جدول جو
جدول جو

معنی اکسوم - جستجوی لغت در جدول جو

اکسوم(اَ)
مرغزار تر ونمناک.
لغت نامه دهخدا
اکسوم
پرگیاه پرپشت
تصویری از اکسوم
تصویر اکسوم
فرهنگ لغت هوشیار
اکسوم
پرپشت، پرگیاه
تصویری از اکسوم
تصویر اکسوم
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکسون
تصویر اکسون
نوعی دیبای سیاه گران بها، کنایه از جامۀ سیاه فاخربرای مثال اطلس و اکسون مجنون پوست است / پوست خواهد هرکه لیلی دوست است (عطار - ۳۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
(اَ / اِ)
جامۀ سیاه قیمتی که بزرگان جهت تفاخر پوشند. (ناظم الاطباء) (برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از فرهنگ سروری) (مؤید الفضلاء) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (از انجمن آرا). جامه ایست مثل زیبقی. (فرهنگ خطی) (از شعوری ج 1 ورق 122). جامه ایست. یکی از اقمشه. (فرهنگ اوبهی) :
شکوفه ریخته از باد در بنفشه ستان
چنانکه تافته لولوی از بر اکسون.
قطران تبریزی (از آنندراج).
پیش کف راد تست از غایت جود و سخا
در شبه، دیبا رکو، اکسون کسا، اطلس گلیم.
سوزنی.
برسم خدمتی اندر پی جنیبت تو
فکنده دهر ز روز اطلس و ز شب اکسون.
ظهیر فاریابی.
پوست پوشد هر که لیلی دوست اوست.
عطار.
چه مرغم کز پی شهباز شیبت
قبا اطلس کلاه اکسون فرستم.
خاقانی.
از پی عید ظفر پوشند از گرد و خون
شقۀ اطلس زمین کسوت اکسون فلک.
خاقانی.
گر نباشد ز برای شرف عیسی کس
پوشش سم خر از اطلس و اکسون نکند.
فلکی شروانی.
، نشستن (از اضداد است) ، از خشم برآماسیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
گوشۀ جوال، یعنی عروه و دستۀ آن. اخصوم
لغت نامه دهخدا
(یَ)
اکسوم. روضه یکسوم، مرغزار تر و تازه و نمناک، مرغزار انبوه و برهم نشسته گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
ابن ابرهه الاشرم. دومین ملک حبشی که بر یمن حکومت کرد. صاحب مجمل التواریخ والقصص می نویسد: ’پس ابرهه بن الاشرم پادشاه گشت و او اصحاب الفیل است آنکه کیداو در تفصیل بود و اندر عهد او مولود پیغامبر بود علیه السلام. از بعد او پسرش یکسوم پادشاهی کرد و سیرت ایشان زشت گشت در یمن و بیداد پیشه گرفتند. یکسوم هفده سال پادشاهی کرد’. (مجمل التواریخ والقصص ص 171)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ وَ)
بلند هرچه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(کَ)
درگذرنده در کارها. (ناظم الاطباء). درگذرنده در امور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شتابکار و جلد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخسوم
تصویر اخسوم
لنگه بار
فرهنگ لغت هوشیار
دیبای سیاه، نوعی از دیبای سیاه که بغایت نفیس و قیمتی است، جامه سیاه قیمتی که اکابر به جهت تفاخر پوشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یکسوم
تصویر یکسوم
عددکسر یک ثلث ثلث سه یک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسوم
تصویر کسوم
برنده کسی که در کار برندگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسون
تصویر اکسون
((اِ یا اَ))
دیبای سیاه بسیار نفیس
فرهنگ فارسی معین