جدول جو
جدول جو

معنی ایلامی - جستجوی لغت در جدول جو

ایلامی
منسوب به ایلام، رجوع به عیلام و عیلامی شود،
- خط ایلامی، خط مردم سرزمین عیلام، رجوع به عیلام شود،
- زبان ایلامی، زبان مردم سرزمین عیلام رجوع به عیلام شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسلامی
تصویر اسلامی
مربوط به اسلام مثلاً معماری اسلامی، مسلمان، متدین، کوشا در رعایت اصول شرع
فرهنگ فارسی عمید
مرکب از اب، پدر + یای نسبت، پدری. صلبی. مقابل امی و بطنی.
- اخت ابی، خواهر پدری. خواهر صلبی، شیر. اسد
لغت نامه دهخدا
(اَ ما)
جمع واژۀ ایّم. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) : و انکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم. (قرآن 32/24). و زنان ایامی همه جامۀ حداد در بر و به فجع و شیون اندر. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 454). رجوع به ایم شود، زمین خشک و بی زرع. (از اقرب الموارد) ، ساق بی گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنجا که گوشت نبود بر وی از ساق. (بحر الجواهر) ، استخوان و کرانۀ پیشین ساق که بی گوشت است و چون بفشرند به درد آید. ج، ایابس. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرستانهای استان پنجم کشور است که سابقاً آن را پشتکوه می نامیده اند، این شهرستان در جنوب باختری استان واقع و حدود و مشخصات آن بشرح زیر است: از طرف شمال به بخشهای ایوان و سومار از شهرستان شاه آباد، از طرف شمال خاور و خاور به شهرستان خرم آباد (رود خانه صیمره حد طبیعی بین این شهرستان و شهرستان خرم آباد است)، از طرف جنوب به شهرستان دشت میشان استان ششم، از طرف جنوب باختری و باختر بکشور عراق، بواسطۀ وجود کبیرکوه و رشته های منشعبه از آن و پستی و بلندی هوای این شهرستان را به سه قسمت متمایز میتوان تقسیم نمود: 1- مناطق مرتفع کوهستانی 2- مناطق مرزی مهران و دهلران، 3- مناطق بخش آبدانان، دره شهر، شیروان چرداول و زرین آباد، مهمترین کوه شهرستان کبیرکوه است که در جهت شمال باختر به جنوب خاور کشیده شده، بخشهای بدره و دره شهر در دامنه های جنوب باختری آن واقع شده اند، رودخانه های شهرستان ایلام عموماً از کبیرکوه سرچشمه گرفته بر رود خانه صیمره و برخی از کشور ایران خارج و بعراق منتهی میشود، 1- رودخانه هائی که بصیمره میریزد عبارتند از: رود خانه سرآب که در بخش شیروان چرداول جاری است، و رود خانه سرآب کلاران و سره آب، زنجیر گسرو، رود خانه گنجه، رود خانه کلیم، رود خانه سیکان، دره شهر، شیخ مکان در بخش دره شهر، 2- رودخانه هائی که بدشت عراق منتهی میشوند عبارتند از: رود خانه کنجان چم، رود خانه گاوی، رود خانه چنگوله، رود خانه میوات، محصولات عمده شهرستان، گندم، جو، حبوبات، توتون و لبنیات است، در اکثر نقاط این شهرستان معدن نمک موجود است، شهرستان ایلام از ده بخش بنام چوار، صالح آباد، ارکاز، بدره، دره شهر (صیمره)، آبدانان، دهلران، مهران، زرین آباد و شیروان چرداول تشکیل شده، جمع قراء شهرستان 366 قریه است، جمعیت آن در حدود 105000 تن است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)، ایلام را سابقاً عیلام می گفته اند ایلام یا سوزیان دولت قدیم و همسایۀ کلاده و پایتخت آن شوش بود وسلاطین آن کلده و بابل را تسخیر کردند و در زمان داریوش این مملکت تشکیل ساتراپی داد، انزان، انشان، رجوع به ایران باستان پیرنیا و نیز رجوع به عیلام شود، عنوان سلاطین مغول ایران، (فرهنگ فارسی معین)، نام سلسله ای که در ایران سلطنت کردند از مغولان،
ایلخان بودن، مقام و رتبۀ ایلخان، (فرهنگ فارسی معین)، رئیس ایل، (یادداشت بخط مؤلف)، ایل خان
لغت نامه دهخدا
(خَ / خی)
منسوب به خیلام که بلده ای است از بلاد فرغانه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
طایفه ایست ازطوایف کرمان و بلوچستان و مرکب از چهل خانوار است، محل سردسیر آنان کوهستان و سردسیر و گرمسیر آنان جیرفت و رودبار می باشد، (جغرافیای سیاسی کیهان ص 94)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دردمند کردن، (از ’ال م’) (غیاث اللغات) (تاج المصادر بیهقی)، درد رسانیدن، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از مردم ایلاق، منسوب به ایلاق که ملکی است از شاش، قریب به ترک، (غیاث) (آنندراج) (الانساب سمعانی) :
برون رفت از ایلاقیان سرکشی
سواری شتابنده چون آتشی،
نظامی،
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مأخوذ از تازی. مخنث. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
منسوب باسلام: قرون اسلامی.
