جدول جو
جدول جو

معنی ایمپراطور - جستجوی لغت در جدول جو

ایمپراطور
عنوان سرداران روم قدیم، پادشاه مقتدری که بر ممالک و نواحی بسیار سلطنت کند شاهنشاه. امپراطور ایمپراطور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امپراطور
تصویر امپراطور
شاهنشاه
فرهنگ واژه فارسی سره
لاتینی شاهنشاه سالار عنوان سرداران روم قدیم، پادشاه مقتدری که بر ممالک و نواحی بسیار سلطنت کند شاهنشاه. امپراطور ایمپراطور
فرهنگ لغت هوشیار
پادشاه مقتدر و توانایی که بر کشوری پهناور یا مملکتی که از کشورها و ملت های مختلف تشکیل شده، سلطنت داشته باشد، شاهنشاه، لقب سرداران بزرگ روم
فرهنگ فارسی عمید
شاهنشاهی شاهنشاهی کردن، سلطنت و حکومتی که در راس آن امپراطور قرار دارد، مجموعه ممالک و نواحیی که تحت سلطنت امپراطور است شاهنشاهی، مجموعه ممالکی که تحت نظر دولتی مقتدر اداره شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امپراتور
تصویر امپراتور
شاهنشاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امپراتور
تصویر امپراتور
پادشاه مقتدر و توانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امبراطور
تصویر امبراطور
لاتینی تازی شده شاهنشاه سالار امپراتور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امپراتور
تصویر امپراتور
((اِ پِ))
عنوان فرمانروایان روم قدیم، شاهنشاه مقتدری که بر قلمروهای وسیعی سلطنت کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امپراتور
تصویر امپراتور
Emperor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
จักรพรรดิ
دیکشنری فارسی به تایلندی
اختياريٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ایمپرور
تصویر ایمپرور
لاتینی شاهنشاه سالار
فرهنگ لغت هوشیار