گیاهناک شدن زمین، (از ’وس ب’) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)، بسیارگیاه شدن زمین، (ناظم الاطباء)، محل توقف وسایل نقلیه (اتومبیل، اتوبوس، قطار)، (فرهنگ فارسی معین)
گیاهناک شدن زمین، (از ’وس ب’) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی)، بسیارگیاه شدن زمین، (ناظم الاطباء)، محل توقف وسایل نقلیه (اتومبیل، اتوبوس، قطار)، (فرهنگ فارسی معین)
جمع واژۀ نسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار). نسبها و نژادها. (غیاث اللغات). پشتها. (از یادداشتهای لغت نامه) : چون از آن روز برنیندیشی که بریده شود در اوانساب. ناصرخسرو. هست بنده نبیرۀ آدم در همه چیز اثر کند انساب. مسعودسعد. برحسب اقتضای وقت از اقربا و انساب و امرا لشکرها می فرستاد. (جهانگشای جوینی). تو ممیز بعقل و ادارکی تو مکرم بجاء و انسابی. سعدی. و رجوع به نسب شود. - علم الانساب، دانشی است که از نسبهای مردم و قاعده های کلی و جزئی آن سخن میدارد و غرض از آن احتراز از خطا در تعیین نسب اشخاص است. نخستین کسی که در این علم فتح باب کرد هشام بن محمد بن سائب کلبی درگذشته به سال 204 ه. ق. بود وی در این موضوع پنج کتاب تصنیف کرد. (از کشف الظنون)
جَمعِ واژۀ نَسَب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (دهار). نسبها و نژادها. (غیاث اللغات). پشتها. (از یادداشتهای لغت نامه) : چون از آن روز برنیندیشی که بریده شود در اوانساب. ناصرخسرو. هست بنده نبیرۀ آدم در همه چیز اثر کند انساب. مسعودسعد. برحسب اقتضای وقت از اقربا و انساب و امرا لشکرها می فرستاد. (جهانگشای جوینی). تو ممیز بعقل و ادارکی تو مکرم بجاء و انسابی. سعدی. و رجوع به نسب شود. - علم الانساب، دانشی است که از نسبهای مردم و قاعده های کلی و جزئی آن سخن میدارد و غرض از آن احتراز از خطا در تعیین نسب اشخاص است. نخستین کسی که در این علم فتح باب کرد هشام بن محمد بن سائب کلبی درگذشته به سال 204 هَ. ق. بود وی در این موضوع پنج کتاب تصنیف کرد. (از کشف الظنون)
چرک و ریمناک گردانیدن، (از ’وس خ’) (منتهی الارب) (آنندراج)، شوخگن گردانیدن، (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)، بمعنی برزخ است و برزخ (کرنت) را چنین می نامیدند، (حاشیۀ ایران باستان ص 767)، رجوع به صص 768- 786، 888، 801- 805 و 809 شود
چرک و ریمناک گردانیدن، (از ’وس خ’) (منتهی الارب) (آنندراج)، شوخگن گردانیدن، (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد)، بمعنی برزخ است و برزخ (کرنت) را چنین می نامیدند، (حاشیۀ ایران باستان ص 767)، رجوع به صص 768- 786، 888، 801- 805 و 809 شود