لغت نامه دهخدا
شاعریست از مردم قرن چهارم و پنجم و محمد بن عمر رادویانی درترجمان البلاغه (ص 108) نام وی را حسین نوشته و قصیدۀ ذیل را که از الف مجرد است از او نقل کرده است:
زلفین بر شکسته و قد صنوبری
زیر دو زلف جعدش دو خط عنبری
دو لب عقیق و زیر عقیقش دو رسته در
نرگس دو چشم زیر دو نرگس گل طری
چشم و دو زلف و دو رخ جمله مشعبدند
وز یکدگر گرفته همه سحر و دلبری
خلد برین شده است نگه کن بکوه و دشت
صد گونه گل شکفته بهر سو که بنگری
سرخ و سپید و لعل و کبود و بنفش و زرد
نوروز کرد بر گل صد برگ زرگری
خیره شود دو چشم که چون بنگری بدو
کوشی که بگذری ندهد ره که بگذری،
رادویانی پس از نقل ابیات فوق گوید، بنگر که الف بدین نیکوئی طرح کرده است که هیچ اثر تکلف اندر وی پیدا نیست و الف از حرفهای دیگر بسته تر است، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخلاصی
تصویر اخلاصی
گونهای از پشیز که بر آن قل هوالله نوشته باشند اخلاصیه نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداجی
تصویر ایداجی
ترکی سر رشته داری یکی از مناصب وابسته به سر رشته داری قشون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انعامی
تصویر انعامی
منسوب به انعام: اقمشه انعامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
واجب و لازم
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به افلاک، جمع افلاکیان. ستارگان، فرشتگان، ستاره پرستان. منجم
فرهنگ لغت هوشیار
آگاهنامه آگهی ورقه ای خطی یا چاپی که در آن امری را بسمع مردم برسانند. ورقه ای جهت آگاهی مردم که از طرف دولت یا حزبی صادر شود
فرهنگ لغت هوشیار
روشی است در هنرهای زیوزی که در بنیاد ایرانی است و پیش از اسلام درایران به کار می رفته است از طرحهای اساسی و قرار دادی هنرهای تزیینی ایرانی مرکب از پیچ و خمهای متعدد که انواع مختلف آن با شباهت بعناصر طبیعت مشخص میگردد، نوعی خط در قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
اسلام خود وچک است و افزون) یت (بر آن روا نیست مسلمانی دارای مشخصات اسلام بودن اسلامی بودن، توضیح چون اسلام خود مصدر است نیازی بافزودن (- یت) مصدری نیست و این ترکیب اصلا نابجا و غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارغامی
تصویر ارغامی
زخم سطحی قرنیه که با قرحه ای شروع میشود ارغامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلاقی
تصویر اخلاقی
خویی رفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
چادر نادوخته که حاجیان پوشند، قسمی سجاده از پنبه با نقشهای کبود بر زمینه سپید گستردنی کوچک و غالبا با زمینه سپید و گلهای آبی که چون سجاده بر آن نماز گذارند جانماز مصلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلاسی
تصویر اجلاسی
امجمنیک
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانی، اختر مار اختر خوان اختر شمر منسوب به احکام، داننده علم احکام نجوم اخترگوی اختر شمار
فرهنگ لغت هوشیار
اسلام پذیر آشتیگر منسوب به اسلام آنچه از تمدن و فرهنگ و جز آن که منسوب به اسلام باشد، پیرو اسلام مسلمان، جمع اسلامیان. یا دوره اسلامی عهد اسلامی. دوره بعد از اسلام. یا قرون اسلامی. قرنهایی که از آغاز اسلام ببعد سپزی شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلام
تصویر ایلام
بدرد آوردن دردمند کردن الم افکندن، دردمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ایم، بیوگان، بی شوهران، بی زنان جمع ایم بیوگان بیوه زنان زنان بی شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایجابی
تصویر ایجابی
هایانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایامی
تصویر ایامی
((اَ ما))
جمع ایم، بیوه گان، بیوه زنان، زنان بی شوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایلام
تصویر ایلام
به درد آوردن، دردمند کردن، به رنج افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از انجامی
تصویر انجامی
اجرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعلامیه
تصویر اعلامیه
جارنامه، بانگ نامه، پخشنامه
فرهنگ واژه فارسی سره
جوکی، کولی چادرنشین
فرهنگ گویش مازندرانی
حراج
دیکشنری اردو به فارسی