جدول جو
جدول جو

معنی اکوم - جستجوی لغت در جدول جو

اکوم(اَکْ وَ)
بلند هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکرم
تصویر اکرم
(دخترانه)
بزرگوار، گرامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اکول
تصویر اکول
پرخور، بسیار خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
گرامی تر، بزرگ تر، جوانمردتر
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان ولوپی، بخش سوادکوه شهرستان شاهی، واقع در 7 هزارگزی شمال آلاشت، کوهستانی سردسیر، بدانجا سکنۀ دائم نباشد و در تابستان از قراء نفت چال و بوزخانی دهستان لفور در حدود سیصد نفر برای تعلیف احشام خود و استفادۀ از هوای ییلاقی بدین ده آیند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(گِ فُ)
سخت گزیدن بتمام دهن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
نعت تفضیلی از دوام. بادوام تر. بدوام تر. پایدارتر. پیوسته تر. دائم تر: و تبین لها بأنها فی احسن الاحوال و اطیب اللذات و ادوم السرور. (رسائل اخوان الصفا)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
لفظ بومی استرالیایی، سگ وحشی استرالیایی شبیه به روباه ولی بزرگترو قویتر از آن پاهایش کوتاه و پوستش خرمایی و پشتش سیاه است و طعمه خود (خرگوش، گوسفند و مرغ خانگی) را بیشتر در شب شکار میکند. (دائره المعارف فارسی)
سرپوش دو قطعۀ انجیر، یکی از منازل بنی اسرائیل که در نزدیکی نهر ارنون بود. و امکان دارد که همان بیت دبلاتایم باشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
پرروزه تر. آنکه بیش از دیگران روزه گیرد: و کان اعبدنا و اصومنا و افضلنا الاوسط. (صفهالصفوه ج 3 ص 19)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بن درخت.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ ارم و ارم و ارومه و ارومه، سردار ارامنه در جنگ داریوش سوم با اسکندر. (ایران باستان ص 1380)
لغت نامه دهخدا
موضعی بجنوب قاین
لغت نامه دهخدا
(اَ)
سنگ پشت دریایی ستبرپوست. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ج، آطمه، اطم. (اقرب الموارد) (دائره المعارف فرید وجدی).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ اطم. (ناظم الاطباء). رجوع به اطم شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دندان نیش. ج، ازم.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکسوم
تصویر اکسوم
پرگیاه پرپشت
فرهنگ لغت هوشیار
شکمو دله ژرد شکمبنده: شکمبنده را چون شکم سیر گشت سیر کند بد دلی گرچه باشد دلیر (اقبالنامه نظامی) رس دل (گویش مازندرانی) دلیک پرخور بسیار خور شکمخواره، جمع اکل خوراکیها طعمه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تمام تر کامل تر. یا بنحو اتم. بنحو اکمل بتمامتر صورتی. یا بوجه اتم. بوجه اکمل بتمامترصورتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتم
تصویر اکتم
شکم سیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوم
تصویر اقوم
راست تر استوارتر راست تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
گرامی تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکهم
تصویر اکهم
خیره چشم، کند زبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکوس
تصویر اکوس
جمع کاس، جامها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهوم
تصویر اهوم
بزرگ سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکشم
تصویر اکشم
کسی که در خلقتش نقصی وجود داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکثم
تصویر اکثم
از غذا سیر شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقوم
تصویر اقوم
((اَ وَ))
راست تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکول
تصویر اکول
پرخور، شکم باره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکثم
تصویر اکثم
((اَ ثَ))
مرد بزرگ شکم، سیر شکم (از غذا)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
((اَ رَ))
گرامی تر، آزاده تر، جوانمردتر، بزرگتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکرم
تصویر اکرم
بخشنده تر، گرامی تر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکسوم
تصویر اکسوم
پرپشت، پرگیاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکشم
تصویر اکشم
ب یسپر، دماغ بریده، نارسا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکهم
تصویر اکهم
خیره چشم، کند زبان
فرهنگ واژه فارسی سره
ناکام
فرهنگ گویش مازندرانی