بلغت یونان قسمی از قولنج است و آن مهلک میباشد. (برهان) (آنندراج). بیونانی ئیلئوس. (اشتینگاس). انسداد روده ها در نتیجۀ یک آماس، قولنج روده ای. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از قولنج است. لکن در روده های بالائین افتد و تفسیر ایلاوس به تازی رب ارحم است، یعنی ای خداوند رحم کن. (یادداشت بخط مؤلف). قال العلامه: و هو وجع معدی یعرض الامعاء العلیاء فیمنع نفوذ الثقل، حتی یخرج من الفم، و تفسیره علی ما ذکر جالینوس یارب ارحم. و علی ما ذکره بقراط، المستعاذ منه و قال فی فصوله اذا حدث عن القولنج المستعاذ منه قی ٔ و فواق و اختلاط ذهن فذلک دلیل سوء و قال من حدث به تقطیر البول القولنج المعروف بایلاوس فانه یموت فی سبعه ایام. (بحر الجواهر) ، مسافت در شب با تندی و چالاکی. (ناظم الاطباء)
بلغت یونان قسمی از قولنج است و آن مهلک میباشد. (برهان) (آنندراج). بیونانی ئیلئوس. (اشتینگاس). انسداد روده ها در نتیجۀ یک آماس، قولنج روده ای. (فرهنگ فارسی معین). نوعی از قولنج است. لکن در روده های بالائین افتد و تفسیر ایلاوس به تازی رب ارحم است، یعنی ای خداوند رحم کن. (یادداشت بخط مؤلف). قال العلامه: و هو وجع معدی یعرض الامعاء العلیاء فیمنع نفوذ الثقل، حتی یخرج من الفم، و تفسیره علی ما ذکر جالینوس یارب ارحم. و علی ما ذکره بقراط، المستعاذ منه و قال فی فصوله اذا حدث عن القولنج المستعاذ منه قی ٔ و فواق و اختلاط ذهن فذلک دلیل سوء و قال من حدث به تقطیر البول القولنج المعروف بایلاوس فانه یموت فی سبعه ایام. (بحر الجواهر) ، مسافت در شب با تندی و چالاکی. (ناظم الاطباء)
منسوب به ایلام، رجوع به عیلام و عیلامی شود، - خط ایلامی، خط مردم سرزمین عیلام، رجوع به عیلام شود، - زبان ایلامی، زبان مردم سرزمین عیلام رجوع به عیلام شود
منسوب به ایلام، رجوع به عیلام و عیلامی شود، - خط ایلامی، خط مردم سرزمین عیلام، رجوع به عیلام شود، - زبان ایلامی، زبان مردم سرزمین عیلام رجوع به عیلام شود
نام پادشاهی است که مصریان در ابتدای سلطنت اردشیر برای خود برگزیدند، ایناروس برای جنگ با ایرانیان از یونانیان کمک خواست ولی بعلت رشادت ایرانیان مصریان شکست خوردند و سپاهیان ایناروس بدست ایرانیان تکه تکه شدند، (تاریخ ایران باستان ص 930 تا 933)
نام پادشاهی است که مصریان در ابتدای سلطنت اردشیر برای خود برگزیدند، ایناروس برای جنگ با ایرانیان از یونانیان کمک خواست ولی بعلت رشادت ایرانیان مصریان شکست خوردند و سپاهیان ایناروس بدست ایرانیان تکه تکه شدند، (تاریخ ایران باستان ص 930 تا 933)
شاه، میرزا ابوتراب. کریمخان زند با علیمردان خان بختیاری متفق گردید و در سال 1164 هجری قمری ابوالفتح خان بختیاری حاکم اصفهان را مغلوب و در 18 محرم این سال اصفهان را بتصرف آورده و میرزا ابوتراب پسر میرزا مرتضی صدر را شاه اسماعیل لقب داده بسلطنت برداشتند. بعد از چندی موافقت آن دو به مخالفت انجامید و در سال 1165 هنگام توقف علیمردان خان و شاه اسماعیل در فارس کریمخان پس از تصرف چندین شهرستان به اصفهان وارد شد و شهر را بتصرف گرفت و عمال علیمردان خان را براند... کریمخان پس از پیروزی بر علیمردان خان در رکاب شاه اسماعیل به اصفهان رفت و در اواخر سال 1165 به ارادۀ تسخیر مازندران و استرآباد با شاه اسماعیل متوجه آن سامان گردید. دراین سفر پس از رزم با لشکر قاجار شکست خورد و شاه اسماعیل از او جدا شده به محمد حسن خان پیوست... در سال بعد کریمخان برای تصرف مازندران و استرآباد از راه قزوین و گیلان متوجه مازندران شد... در اردوی کریمخان آثار قحط و غلا پدید گشت و در روزی که جماعت قاجار از قلعۀ استرآباد بعزم جنگ از تنگنای شهر به فضاء دشت بیرون تاختند هنگام اشتعال نایرۀ پیکار شاه اسماعیل بنابر عادت دیرین روی بجانب قلعۀ استرآباد نهادو این حرکت باعث دل شکستگی سپاه کریمخان گردید... کریمخان نیز صلاح در درنگ و صرفه در جنگ ندیده از میدان بدر رفت و محمد حسن خان در موکب شاه اسماعیل متوجه مازندران شد و کریمخان به طهران گریخت. (حواشی و تعلیقات مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 336 و 337 و 351). رجوع به اسماعیل صفوی (شاه اسماعیل سوم) شود
شاه، میرزا ابوتراب. کریمخان زند با علیمردان خان بختیاری متفق گردید و در سال 1164 هجری قمری ابوالفتح خان بختیاری حاکم اصفهان را مغلوب و در 18 محرم این سال اصفهان را بتصرف آورده و میرزا ابوتراب پسر میرزا مرتضی صدر را شاه اسماعیل لقب داده بسلطنت برداشتند. بعد از چندی موافقت آن دو به مخالفت انجامید و در سال 1165 هنگام توقف علیمردان خان و شاه اسماعیل در فارس کریمخان پس از تصرف چندین شهرستان به اصفهان وارد شد و شهر را بتصرف گرفت و عمال علیمردان خان را براند... کریمخان پس از پیروزی بر علیمردان خان در رکاب شاه اسماعیل به اصفهان رفت و در اواخر سال 1165 به ارادۀ تسخیر مازندران و استرآباد با شاه اسماعیل متوجه آن سامان گردید. دراین سفر پس از رزم با لشکر قاجار شکست خورد و شاه اسماعیل از او جدا شده به محمد حسن خان پیوست... در سال بعد کریمخان برای تصرف مازندران و استرآباد از راه قزوین و گیلان متوجه مازندران شد... در اردوی کریمخان آثار قحط و غلا پدید گشت و در روزی که جماعت قاجار از قلعۀ استرآباد بعزم جنگ از تنگنای شهر به فضاء دشت بیرون تاختند هنگام اشتعال نایرۀ پیکار شاه اسماعیل بنابر عادت دیرین روی بجانب قلعۀ استرآباد نهادو این حرکت باعث دل شکستگی سپاه کریمخان گردید... کریمخان نیز صلاح در درنگ و صرفه در جنگ ندیده از میدان بدر رفت و محمد حسن خان در موکب شاه اسماعیل متوجه مازندران شد و کریمخان به طهران گریخت. (حواشی و تعلیقات مجمل التواریخ ابوالحسن گلستانه ص 336 و 337 و 351). رجوع به اسماعیل صفوی (شاه اسماعیل سوم) شود
یکی از حکماء که در صنعت کیمیا (زرسازی) بحث کرده و بعمل اکسیر تام دست یافته است. (ابن الندیم) ، هرچه فرود انداخته شود از پرده و مانند آن، هرچه نرم و سست کرده شود از چیزی. (منتهی الارب)
یکی از حکماء که در صنعت کیمیا (زرسازی) بحث کرده و بعمل اکسیر تام دست یافته است. (ابن الندیم) ، هرچه فرود انداخته شود از پرده و مانند آن، هرچه نرم و سست کرده شود از چیزی. (منتهی الارب)
پل. یکی از کنسولان معروف روم است که در 227 قبل از میلاد تولد یافت و در 158 قبل از میلاد درگذشت. امیلیوس در اسپانی و مقدونیه بفتوحاتی نایل آمد و شهر اپیروس را قتل عام کرد. (از تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)
پل. یکی از کنسولان معروف روم است که در 227 قبل از میلاد تولد یافت و در 158 قبل از میلاد درگذشت. امیلیوس در اسپانْی و مقدونیه بفتوحاتی نایل آمد و شهر اپیروس را قتل عام کرد. (از تمدن قدیم فوستل دو کولانژ ترجمه نصرالله فلسفی)
قفطی در تاریخ الحکماء در پاسخ سقراط به سیماس آرد: و ان کنا نعدم اصحاباً و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانا ایضاً اذ کنا معتقدین متیقنین بالاقاویل التی لم تزل تسمع منا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و امارس و ارقلیس و جمیع من سلف من ذوی الفضائل الانسانیه. (تاریخ الحکماء قفطی ص 203)
قفطی در تاریخ الحکماء در پاسخ سقراط به سیماس آرد: و ان کنا نعدم اصحاباً و رفقاء اشرافاً محمودین فاضلین فانا ایضاً اذ کنا معتقدین متیقنین بالاقاویل التی لم تزل تسمع منا نصیر الی اخوان فاضلین اشراف محمودین منهم اسلاؤس و امارس و ارقلیس و جمیع من سلف من ذوی الفضائل الانسانیه. (تاریخ الحکماء قفطی ص 203)
نام شهری است و در آن شهر کلیسایی است که هر سال در وقت تحویل آفتاب در برج جدی سار بسیار می آیند و هر یک را زیتونی در منقار بود مجموع زیتونهارا در آن کلیسا میریزند گویند آنقدر زیتون جمع میشود که ساکنان آنجا را تمام سال کافی است و گویند که در صدفرسنگی آنجا درخت زیتون نیست. (آنندراج) (هفت قلزم) (برهان). مؤلف مجمل التواریخ و القصص این داستان را در بارۀ ’بلدالرومیه’ آورده است. در صص 488- 489 آن کتاب آمده: ’ذکر بلدالرومیه... و از عجایب آنجا آن درخت است از روی، که بلیناس بن بطیاس صاحب الطلسمات ساخته است اندر کنیسه و صورت سودانی (رجوع کنیدبه سودانیات) هم از نحاس بر سر آن درخت ساخته، و هرسالی بوقت رسیدن زیتون، این سودانی آنجا صفیری بزندبلند، بعد از آن هر سودانی که در آن حدود و دیار باشند آنجا جمع آیند بقدرت خدای تعالی، و با هر یکی سه زیتون یکی در منقار و دو در مخلب و هر یکی بر سر آن سودانی نشینند و زیتون آنجا فرو کنند و ساکنان آنجا برمیدارند و چندان زیتون جمع کنند که روغن کنیسه را تا سال آینده حاصل کنند و بسیار بفروشند و اعتماد آن نواحی بر آن باشد و همه ناحیت از آن روغن بکار برند و این از عجایب دنیاست’. (حاشیۀ برهان چ معین)
نام شهری است و در آن شهر کلیسایی است که هر سال در وقت تحویل آفتاب در برج جدی سار بسیار می آیند و هر یک را زیتونی در منقار بود مجموع زیتونهارا در آن کلیسا میریزند گویند آنقدر زیتون جمع میشود که ساکنان آنجا را تمام سال کافی است و گویند که در صدفرسنگی آنجا درخت زیتون نیست. (آنندراج) (هفت قلزم) (برهان). مؤلف مجمل التواریخ و القصص این داستان را در بارۀ ’بلدالرومیه’ آورده است. در صص 488- 489 آن کتاب آمده: ’ذکر بلدالرومیه... و از عجایب آنجا آن درخت است از روی، که بلیناس بن بطیاس صاحب الطلسمات ساخته است اندر کنیسه و صورت سودانی (رجوع کنیدبه سودانیات) هم از نحاس بر سر آن درخت ساخته، و هرسالی بوقت رسیدن زیتون، این سودانی آنجا صفیری بزندبلند، بعد از آن هر سودانی که در آن حدود و دیار باشند آنجا جمع آیند بقدرت خدای تعالی، و با هر یکی سه زیتون یکی در منقار و دو در مخلب و هر یکی بر سر آن سودانی نشینند و زیتون آنجا فرو کنند و ساکنان آنجا برمیدارند و چندان زیتون جمع کنند که روغن کنیسه را تا سال آینده حاصل کنند و بسیار بفروشند و اعتماد آن نواحی بر آن باشد و همه ناحیت از آن روغن بکار برند و این از عجایب دنیاست’. (حاشیۀ برهان چ معین)
