جدول جو
جدول جو

معنی ایتشاب - جستجوی لغت در جدول جو

ایتشاب(اِ تِ رَ)
ائتشاب. بهم درآمیختن و مجتمع گشتن: ایتشب القوم، بهم درآمیختند و مجتمع گشتند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کفته یا دردناک گردانیدن دست را و معیوب ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). به این معنی مهموز اللام است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِقْ)
ائتشاء. به شدن شکستگی استخوان. (منتهی الارب) (آنندراج). به شدن استخوان. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیکنامی یا بدنامی خود را ورزیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، از بن برکنده شدن چنانکه ناخن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَمَ سَ)
اختشاب شعر، شعر گفتن چنانکه آید بی فکرت بسیار و تصنّع. خشب شعر، پیکار کردن. جدل کردن با کسی، شمشیر نیام را خوردن از تیزی. (تاج المصادر بیهقی). اختضام
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
از ’ات ب’، ائتتاب. پوشیدن اتب را. (از منتهی الارب). رجوع به ائتتاب و اتب شود، بالیدن و دراز شدن گیاه، جنبیدن آنچه در شکم بود، ترش گردیدن شیر: ائتخ اللبن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تی)
رجوع به ایتشاب شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتشار. نیکو و خوب گردانیدن دندان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : ایتشرت المراءه، خواست آن زن که دندانها را خوب نیکو سازد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
قدیدکردن گوشت. (آنندراج) ، ترجیح دادن. برگزیدن: نقل است که... با جماعتی در تنگنای راهی افتاد و سگی می آمد بایزید بازگشت و راه بر سگ ایثار کرد تا سگ را باز نباید گشت. (تذکره الاولیاء).
، کرامت کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، گردانیدن چیزی را در پس چیزی: آثر کذا بکذا، گردانید این را در پس آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتیاب، (از ’ای ب’) بوقت شب آمدن
لغت نامه دهخدا
(رَ)
احتشاب قوم، گرد آمدن آنان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
درآویختن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). اعتلاق. (از اقرب الموارد). نشوب. (تاج المصادر بیهقی) ، نوشیدن شتر همه آب آبگیر را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از احتشام
تصویر احتشام
جاه وجلال وحشمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتشاح
تصویر ارتشاح
چکیدن تراویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتشاف
تصویر ارتشاف
مکیدن (آب و آبگونه ها)
فرهنگ لغت هوشیار
ترسیدن هراسیدن بیم یافتن بیمناکی نهازیدن (واهمه کردن) ترسیدن هراسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتغاب
تصویر ارتغاب
کشیده شدن، خواستن، گرایش خواهانی خواستاری
فرهنگ لغت هوشیار
دیدبانی، چشم داشت چشم داشتن چیزی یا کسی را انتظار، دیدبانی کردن، با آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتباب
تصویر ارتباب
پروردن کودک را تا بلوغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتجاب
تصویر احتجاب
در پرده شدن، درحجاب شدن، در پرده رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتراب
تصویر احتراب
ستیزیدن نبردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
شمار کردن وآزمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتشاش
تصویر احتشاش
گیاهجویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذاب
تصویر اجتذاب
بسوی خود کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتطاب
تصویر احتطاب
هیمه بندی هیزم شکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتلاب
تصویر احتلاب
شیردوشی شیر دوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختشاع
تصویر اختشاع
فروتنی سر فرود آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختضاب
تصویر اختضاب
حنا مالیدن به بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختلاب
تصویر اختلاب
زبانبازی زبانفریبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتشاب
تصویر انتشاب
آویختن، هیزم چیدن، هیزم گرد آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
کشیدن چیزی را از جایی به جایی بردن کشیدن کشیدن از جایی بجای دیگر چیزی از جایی بجایی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتناب
تصویر اجتناب
احتراز، پرهیز، دوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتیاب
تصویر اجتیاب
جامه پوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشار
تصویر ابتشار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشاک
تصویر ابتشاک
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتساب
تصویر احتساب
بشمار آوردن، شمردن
فرهنگ واژه فارسی سره