همان ایارده است یا یارده. در التنبیه و الاشراف صریح هست که اگرده همان ایارده است (صورت هر دو در خط پهلوی یکسان است). (یادداشت مؤلف). رجوع به ایارده و اکارده شود، اسب بور، بستان. (شرفنامۀ منیری)
همان ایارده است یا یارده. در التنبیه و الاشراف صریح هست که اگرده همان ایارده است (صورت هر دو در خط پهلوی یکسان است). (یادداشت مؤلف). رجوع به ایارده و اکارده شود، اسب بور، بستان. (شرفنامۀ منیری)
مخفف اگرچه، حرف شرط. هرچند. وقتی هم که: تن خنگ بید ارچه باشد سپید بتری و نرمی نباشد چو بید. رودکی. ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم. فردوسی. گوش مالیدن و زخم ارچه مکافات خطاست بی خطا گوش بمالش بزنش چوب هزار. منوچهری. زن ارچه زیرک و هشیار باشد زبون مرد خوش گفتار باشد. (ویس و رامین). زن ارچه خسرو است ار شهریاری و یا چون زاهدان پرهیزکاری... (ویس و رامین). زن ارچه دلیر است و با زور دست همان نیم مرد است هرچون که هست. اسدی. نظم ارچه بمرتبت بلند است آن علم طلب که سودمند است. نظامی، خویشان: لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامهیفصل بینکم واﷲ بما تعملون بصیر. (قرآن 3/60) ، هرگزسود ندهد شما را رحمهای (خویشان) شما و نه فرزندان شما در روز قیامت جدا می کند میانۀ شما و خدا بآنچه میکنید بیناست. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 5 ص 298) ، اولوالأرحام، خویشان. خویشاوندان
مخفف اگرچه، حرف شرط. هرچند. وقتی هم که: تن خنگ بید ارچه باشد سپید بتری و نرمی نباشد چو بید. رودکی. ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم. فردوسی. گوش مالیدن و زخم ارچه مکافات خطاست بی خطا گوش بمالش بزنش چوب هزار. منوچهری. زن ارچه زیرک و هشیار باشد زبون مرد خوش گفتار باشد. (ویس و رامین). زن ارچه خسرو است ار شهریاری و یا چون زاهدان پرهیزکاری... (ویس و رامین). زن ارچه دلیر است و با زور دست همان نیم مرد است هرچون که هست. اسدی. نظم ارچه بمرتبت بلند است آن علم طلب که سودمند است. نظامی، خویشان: لن تنفعکم ارحامکم و لا اولادکم یوم القیامهیفصل بینکم واﷲ بما تعملون بصیر. (قرآن 3/60) ، هرگزسود ندهد شما را رحمهای (خویشان) شما و نه فرزندان شما در روز قیامت جدا می کند میانۀ شما و خدا بآنچه میکنید بیناست. (تفسیر ابوالفتوح رازی چ 1 ج 5 ص 298) ، اولوالأرحام، خویشان. خویشاوندان
ارس. رجوع به ارس شود، دادن ستور بارکش کسی را. شتر باری و سواری بکسی دادن. راحله بکسی دادن، بسیار شدن شتر کسی. خداوند بسیار شتر شدن. (منتهی الارب)، ارحال بعیر، قوی پشت شدن آن پس از ضعف، ارحال ابل، فربه شدن شتران بعد از لاغری و توانا شدن بر کوچ. (از منتهی الارب). فربه شدن پس از نزاری و راحله دادن. (تاج المصادر بیهقی)
اُرس. رجوع به اُرس شود، دادن ستور بارکش کسی را. شتر باری و سواری بکسی دادن. راحله بکسی دادن، بسیار شدن شتر کسی. خداوند بسیار شتر شدن. (منتهی الارب)، ارحال بعیر، قوی پشت شدن آن پس از ضعف، ارحال اِبِل، فربه شدن شتران بعد از لاغری و توانا شدن بر کوچ. (از منتهی الارب). فربه شدن پس از نزاری و راحله دادن. (تاج المصادر بیهقی)