامه...
بارآور، مثمر، ثمر دهنده، میوه دار (درخت)
فرهنگ فارسی معین
تصویر باسور
باسور
نوعی از بیماری مقعد و بینی، جمع بواسیر (مفرد کم استعمال است)
ادامه...
نوعی از بیماری مقعد و بینی، جمع بواسیر (مفرد کم استعمال است)
فرهنگ فارسی معین
تصویر بارور
بارور
حاصلخیز
ادامه...
حاصلخیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر بارور
بارور
باروَر
Fertile, Fruitful, Prolific
ادامه...
Fertile, Fruitful, Prolific
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویر بارور
بارور
باروَر
fertile, fructueux, prolifique
ادامه...
fertile, fructueux, prolifique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویر بارور
بارور
باروَر
rutuba, yenye matunda, yenye uwezo wa kuzalisha
ادامه...
rutuba, yenye matunda, yenye uwezo wa kuzalisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویر بارور
بارور
باروَر
อุดมสมบูรณ์ , ให้ผล
ادامه...
อุดมสมบูรณ์ , ให้ผล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویر بارور
بارور
باروَر
verimli
ادامه...
verimli
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویر بارور
بارور
باروَر
비옥한 , 열매를 맺은 , 다산의
ادامه...
비옥한 , 열매를 맺은 , 다산의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویر بارور
بارور
باروَر
肥沃な , 実り豊かな , 多作な
ادامه...
肥沃な , 実り豊かな , 多作な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویر بارور
بارور
باروَر
פורה , פורה , פורה
ادامه...
פורה , פורה , פורה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویر بارور
بارور
باروَر
उर्वर , फलदायी , फलदायक
ادامه...
उर्वर , फलदायी , फलदायक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویر بارور
بارور
باروَر
subur, berbuah
ادامه...
subur, berbuah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویر بارور
بارور
باروَر
fruchtbar, produktiv
ادامه...
fruchtbar, produktiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویر بارور
بارور
باروَر
vruchtbaar
ادامه...
vruchtbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویر بارور
بارور
باروَر
fértil, fructífero, prolífico
ادامه...
fértil, fructífero, prolífico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویر بارور
بارور
باروَر
fertile, fruttifero, prolifica
ادامه...
fertile, fruttifero, prolifica
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویر بارور
بارور
باروَر
fértil, frutífero, prolífico
ادامه...
fértil, frutífero, prolífico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویر بارور
بارور
باروَر
肥沃的 , 富饶的 , 多产的
ادامه...
肥沃的 , 富饶的 , 多产的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویر بارور
بارور
باروَر
żyzny, owocny, płodny
ادامه...
żyzny, owocny, płodny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویر بارور
بارور
باروَر
родючий , плідний
ادامه...
родючий , плідний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویر بارور
بارور
باروَر
плодородный , плодотворный , плодовитый
ادامه...
плодородный , плодотворный , плодовитый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویر بارور
بارور
باروَر
উর্বর , ফলপ্রসূ , ফলপ্রসূ
ادامه...
উর্বর , ফলপ্রসূ , ফলপ্রসূ
دیکشنری فارسی به بنگالی