جدول جو
جدول جو

معنی ایثارگر - جستجوی لغت در جدول جو

ایثارگر
نكران الذّات
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به عربی
ایثارگر
Selfless
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ایثارگر
désintéressé
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ایثارگر
無私な
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ایثارگر
selbstlos
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به آلمانی
ایثارگر
безкорисливий
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ایثارگر
bezinteresowny
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به لهستانی
ایثارگر
无私的
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به چینی
ایثارگر
desinteressado
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ایثارگر
altruista
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ایثارگر
desinteresado
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ایثارگر
onzelfzuchtig
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به هلندی
ایثارگر
이타적인
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به کره ای
ایثارگر
ไม่เห็นแก่ตัว
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به تایلندی
ایثارگر
tidak mementingkan diri
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ایثارگر
नि:स्वार्थ
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به هندی
ایثارگر
לא אנוכי
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به عبری
ایثارگر
بے غرض
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به اردو
ایثارگر
স্বার্থহীন
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به بنگالی
ایثارگر
asiyejali faida binafsi
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ایثارگر
бескорыстный
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به روسی
ایثارگر
fedakâr
تصویری از ایثارگر
تصویر ایثارگر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایثار
تصویر ایثار
(پسرانه)
از خود گذشتگی، فداکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیکارگر
تصویر پیکارگر
پیکار کننده، جنگی
فرهنگ فارسی عمید
(نِ گَ)
افشاننده. نثارکننده. (ناظم الاطباء). آنکه بر کسی نثار را بریزد. (آنندراج). نثارافشان:
باز تیغزبان سخن گهر است
سخنم بر سخن نثارگر است.
ثنائی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دی گَ)
بنای گلکار. (جهانگیری). دیوارساز و گلکار و بنا. (برهان). کسی که دیوار میسازد. گلکار و بنا. (ناظم الاطباء) (آنندراج). پاخیزه زن. آخیزه گر. چینه کش:
نه سیم است با من نه زر و گهر
نه خشت و نه آب و نه دیوارگر.
فردوسی.
ز دیوارگر هم ز آهنگران
هر آنکس که استاد بود اندر آن.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ گَ)
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی:
چنین پاسخ آورد پیکارگر
که ای پهلوانان با نام و فر.
فردوسی.
که پیکارگرشان سپهبد شده ست
به رزم اندرون دستشان بد شده ست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
محاسب. (آنندراج). آمارگیر. محاسب. (اشتینگاس). رجوع به ایار و اوارجه و ایاره گیر شود، دود. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
برگزیدن، بذل کردن، بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نثارکننده: بازتیغ زبان سخن گهراست سخنم برسخن نثارگراست. (ثنائی ظنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیکار کننده مبارز جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که: ای پهلوانادن با نام و فرخ... (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادبارگر
تصویر ادبارگر
نگون بخت سیه روز آنکه بدبختی بدو روی میاورد مدبر بد اقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایثار
تصویر ایثار
بخشیدن، دیگری را بر خود برتری دادن، از خود گذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیکارگر
تصویر پیکارگر
((پِ. گَ))
مبارز، جنگی
فرهنگ فارسی معین
جنگجو، رزمنده، ستیزه جو، مبارز، محارب
متضاد: مصلح، صلح طلب
فرهنگ واژه مترادف متضاد