از خطبای معروف یونان است که در محل کالسیس واقع در ابویا تولد یافت و در کودکی به آتن آمد و چندی نزد لیزیاس و ایزو کراتس به تحصیل پرداخت، لکن چون از افراد مدینۀ آتن محسوب میشد، خود در محاکم حاضر نمیتوانست شد و فن بلاغت و فصاحت را بر دیگران می آموخت، از آثار او یازده خطابه در دست است لکن چنانکه از کتب قدیم استنباط میشود 64 خطابۀ مشهور داشته و دمستنس خطیب آتن شاگرد وی بوده است، (ذیل تمدن قدیم ترجمه نصراﷲ فلسفی)، بآسانی زادن زن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
از خطبای معروف یونان است که در محل کالسیس واقع در ابویا تولد یافت و در کودکی به آتن آمد و چندی نزد لیزیاس و ایزو کراتس به تحصیل پرداخت، لکن چون از افراد مدینۀ آتن محسوب میشد، خود در محاکم حاضر نمیتوانست شد و فن بلاغت و فصاحت را بر دیگران می آموخت، از آثار او یازده خطابه در دست است لکن چنانکه از کتب قدیم استنباط میشود 64 خطابۀ مشهور داشته و دمستنس خطیب آتن شاگرد وی بوده است، (ذیل تمدن قدیم ترجمه نصراﷲ فلسفی)، بآسانی زادن زن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
مسئله الاخیلوس والسلحفاه، یکی از استدلالات زینون الیائی که بر علیه حرکت اقامه کرده است و آن چنین است: فرض کنیم موجودی بطی ءالحرکه مانند سنگ پشت و موجودی سریعالحرکه مانند اخیلوس بمسافتی از یکدیگر در جهتی حرکت میکنند، هیچگاه اخیلوس به سنگ پشت نخواهد رسید، زیرا برای آنکه اخیلوس بتواند سنگ پشت را دریابد، نخست باید بموضعی برسد که پس از این مدت سنگ پشت بدان رسیده است و آنگاه بمکانی برسد که سنگ پشت هنگامی که اخیلوس طریق مقصد دوم را در پیش داشت رسیده بود و قس علیهذا. مجمل کلام آنکه چون محال است که سریعالحرکه، بطی ءالحرکه را دریابد، پس حرکت خود نیز محال است. این استدلال از اعصار قدیمه تا زمان ما مورد بحث حکما بوده است. از متأخرین دکارت، لیپنیتزو استوارت میل کوشیده اند که آنرا باطل سازند ولیکن ظاهراً توفیق نیافته اند. و اما مسئلهالأخیلوس و السلحفاه، و کان یجب ان لایلحق اخلوس السریعالعدو السلحفاه البطیئهالعدو و کانت الذره لایفرغ من قطع بغل یسیر علیها والمثل الأول للقدماء و الثانی للمحدثین. (شفاء، طبیعیات ص 86)
مسئله الاخیلوس والسلحفاه، یکی از استدلالات زینون الیائی که بر علیه حرکت اقامه کرده است و آن چنین است: فرض کنیم موجودی بطی ءالحرکه مانند سنگ پشت و موجودی سریعالحرکه مانند اخیلوس بمسافتی از یکدیگر در جهتی حرکت میکنند، هیچگاه اخیلوس به سنگ پشت نخواهد رسید، زیرا برای آنکه اخیلوس بتواند سنگ پشت را دریابد، نخست باید بموضعی برسد که پس از این مدت سنگ پشت بدان رسیده است و آنگاه بمکانی برسد که سنگ پشت هنگامی که اخیلوس طریق مقصد دوم را در پیش داشت رسیده بود و قس علیهذا. مجمل کلام آنکه چون محال است که سریعالحرکه، بطی ءالحرکه را دریابد، پس حرکت خود نیز محال است. این استدلال از اعصار قدیمه تا زمان ما مورد بحث حکما بوده است. از متأخرین دکارت، لیپنیتزو استوارت میل کوشیده اند که آنرا باطل سازند ولیکن ظاهراً توفیق نیافته اند. و اما مسئلهالأخیلوس و السلحفاه، و کان یجب ان لایلحق اخلوس السریعالعدو السلحفاه البطیئهالعدو و کانت الذره لایفرغ من قطع بغل یسیر علیها والمثل الأول للقدماء و الثانی للمحدثین. (شفاء، طبیعیات ص 86)
