افشاننده. نثارکننده. (ناظم الاطباء). آنکه بر کسی نثار را بریزد. (آنندراج). نثارافشان: باز تیغزبان سخن گهر است سخنم بر سخن نثارگر است. ثنائی (ازآنندراج)
افشاننده. نثارکننده. (ناظم الاطباء). آنکه بر کسی نثار را بریزد. (آنندراج). نثارافشان: باز تیغزبان سخن گهر است سخنم بر سخن نثارگر است. ثنائی (ازآنندراج)
بنای گلکار. (جهانگیری). دیوارساز و گلکار و بنا. (برهان). کسی که دیوار میسازد. گلکار و بنا. (ناظم الاطباء) (آنندراج). پاخیزه زن. آخیزه گر. چینه کش: نه سیم است با من نه زر و گهر نه خشت و نه آب و نه دیوارگر. فردوسی. ز دیوارگر هم ز آهنگران هر آنکس که استاد بود اندر آن. فردوسی
بنای گلکار. (جهانگیری). دیوارساز و گلکار و بنا. (برهان). کسی که دیوار میسازد. گلکار و بنا. (ناظم الاطباء) (آنندراج). پاخیزه زن. آخیزه گر. چینه کش: نه سیم است با من نه زر و گهر نه خشت و نه آب و نه دیوارگر. فردوسی. ز دیوارگر هم ز آهنگران هر آنکس که استاد بود اندر آن. فردوسی
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که ای پهلوانان با نام و فر. فردوسی. که پیکارگرشان سپهبد شده ست به رزم اندرون دستشان بد شده ست. فردوسی
پیکارکننده. پیکارجوی. (آنندراج). مبارز. جنگی: چنین پاسخ آورد پیکارگر که ای پهلوانان با نام و فر. فردوسی. که پیکارگرْشان سپهبد شده ست به رزم اندرون دستشان بد شده ست. فردوسی