جدول جو
جدول جو

معنی ایکاش - جستجوی لغت در جدول جو

ایکاش
کاش، کاشکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
تکیه کردن، (از ’وک ء’)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
گذاشتن کار بکسی، (از ’وک ل’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
لازم گرفتن موکب را، (از ’وک ب’)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
مانده گردیدن، (از ’وک ح’) (آنندراج) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
استوار کردن، (از ’وک د’) (منتهی الارب) (از آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ تا)
شتافتن، گران و فاسد شدن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پر کردن خنور را، (از ’وک ر’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ازناظم الاطباء)، شکم پر کردن، (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِتِ)
رفتن مال و کم شدن آن، (از ’وک س’) (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، زیان کردن، (تاج المصادر بیهقی)، زیان زده شدن مرد در تجارت، (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درشت و سطبرو سخت گردانیدن مشک و جز آن را، (از ’وک ع’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
چکیدن سقف خانه از باران، (از ’وک ف’) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دو چیز بهم آمیخته. (غیاث اللغات) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بی نبات و بی مردم یافتن زمین و شهر را، (از ’وح ش’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کم کردن دهش کسی را: اوخش له بعطیه، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ)
کاشکی. کاش:
مردم آن است که چون مرد ورا بیند
گوید ای کاش کم این صاحب غارستی.
ناصرخسرو.
ای کاش که بخت سازگاری کردی
با جور زمانه یار یاری کردی.
حافظ.
خلقی ز پی من و تو در گفتارند
چون نام من و تو در زبانها آرند
گویند فلانی و فلانی یارند
ای کاش چنان بدی که می پندارند.
(از صحاح الفرس)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
نوعی از جامه که رشته اش را دوباره ریسند همچو خز و پشم و جامۀ هیچ کاره. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به معنی هرچند وچندان نیز می باشد. (هفت قلزم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از برهان). به تخفیف ارچند و گرچند نیز آید به معنی هرچند. اگرچه. (فرهنگ فارسی معین). به +معنی هرچند باشد. (لغت فرس اسدی). به معنی اگرچه است. (انجمن آرا) (از آنندراج) (از مؤید الفضلاء) :
اگرچند خوب است بر کف گهر
چو او را به رشته کشی خوبتر.
ابوشکور بلخی.
گرفتار فرمان یزدان بود
اگرچند دندانش سندان بود.
فردوسی.
بگفت این و بنهاد رخ بر گریز
اگرچند بودش دل پرستیز.
فردوسی.
میازار هرگز روان پدر
اگرچند ازو رنجت آید بسر.
فردوسی.
بیایند و ماند تهی قلبگاه
اگرچند بسیار باشد سپاه.
فردوسی.
اگرچندت اندیشه گردد دراز
هم از پاک یزدان نه ای بی نیاز.
فردوسی.
بناچار یکروز هم بگذری تو
اگرچند ما را همی بگذرانی.
منوچهری.
من ایدون چو بازم که زی تو شتابم
اگرچند از دست خود برپرانی.
منوچهری.
اگرچند کار ما را برآمد و چند لشکر وی را بشکستیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 598).
هم او بردباراست از هر کسی
کشد بار اگرچند بارش بسی.
اسدی.
مردم اگرچند با شرف، گرفتار است چون به شرف نوشتن دست ندارد ناقص بود. (نوروزنامه).
باز اگرچند کبوتر گیرد
باز را هم به کبوتر گیرند.
خاقانی.
مهیا کند روزی مار و مور
اگرچند بی دست و پایند و زور.
سعدی.
روی اگرچند پریچهره و زیبا باشد
نتوان دید در آئینه که نورانی نیست.
سعدی.
پس... دریابد عقل و بشناسدچیز را اگرچند از او دور بود. (مصنفات باباافضل از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به اگرچه شود.
- وگرچند، و اگر چند. و اگر چه. ولو. (از یادداشت مؤلف) :
پرستارزاده نیاید بکار
وگرچند باشد پدر شهریار.
فردوسی.
کس از بندگان تاج شاهی نجست
وگرچند بودی نژادش درست.
فردوسی.
چو بهرام آن دیدننگ آمدش
وگرچند شاهی به چنگ آمدش.
فردوسی.
نیارم کسی را همان بد به روی
وگرچند باشد دلم کینه جوی.
فردوسی.
، مخفف اگرچه اند. (از لغت فرس اسدی) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ای کاش
تصویر ای کاش
تمنی را رساند کاش، کاشکی خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکاد
تصویر ایکاد
استوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکار
تصویر ایکار
پر کردن خنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایباش
تصویر ایباش
شتافتن، سبز شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایحاش
تصویر ایحاش
در مانیدن، بی توشگی، گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار