معنی بئیین - جستجوی لغت در جدول جو
بئیین
شدن
ادامه...
شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بئین
دهی از رستاق طبرش (تفرش) همدانی و اصبهانی. (از تاریخ قم ص 120)
ادامه...
دهی از رستاق طبرش (تفرش) همدانی و اصبهانی. (از تاریخ قم ص 120)
لغت نامه دهخدا
تصویر بآیین
بآیین
((بِ))
کامل، نیکو
ادامه...
کامل، نیکو
فرهنگ فارسی معین
بجیین
کندن، بوجاری کردن، وجین کردن، پریدن، پرواز کردن، فرار کردن
ادامه...
کندن، بوجاری کردن، وجین کردن، پریدن، پرواز کردن، فرار کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
بدیین
دیدن
ادامه...
دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بچیین
چیدن
ادامه...
چیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بریین
ریدن
ادامه...
ریدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بئیتن
گرفتن
ادامه...
گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
بهیین
بدین
ادامه...
بدین
فرهنگ گویش مازندرانی
بویین
شدنپذیره شدن، تبدیل شدن، دیدن، شدن
ادامه...
شدنپذیره شدن، تبدیل شدن، دیدن، شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بئین
ببین، نگاه کن، شدن، بودن
ادامه...
ببین، نگاه کن، شدن، بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
بیین
بودن
ادامه...
بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
رد بئیین
عبور کردن، گذشتن
ادامه...
عبور کردن، گذشتن
فرهنگ گویش مازندرانی