جدول جو
جدول جو

معنی بئودونه - جستجوی لغت در جدول جو

بئودونه
برنج بریان شده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تِ ءُ دُ رِ)
اسقف کورس بوده و در حدود سنۀ 460 میلادی فوت شده و در مجادلات و مباحثات دینی نصف اول قرن پنجم فعالیتی نشان داده، تاریخ روحانیون سالهای 324-429 میلادی را برشتۀ تحریر درآورده است. (ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ترجمه یاسمی چ 2 ص 94). رجوع به تئودوره سیری شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی از دهستان حشمت آباد بخش درود است که در شهرستان بروجرد واقع است و 145 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
نام تخم دوایی است. دانه وتخمی دوایی. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
مؤنث مودون. (منتهی الارب). زن کوتاه دست و کوتاه گردن و کوتاه سینه. (ناظم الاطباء). رجوع به مودون و مودنه شود، زن ناقص خلقت ناقص اندام، زن تنگ دوش. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، زن درهم اندام کوتاه گردن خردجثه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بچۀ نزار و لاغر زاییده شده. (ناظم الاطباء). مودنه، تر نهاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). خیسانده. در آب نهاده تا نرم شود
لغت نامه دهخدا
(دَ نَ / نِ)
پرنده ای است که آنرا تیهو میگویند و بعضی گویند پرنده ای است که شبیه به تیهو لیکن کوچکتر از او است و آنرا بعربی سلوی خوانند. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سیرک. بدیده. ورتیج. سمانه. سمانی. بلدرچین. قتیل الرعد. (یادداشت بخطمؤلف) : و طعام، سخت لطیف و نازک و اندک باید و دراج و تیهوج موافق تر و بودنه همه بیماریهای معده را... سخت سودمند است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
نوعی میوه ترش که درخت آن در مناطق ییلاقی البرز مرطوب روید
فرهنگ گویش مازندرانی
بی دانه، بی تخم، بدون هسته، در اصطلاح به انواع میوه های
فرهنگ گویش مازندرانی
برنج نیم پخته که در روغن سرخ شود
فرهنگ گویش مازندرانی