الیاس: واو پیش روی خدا برود بروح و بقوت و براز ایلیاس پیغمبر، (دیاتسارون ص 8)، رجوع به ایلیا و الیاس شود، زنهار دادن و بی بیم گردانیدن کسی را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، در امن قرار دادن کسی را، (از اقرب الموارد)، امن گردانیدن، (تاج المصادربیهقی)، ایمن گردانیدن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات)، فروتنی نمودن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، تصدیق کردن کسی را و گرویدن به او و قبول شریعت وی کردن، (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، تصدیق کردن کسی را و در انقیاد او درآمدن، (از اقرب الموارد)، گرویدن و تصدیق کردن، (از مصطلحات عرفاء دکتر سجادی)، گرویدن، (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)، گروش، باورداشت، اعتقاد، مقابل کفر، (فرهنگ فارسی معین)، تصدیق، نقیض کفر، (از اقرب الموارد)، تصدیق، (تعریفات) (مجمل اللغه)، اعتقاد به جنان و اقرار به لسان و عمل به ارکان و اظهار خشوع و فروتنی و قبول شریعت، (ناظم الاطباء)، اعتماد و اقرار و اعتراف و اعتقاد و دین و مذهب و آئین و راستی و خلوص در دین، (ناظم الاطباء)، مقابل کفر است، (از فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی)، ایمان در شرع عبارتست از اعتقاد بقلب و اقرار به زبان، گفته شده هر کس شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد هم نباشد او منافق است و کسی که شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد باشد او فاسق است، هر کس شهادت هم ندهد او کافر است، (تعریفات)، در شرع تصدیق به دل و اقرار به زبان وحدانیت خدای تعالی را و حقیقت پیغمبر علیه السلام را، (مؤید الفضلاء)، نزد اهل شرع تصدیق بکل ماجاء به النبی است و ارکان و مظاهر آن اقرار بلسان و تصدیق بدل و عمل به ارکان بود ودر این مورد سخن بسیار است، معتزله جملۀ طاعات را علمی و عملی ایمان گویند و گویند کسی که گناهی مرتکب شود از ایمان خارج شود، خوارج نیز ارتکاب گناه را موجب خروج از ایمان دانند، گروهی گویند ایمان عبارت از گفتار بزبان است و بس، گروهی گویند ایمان معرفت بحق و ماجاء به النبی است، و گروهی از متکلمان ایمان را تصدیق تنها پندارند، حضرت رسول فرموده است ایمان عبارت از تصدیق بماجاء به النبی و تصدیق کتاب و فرشتگان و رسولان حق است، محمد حنیف گوید ایمان تصدیق دل است بآنچه خدای متعال از غیب خبر داده است، گروهی گویند که قول و تصدیق و عمل ایمان است، گروهی گویند قول و تصدیق است، و گروهی گویند ایمان را اصلی و فرعی است، اصل آن تصدیق بدل باشد و فرع آن مراعات امر، و هر که را طاعت بیشتر بود امن او را از عقوبت زیادت بود و بنابراین علت امن و ایمان مراعات اوامر و طاعات باشد، گروهی گفتند که علت امن از عقوبت معرفت است نه طاعت و اگر طاعت بدون معرفت باشد سود ندارد و اگر معرفت بدون طاعت باشد عاقبت بنده را نجات باشد، چنانکه حضرت رسول فرمودند: نجات نیابد کسی از شما بعمل خود، سؤال شد و نه تو یا رسول اﷲ؟ فرمودند و نه من، مگر آنکه خدای بمن ترحم کند که عمل بی معرفت مکر است و فسون، و ایمان فعل بنده باشد، بهدایت حق مقرون ’فمن یرداﷲ ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً حرجا’ و بر این اصل گروش هدایت حق باشد و گرویدن فعل بنده بود و علامت آن اعتقاد بتوحید است که ایمان نوری است از وراء حجاب و یقین نوری است در مقام کشف حجاب، (فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ص 70- 77)، تقسیمات ایمان، ایمان بر پنج قسم است: 1- ایمان مطبوع، و آن ایمان ملائکه است، 2- ایمان مقبول، و آن ایمان انبیاء است، 3- ایمان معصوم، و آن ایمان مبتدعین است، 4- ایمان موقوف، وآن ایمان مؤمنین است، 5- ایمان مردود، و آن ایمان منافقین است، (تعریفات)، و همچنین ایمان بر دو قسم است: مستقر و مستودع بحکم: 1- ایمان مستودع، آن باشدکه از ادلۀ یقینیه مأخوذ نباشد بلکه ناشی از ظن وتقلید باشد، 2- ایمان مستقر آن باشد که از ادلۀ یقینیه بر مبنای اجتهاد و تحقیق حاصل شود، (از فرهنگ علوم دکتر سجادی ص 127 بنقل از قوانین الاصول ج 2 ص 194) : همی گوید بپرسیدش پس از ایمان بر قرآن ز پیغمبر رسول مصطفی وز فضل یارانش، ناصرخسرو، چو گمراه گشته ولی بود عالم که از صبح ره یافت ایمان بدو در، ناصرخسرو، مرا توحید و ایمانست و قرآن بدین پیغمبر مختارو حیدر، ناصرخسرو، ای فضولی تو چه دانی که چه بوده است ایمان چون تو دل در طلب طاعت و ایمان ندهی، ناصرخسرو، ایزد ... چون خواست که دولت بزرگی پیدا شود ... سبکتگین را از درجۀ کفر بدرجۀ ایمان رسانید، (تاریخ بیهقی)، و ایشان ایمان قبول میکنند، (کلیله و دمنه)، غم ایمان خویش خور که ترا روز محشر امان به ایمان است، ادیب صابر، تو کافری بجان مسلمانی آمده اینجا برای غارت ایمان کیستی، خاقانی، از برون لب بقفل خاموشی است وز درون دل به بند ایمان است، خاقانی، ز چشم کافر تو هر زمانی هزاران رخنه در ایمان می آید، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 598)، به ایمانی بلیغ و ضمانی وثیق زن را به خانه آورد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 346)، نور ایمان از بیاض روی اوست ظلمت کفر از سر یک موی اوست، عطار، یافت اندر عهد او ایمان کمال نیست برتر از کمال الا زوال، عطار، آنکه ایمان یافت رفت اندر امان کفرهای باقیان شد در گمان، مولوی، گرم پای ایمان نلغزد ز جای بسر برنهم تاج عفو خدای، سعدی، به علم ار بگذری ز اسلام و ایمان یقین اندر رسی در ملک ایقان، شبستری، مسلمانی که این ایمان ندارد تنی دارد ولیکن جان ندارد، شبستری، - اهل ایمان، اهل دین، معتقدان بخدا: معین زمان ناصر اهل ایمان گزین خدا یاور دین احمد، سعدی، -، لقبی که شیعۀ امامیه بخود میدادند زیرا که فقط خود را مؤمن و بقیۀ مسلمانان را مسلم میخواندند، (خاندان نوبختی ص 250 از بیان الادیان و تبصرهالعوام)، - ایمان آوردن، گرویدن و تصدیق کردن: ایمان نیاوردم بفرشته های خدا، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، درحال ایمان آورد، (کلیله و دمنه)، بر خردمند واجبست که بقضاهای آسمان رضا دهد و بدان ایمان آرد، (کلیله و دمنه)، - ایمان باطل، اعتقاد به باطل و مردود، - ایمان تازه گردانیدن، از نو ایمان آوردن: مگوی این کفر و ایمان تازه گردان بگو استغفراﷲ زین تمنا، خاقانی، - ایمان داشتن، اعتقاد داشتن، ، در اصطلاح متصوفه ایمان از مختصات اسماء جمالیه است و نیز عبادت از مرتبۀ بقاست، (مؤید الفضلا)، رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی شود
