به معنی اند و آن عددی است مجهول میان سه و نه و آنرا بعربی بضع خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). شمارۀ مجهول مرادف اند و ایدند. (از رشیدی). اند یعنی شمارۀ مجهول. (صحاح الفرس). عددی بود مجهول که به ده نرسیده باشد و آنرا اند و ایدند نیز گویند. (جهانگیری) (آنندراج) : هر کجا مردم رسید و هر کجا مردم رسند تو رسیدستی و لشکر برده ای اینند سال. فرخی. از خورد و برد و رفتن بیهوده هر سویی اینند سال بود تنت چون ستور پیر. ناصرخسرو. رستم بکارزار یکی دیو خیره گشت اینند سال کرده بمازندران گذر. مسعودسعد. چون تو صاحب قران نبیند چرخ سخن فاش گفته ام اینند. شمس فخری.
به معنی اند و آن عددی است مجهول میان سه و نه و آنرا بعربی بضع خوانند. (برهان) (ناظم الاطباء). شمارۀ مجهول مرادف اند و ایدند. (از رشیدی). اند یعنی شمارۀ مجهول. (صحاح الفرس). عددی بود مجهول که به ده نرسیده باشد و آنرا اند و ایدند نیز گویند. (جهانگیری) (آنندراج) : هر کجا مردم رسید و هر کجا مردم رسند تو رسیدستی و لشکر برده ای اینند سال. فرخی. از خورد و برد و رفتن بیهوده هر سویی اینند سال بود تنت چون ستور پیر. ناصرخسرو. رستم بکارزار یکی دیو خیره گشت اینند سال کرده بمازندران گذر. مسعودسعد. چون تو صاحب قران نبیند چرخ سخن فاش گفته ام اینند. شمس فخری.
به معنی انداست و آن عددی باشد مجهول که بده نرسد و آنرا بعربی بضع خوانند. (برهان) (آنندراج). اند است. (اوبهی). آن شماری مجهول باشد که نامش دیدار نکرده باشند که چند است. (ازحاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). عدد نامعینی از سه تا ده که به تازی بضع گویند. (ناظم الاطباء) : جهان این است چونین است تا بود و هم چونین بود ایدند بارا. رودکی. هر کجا مردم رسید و هر کجا مردم رسد تو رسیدستی و لشکر برده ای ایدند بار. فرخی. رجوع به اند شود، به یکبار افکندن ماکیان بر بیضه نشسته سرگین را. (منتهی الارب) (آنندراج) : اورضت الدجاجه، اورصت الدجاجه. (از ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود، (از ’ارض’) آرضه اﷲ ایراضاً، باز کام گرداند او را خدا. (منتهی الارب) (آنندراج)
به معنی انداست و آن عددی باشد مجهول که بده نرسد و آنرا بعربی بضع خوانند. (برهان) (آنندراج). اند است. (اوبهی). آن شماری مجهول باشد که نامش دیدار نکرده باشند که چند است. (ازحاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). عدد نامعینی از سه تا ده که به تازی بضع گویند. (ناظم الاطباء) : جهان این است چونین است تا بود و هم چونین بود ایدند بارا. رودکی. هر کجا مردم رسید و هر کجا مردم رسد تو رسیدستی و لشکر برده ای ایدند بار. فرخی. رجوع به اند شود، به یکبار افکندن ماکیان بر بیضه نشسته سرگین را. (منتهی الارب) (آنندراج) : اورضت الدجاجه، اورصت الدجاجه. (از ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ قبل شود، (از ’ارض’) آرَضَه ُ اﷲ ایراضاً، باز کام گرداند او را خدا. (منتهی الارب) (آنندراج)