جدول جو
جدول جو

معنی ایام - جستجوی لغت در جدول جو

ایام
روزها، جمع یوم
ایّام تشریق: در فقه روزهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجه (سه روز بعد از عید قربان) که در قدیم عرب ها گوشت های قربانی را در مکه در آفتاب خشک می کردند، ایّام التشریق
ایّام التشریق: در فقه روزهای یازدهم و دوازدهم و سیزدهم ذی الحجه (سه روز بعد از عید قربان) که در قدیم عرب ها گوشت های قربانی را در مکه در آفتاب خشک می کردند، ایّام تشریق
ایّام باحور: هفت روز از تابستان از نوزدهم تا بیست و ششم تیرماه که هوا به غایت گرم می شود
ایّام متبرکه: روزهای عبادت، عیدهای مذهبی
تصویری از ایام
تصویر ایام
فرهنگ فارسی عمید
ایام
(اِ تِ)
دود کردن زنبورخانه را تا عسل چینند، (منتهی الارب) (آنندراج)، دود کردن زنبورخانه را تا انگبین چینند، (ناظم الاطباء)، اوم، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ایام
(اُ)
بیماریی مر شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
ایام
(اَیْ یا)
جمع واژۀ یوم. (دهار) (منتهی الارب). اصل آن ایوم، واو به یاء بدل شده و در یاء ادغام شده است. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
ایام
جمع یوم، روزگار، روزها، فصلها، مدتی از زمان، اوقات، عصر، مدت
تصویری از ایام
تصویر ایام
فرهنگ لغت هوشیار
ایام
((اَ یّ))
جمع یوم، روزها، روزگارها، دوران
تصویری از ایام
تصویر ایام
فرهنگ فارسی معین
ایام
روزها
تصویری از ایام
تصویر ایام
فرهنگ واژه فارسی سره
ایام
روزها، ادوار، دوران، دهر، روزگار، زمانه، عهد
متضاد: لیالی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایاز
تصویر ایاز
(پسرانه)
نام غلام محبوب سلطان محمود غزنوی
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ مِ)
جمع واژۀ یمین و ایمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به مفرد این کلمه شود، شبه جزیره ایبری، مجموع دو کشور اسپانیا و پرتغال. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ ما)
جمع واژۀ ایّم. (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24) : و انکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم. (قرآن 32/24). و زنان ایامی همه جامۀ حداد در بر و به فجع و شیون اندر. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 ص 454). رجوع به ایم شود، زمین خشک و بی زرع. (از اقرب الموارد) ، ساق بی گوشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنجا که گوشت نبود بر وی از ساق. (بحر الجواهر) ، استخوان و کرانۀ پیشین ساق که بی گوشت است و چون بفشرند به درد آید. ج، ایابس. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایتام
تصویر ایتام
یتیم دار شدن زن، جمع یتیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایائم
تصویر ایائم
جمع ایم، بی شویان بی زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایال
تصویر ایال
بازگشتن، سطبر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاک
تصویر ایاک
ترا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاق
تصویر ایاق
پا رجل، کاسه پیاله شرابخواری جام ساغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاس
تصویر ایاس
نا امید شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاغ
تصویر ایاغ
ترکی ساغر جام پیلیا پا رجل، کاسه پیاله شرابخواری جام ساغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، پیشنماز، پیشرو روبرو، جلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاز
تصویر ایاز
باد سرد و خنک
فرهنگ لغت هوشیار
مس زرد رومی خور داد ماه سیم رومی یکی از ماه های سریانی لاتینی تازی گشته هوا (هوا پارسی است) یکی از ماههای مشهور رومی مطابق ماه سوم بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاد
تصویر ایاد
پشتیبان، پناهگاه، پاس داشت، پشتیبانی، هوا، کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایاب
تصویر ایاب
بازگشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوام
تصویر اوام
قرض و وام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایلام
تصویر ایلام
بدرد آوردن دردمند کردن الم افکندن، دردمند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغیام
تصویر اغیام
پارسی تازی شده (غیم به روش قلب از میغ پارسی) میغ شدن تشنه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقام
تصویر اقام
بر پاداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازام
تصویر ازام
خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسام
تصویر اسام
ملول تر، بستوه آمده تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابام
تصویر ابام
وام، قرض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیام
تصویر اتیام
ذبح کردن، کشتن گوسفند درخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایامن
تصویر ایامن
جمع یمین، دست راست ها، فرهمندان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ایم، بیوگان، بی شوهران، بی زنان جمع ایم بیوگان بیوه زنان زنان بی شوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایامی
تصویر ایامی
((اَ ما))
جمع ایم، بیوه گان، بیوه زنان، زنان بی شوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا
فرهنگ واژه فارسی سره