الیاس: واو پیش روی خدا برود بروح و بقوت و براز ایلیاس پیغمبر، (دیاتسارون ص 8)، رجوع به ایلیا و الیاس شود، زنهار دادن و بی بیم گردانیدن کسی را، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، در امن قرار دادن کسی را، (از اقرب الموارد)، امن گردانیدن، (تاج المصادربیهقی)، ایمن گردانیدن، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (غیاث اللغات)، فروتنی نمودن، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، تصدیق کردن کسی را و گرویدن به او و قبول شریعت وی کردن، (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، تصدیق کردن کسی را و در انقیاد او درآمدن، (از اقرب الموارد)، گرویدن و تصدیق کردن، (از مصطلحات عرفاء دکتر سجادی)، گرویدن، (غیاث اللغات) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی)، گِرَوِش، باورداشت، اعتقاد، مقابل کفر، (فرهنگ فارسی معین)، تصدیق، نقیض کفر، (از اقرب الموارد)، تصدیق، (تعریفات) (مجمل اللغه)، اعتقاد به جنان و اقرار به لسان و عمل به ارکان و اظهار خشوع و فروتنی و قبول شریعت، (ناظم الاطباء)، اعتماد و اقرار و اعتراف و اعتقاد و دین و مذهب و آئین و راستی و خلوص در دین، (ناظم الاطباء)، مقابل کفر است، (از فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی)، ایمان در شرع عبارتست از اعتقاد بقلب و اقرار به زبان، گفته شده هر کس شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد هم نباشد او منافق است و کسی که شهادت بدهد و عمل نکند و معتقد باشد او فاسق است، هر کس شهادت هم ندهد او کافر است، (تعریفات)، در شرع تصدیق به دل و اقرار به زبان وحدانیت خدای تعالی را و حقیقت پیغمبر علیه السلام را، (مؤید الفضلاء)، نزد اهل شرع تصدیق بکل ماجاء به النبی است و ارکان و مظاهر آن اقرار بلسان و تصدیق بدل و عمل به ارکان بود ودر این مورد سخن بسیار است، معتزله جملۀ طاعات را علمی و عملی ایمان گویند و گویند کسی که گناهی مرتکب شود از ایمان خارج شود، خوارج نیز ارتکاب گناه را موجب خروج از ایمان دانند، گروهی گویند ایمان عبارت از گفتار بزبان است و بس، گروهی گویند ایمان معرفت بحق و ماجاء به النبی است، و گروهی از متکلمان ایمان را تصدیق تنها پندارند، حضرت رسول فرموده است ایمان عبارت از تصدیق بماجاء به النبی و تصدیق کتاب و فرشتگان و رسولان حق است، محمد حنیف گوید ایمان تصدیق دل است بآنچه خدای متعال از غیب خبر داده است، گروهی گویند که قول و تصدیق و عمل ایمان است، گروهی گویند قول و تصدیق است، و گروهی گویند ایمان را اصلی و فرعی است، اصل آن تصدیق بدل باشد و فرع آن مراعات امر، و هر که را طاعت بیشتر بود امن او را از عقوبت زیادت بود و بنابراین علت امن و ایمان مراعات اوامر و طاعات باشد، گروهی گفتند که علت امن از عقوبت معرفت است نه طاعت و اگر طاعت بدون معرفت باشد سود ندارد و اگر معرفت بدون طاعت باشد عاقبت بنده را نجات باشد، چنانکه حضرت رسول فرمودند: نجات نیابد کسی از شما بعمل خود، سؤال شد و نه تو یا رسول اﷲ؟ فرمودند و نه من، مگر آنکه خدای بمن ترحم کند که عمل بی معرفت مکر است و فسون، و ایمان فعل بنده باشد، بهدایت حق مقرون ’فمن یرداﷲ ان یهدیه یشرح صدره للاسلام و من یرد ان یضله یجعل صدره ضیقاً حرجا’ و بر این اصل گروش هدایت حق باشد و گرویدن فعل بنده بود و علامت آن اعتقاد بتوحید است که ایمان نوری است از وراء حجاب و یقین نوری است در مقام کشف حجاب، (فرهنگ مصطلحات عرفاء دکتر سجادی ص 70- 77)، تقسیمات ایمان، ایمان بر پنج قسم است: 1- ایمان مطبوع، و آن ایمان ملائکه است، 2- ایمان مقبول، و آن ایمان انبیاء است، 3- ایمان