جدول جو
جدول جو

معنی ایستر - جستجوی لغت در جدول جو

ایستر(تِ)
نام قدیمی رود دانوب است. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به ایران باستان ج 1 ص 559، 446، 600- 603، 1407، 1366، 2458 و 1238 شود، پستان کردن دختر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). پستان کردن و برآمدن پستان زن. (ازناظم الاطباء) ، گیاه برآوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، افزون شدن سپیدی موی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزون شدن پیری. (از ناظم الاطباء) ، عیبناک گردانیدن ناموس کسی را و دشنام دادن، چراگاه گیاه ناک یافتن شتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اندک درخشیدن برق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نگریستن در چیزی. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). نگاه کردن در چیزی از برق و جز آن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شروع کردن، و یقال: اوشم فلان یفعل کذا، یعنی کردن گرفت چنان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایسار
تصویر ایسار
توانگر شدن، بی نیاز شدن، آسان شدن، به آسانی زاییدن زن
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
ژزف. جراح انگلیسی، مولد اوپتون (1872-1912 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(اُ تِ)
شمالی ترین ایالت از ایالات ایرلند قدیم، از سال 1920 میلادی قسمت شرقی آن با مساحت 13564 هزار گز مربع و با سکنۀ 1370000 تن ایرلند شمالی را تشکیل داد، پایتخت آن بلفاست و با انگلستان متحد است. اما سه ناحیۀ غربی و جنوبی آن که عبارت بودند از دنه گال، کاوان و موناگان به جمهوری ایرلند پیوستند. مساحت آن 8012 هزار گز مربع و سکنۀ آن 253000 تن است
نام دورودخانه است در ساکس (آلمان) ، اولی الستر سفید که به سال میریزد و لایپزیک رامشروب میکند، طول آن 195 هزار گز است. دومی السترسیاه بطول 175 هزار گز که به رود خانه الب می پیوندد
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ رَ)
توانگر گردیدن و بی نیاز گشتن، (از ’ی س ر’) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
بعقیدۀ بابلیها ربه النوع جنگ و عشق بود، بخت النصر دروازۀ باشکوهی برای وی ساخت، (ایران باستان ص 193)
لغت نامه دهخدا
محل اجتماع نمایندگان دول یونانی بود، (ایران باستان ص 767)، جاسوس، (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (جهانگیری) (مؤید الفضلاء)، جاسوس کردار:
در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه
دزدیده تا مگرت ببینم به بام در،
شهید،
و رجوع به ابیشه شود،
، چاپلوس، (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (جهانگیری) (مؤید الفضلا)، رجوع به آیشه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایسار
تصویر ایسار
توانگر گردیدن، بی نیاز گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایسار
تصویر ایسار
فراخ دست شدن، توانگر گشتن، توانگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایستار
تصویر ایستار
سنت، موقعیت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایست
تصویر ایست
توقف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ثابت، استوار، پابرجا، مقاوم
فرهنگ واژه فارسی سره
بی حرکت، راکد، ساکن، متوقف
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ثابتٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
Stagnant, Static
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stagnant, statique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
停滞的 , 静态的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
iliyozuiliwa, isiyo wasiliana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
застойный , статичный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stagnierend, statisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
застійний , статичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ساکن
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
স্থির
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
durağan, statik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
estagnado, estático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
정체된 , 정적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
停滞した , 静的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
עומד , סטטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
स्थिर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
terhenti, statis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stagnacyjny, statyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stilstaand, statisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
estancado, estático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
stagnante, statico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ایستا
تصویر ایستا
ค้างอยู่ , คงที่
دیکشنری فارسی به تایلندی