- ایلی
- ترکی فرما نبرداری تیره ای بندگی اطاعت فرمانبرداری
معنی ایلی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عیالمند درویش
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)
شیرین تر شیرین تر
روشن تر هویداتر جلی تر. روشن تر هویداتر مقابل اخفی: (معرف باید از معرف اجلی باشد)
آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود آنکه ابتدا ندارد، قدیم، دیرینه، ابدی، که همیشه بود
آغازین، هسته ای، بنیادین
آرام، رام
بسیار
بنیادی بنیک، سرشتی منسوب به اصل. بنیادی، ذاتی مقابل عارضی وصلی
بلند و بالای هر چیز، بزرگتر
ترکی پسر بچه پسرک ریتک
بیشتر، چیره تر، ستبرتر گران بهاتر بیش بهاتر گرانتر. ترکی پسر بچه پسرک ریتک
پر کردن، مطلبی را تقریر کردن تا دیگری بنویسد، نوشتن مطلبی که بشخص تقریر کنند دیکته، طریقه نوشتن کلمات درست نویسی رسمالخط
مانوس، مقابل وحشی
سزاوارتر، بهتر، احق
ترکی برادر کوچک، برادر زاده، مهزاد برادر کوچکتر. یا آقا و اینی. برادر بزرگتر و برادر کوچکتر، شاهزادگان و اشراف
گوزن ماده
ترکی آلا بخشی در کردستان
ترکی ایشه بخشی است در کردستان
ترکی گله اسپ چارپایانی که آنها را در صحرا برای چرا رها کنند رمه اسب
ترکی گله اسپ
پیام گزار، رسول، فرستاده
فرستاده مخصوص سفیر، ماء موری که برای انجام دادن امور دیوانی سفیر میکرد (ایلخانان صفویه و قاجاریه)،جمع ایلچیان. یا ایلچی بزرگ. سفیر کبیر. یا ایلچی مخصوص. سفیر مخصوص
نزدیک نمودن، نزدیک شدن، سوگند خوردن
ترکی خدیش کد بانو
جمع ید، دست ها جمع ید دستها دستان
بسیار، بس، فراوان، بی نهایت
منسوب به پیل چون پیل بمقاومت و جثه، برنگ پیل فیلی
انگشتان دست را راست کرده به هم چسبانده تیغ وار بر گردن مجرمان فرود آوردن، ضربه ای که به وسیله کف دست به چهره کسی زنند تپانچه کشیده