معصوم، و آن ایمان مبتدعین است، 4- ایمان موقوف، وآن ایمان مؤمنین است، 5- ایمان مردود، و آن ایمان منافقین است، (تعریفات)، و همچنین ایمان بر دو قسم است: مستقر و مستودع بحکم: 1- ایمان مستودع، آن باشدکه از ادلۀ یقینیه مأخوذ نباشد بلکه ناشی از ظن وتقلید باشد، 2- ایمان مستقر آن باشد که از ادلۀ یقینیه بر مبنای اجتهاد و تحقیق حاصل شود، (از فرهنگ علوم دکتر سجادی ص 127 بنقل از قوانین الاصول ج 2 ص 194) : همی گوید بپرسیدش پس از ایمان بر قرآن ز پیغمبر رسول مصطفی وز فضل یارانش، ناصرخسرو، چو گمراه گشته ولی بود عالم که از صبح ره یافت ایمان بدو در، ناصرخسرو، مرا توحید و ایمانست و قرآن بدین پیغمبر مختارو حیدر، ناصرخسرو، ای فضولی تو چه دانی که چه بوده است ایمان چون تو دل در طلب طاعت و ایمان ندهی، ناصرخسرو، ایزد ... چون خواست که دولت بزرگی پیدا شود ... سبکتگین را از درجۀ کفر بدرجۀ ایمان رسانید، (تاریخ بیهقی)، و ایشان ایمان قبول میکنند، (کلیله و دمنه)، غم ایمان خویش خور که ترا روز محشر امان به ایمان است، ادیب صابر، تو کافری بجان مسلمانی آمده اینجا برای غارت ایمان کیستی، خاقانی، از برون لب بقفل خاموشی است وز درون دل به بند ایمان است، خاقانی، ز چشم کافر تو هر زمانی هزاران رخنه در ایمان می آید، خاقانی (دیوان چ سجادی ص 598)، به ایمانی بلیغ و ضمانی وثیق زن را به خانه آورد، (ترجمه تاریخ یمینی ص 346)، نور ایمان از بیاض روی اوست ظلمت کفر از سر یک موی اوست، عطار، یافت اندر عهد او ایمان کمال نیست برتر از کمال الا زوال، عطار، آنکه ایمان یافت رفت اندر امان کفرهای باقیان شد در گمان، مولوی، گرَم پای ایمان نلغزد ز جای بسر برنهم تاج عفو خدای، سعدی، به علم ار بگذری ز اسلام و ایمان یقین اندر رسی در ملک ایقان، شبستری، مسلمانی که این ایمان ندارد تنی دارد ولیکن جان ندارد، شبستری، - اهل ایمان، اهل دین، معتقدان بخدا: معین زمان ناصر اهل ایمان گزین خدا یاور دین احمد، سعدی، -، لقبی که شیعۀ امامیه بخود میدادند زیرا که فقط خود را مؤمن و بقیۀ مسلمانان را مسلم میخواندند، (خاندان نوبختی ص 250 از بیان الادیان و تبصرهالعوام)، - ایمان آوردن، گرویدن و تصدیق کردن: ایمان نیاوردم بفرشته های خدا، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 318)، درحال ایمان آورد، (کلیله و دمنه)، بر خردمند واجبست که بقضاهای آسمان رضا دهد و بدان ایمان آرد، (کلیله و دمنه)، - ایمان باطل، اعتقاد به باطل و مردود، - ایمان تازه گردانیدن، از نو ایمان آوردن: مگوی این کفر و ایمان تازه گردان بگو استغفراﷲ زین تمنا، خاقانی، - ایمان داشتن، اعتقاد داشتن، ، در اصطلاح متصوفه ایمان از مختصات اسماء جمالیه است و نیز عبادت از مرتبۀ بقاست، (مؤید الفضلا)، رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی شود
بیونانی نانخواه است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، نالیدن. (زوزنی). نالیدن شتر از جدائی بچه، دراز کشیدن امری، سیر کردن در زمین، رسیدن بلاکسی را. کسی را بلائی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)
بیونانی نانخواه است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، نالیدن. (زوزنی). نالیدن شتر از جدائی بچه، دراز کشیدن امری، سیر کردن در زمین، رسیدن بلاکسی را. کسی را بلائی رسیدن. (تاج المصادر بیهقی)