جدول جو
جدول جو

معنی اکساد - جستجوی لغت در جدول جو

اکساد
(اِ)
کاسد شدن بازار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بازار ناروا شدن. (تاج المصادر بیهقی). ناروا شدن. (برهان).
لغت نامه دهخدا
اکساد
بازار سردی
تصویری از اکساد
تصویر اکساد
فرهنگ لغت هوشیار
اکساد
بازار سردی
تصویری از اکساد
تصویر اکساد
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجساد
تصویر اجساد
جسدها، لاشه ها، جمع واژۀ جسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکباد
تصویر اکباد
کبدها، جگرها، جمع واژۀ کبد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکسید
تصویر اکسید
ترکیب اکسیژن با فلزها، غیر فلزها یا بنیان های آلی. اکسیدهای فلزی در طبیعت فراوان هستند و بیشتر مواد معدنی فلزات را تشکیل می دهند و مهم ترین آن ها اکسید آهن، اکسید مس و اکسید آلومینیوم است
اکسید جیوه: در علم شیمی مادۀ پودری شکل به رنگ زرد یا سرخ که نوع زرد آن خاصیت ضدعفونی قوی دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ کسر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به کسر شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کس ّ. (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به کس ّ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ج کسف. جج کسفه. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کسف. (منتهی الارب). رجوع به کسف و کسفه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آرمیدن با زن بی انزال یا بیرون انداختن منی را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). انزال ناافتادن در جماع. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
هر جسمی که از ترکیب شبه فلز یا فلزی با اکسیژن حاصل شود مانند: اکسید آهن و اکسید ازت، و اکسیدهای فلزی در طبیعت فراوان است. (فرهنگ فارسی معین). خبث. زنگ. اکسید دو فر، زنگ آهن. خبث الحدید. اکسید دو زنک، زنگ روی. (یادداشت مؤلف). از اکسیدهای معروف است: اکسید اتیلن. اکسیدجیوه (اکسید مرکوریک). اکسید روی (اکسید دو زنک). اکسید سرب. اکسید آهن (اکسید فرو + اکسید فریک). اکسید کربن. اکسید مس. اکسید منگنز. اکسید منیزی. اکسید نقره. اکسید نیکل. و رجوع به فهرست روش تهیۀ مواد آلی و نیز درمان شناسی ص 524 و 461 و 208 و 209 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خالص و بی آمیغ ساختن مسکه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ مسد. (منتهی الارب) ، رنگ کردن جامه با مشق یا مشق (رنگ سرخ). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کس ء. رجوع به کس ء شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ کَ)
عرق مدنی که پیوک نیز گویند. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شتابی کردن در رفتار: اوسد فی السیر، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، شتابی کردن شتر در رفتار، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ سِ)
پشت دادن.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کرد که قومی است از عجم، اکثر ایشان صحرانشین باشند. (غیاث اللغات) (آنندراج). جمع واژۀ کرد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : امیرشمس المعالی دو هزار مرد از انجاد اکراد به مدافعت او پیش باز فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 183). و رجوع به کرد شود
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
جمع واژۀ کوده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کوده، به معنی خاک و جز آن فراهم آورده. (آنندراج). رجوع به کوده شود
لغت نامه دهخدا
(اَکْ)
اکوان. نام دیوی است در شاهنامه. اصل کلمه اکومانه بوده که مرکب از دو جزء ’اکو’ و ’مان’ باشد. اولی به معنی گناه و عیب و دومی به معنی روح. یعنی روح پلید. بعضیها اکوان را کلمه مستقل می دانند باز به معنی گناهکار. (از فرهنگ لغات شاهنامه)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندوهناک و دردمند گردانیدن دل را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). اندوهگین کردن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ورزانیدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از اکراد
تصویر اکراد
پارسی تازی شده، جمع کرد، کردان جمع کرد (کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسید
تصویر اکسید
هر جسم بسیطی که با اکسیژن ترکیب شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکواد
تصویر اکواد
جمع کوده، خاک وخاشاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افساد
تصویر افساد
فتنه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکباد
تصویر اکباد
جمع کبد، جگرها جمع کبد جگرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجساد
تصویر اجساد
جمع جسد، بدنها، جسمها، تن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکسید
تصویر اکسید
((اُ))
هر جسم بسیط که با اکسیژن ترکیب شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افساد
تصویر افساد
((اِ))
فساد کردن، برپا کردن فتنه، تباهی، فساد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اجساد
تصویر اجساد
جمع جسد، بدن ها، تن ها، جسم ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکباد
تصویر اکباد
جگرها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکراد
تصویر اکراد
کردان، کردها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکسید
تصویر اکسید
زنگار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجساد
تصویر اجساد
پیکرها
فرهنگ واژه فارسی سره