جدول جو
جدول جو

معنی ایستم - جستجوی لغت در جدول جو

ایستم
محل اجتماع نمایندگان دول یونانی بود، (ایران باستان ص 767)، جاسوس، (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (جهانگیری) (مؤید الفضلاء)، جاسوس کردار:
در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه
دزدیده تا مگرت ببینم به بام در،
شهید،
و رجوع به ابیشه شود،
، چاپلوس، (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (جهانگیری) (مؤید الفضلا)، رجوع به آیشه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیستم
تصویر سیستم
مجموعه ای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند،
دستگاه مثلاً سیستم گوارشی، سیستم بانکی،
آنچه شکل، ساختار و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین می کند مثلاً سیستم کامپیوتر،
مجموعه ای از قواعد و اصول تثبیت شده مثلاً سیستم متری، قاعده، شیوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیستم
تصویر بیستم
آنکه یا آنچه در مرتبۀ بیست واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
(تُ)
چیزی که در مرتبۀ بیست واقع شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تِ)
نام قدیمی رود دانوب است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 559، 446، 600- 603، 1407، 1366، 2458 و 1238 شود، پستان کردن دختر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). پستان کردن و برآمدن پستان زن. (ازناظم الاطباء) ، گیاه برآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، افزون شدن سپیدی موی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزون شدن پیری. (از ناظم الاطباء) ، عیبناک گردانیدن ناموس کسی را و دشنام دادن، چراگاه گیاه ناک یافتن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اندک درخشیدن برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نگریستن در چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). نگاه کردن در چیزی از برق و جز آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شروع کردن، و یقال: اوشم فلان یفعل کذا، یعنی کردن گرفت چنان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیستم
تصویر بیستم
عدد ترتیبی برای بیست آنکه یا آنچه در مرتبه بیست باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
ترتیب، قاعده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیستم
تصویر بیستم
((تُ))
دارای رتبه با شماره بیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
((تِ))
روش، طریقه، دستگاه، نظام، مدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ثابت، استوار، پابرجا، مقاوم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
سامانه
فرهنگ واژه فارسی سره
بی حرکت، راکد، ساکن، متوقف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جهاز، دستگاه، نظام، سامانه، روش، قاعده، اسلوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ثابتٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
Stagnant, Static
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stagnant, statique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stagnacyjny, statyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
정체된 , 정적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
застойный , статичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stagnierend, statisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ساکن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
স্থির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
iliyozuiliwa, isiyo wasiliana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
durağan, statik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
停滞した , 静的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
停滞的 , 静态的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
עומד , סטטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
स्थिर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
terhenti, statis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ค้างอยู่ , คงที่
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stilstaand, statisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
застійний , статичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stagnante, statico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
estagnado, estático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
estancado, estático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی