- ایالت
- هر یک از بخش های بزرگ عضو یک فدراسیون که تشکیل یک کشور واحد را می دهند، فرمانروایی کردن
معنی ایالت - جستجوی لغت در جدول جو
- ایالت
- جائی که دارای چندین حاکم نشین و ایالت باشد

- ایالت ((اِ لَ))
- اداره کردن، حکومت کردن، فرمانروایی، حکومت، استان، جمع ایالات

- ایالت
- ساتراپ، استان، فرمانروایی

- ایالت
- مائيٌّ
- ایالت
- State

- ایالت
- negara bagian
- ایالت
- государство
- ایالت
- Staat
- ایالت
- estado
- ایالت
- ریاست
- ایالت
- estado
- ایالت
- staat
- ایالت
- מְדִינָה
- ایالت
- राज्य
- ایالت
- রাজ্য
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دورکردن راندن، برداشتن از میان برداشتن، نیست گردانیدن، پاک کردن زدودن طرد و دفع کردن دور کردن (از جایی) راندن، زایل کردن محو کردن بر طرف کردن از بین بردن، هک کردن نیست گردانیدن
صاحب دامان گردانیدن فروهشتن دامان و جز آن، زیاد کردن ساکنی بر وتد آخر جزو و آن در مستفعلن مستفعن باشد، یا اذالت کسی. خوار و سبک داشتن او را و پروای وی نکردن خوار کردن
کار واگذاری، دیگرگونی، چاره سازی، در زبانزد دادگستری به دادگاه هم ارز فرستادن: دگر داد گاهی محول کردن واگذاشتن کار بدیگری، بحال دیگر یا بجای دیگر گشتن، حیله کردن چاره ساختن، خارج ساختن رسیدگی بجرمی از محکمه ای که صحیت محلی دارد و بمحکمه هم عرض آن فرستادن، این خروج از صحیت بمنظور حفظ نظم و رعایت مصالح صورت میگیرد