جدول جو
جدول جو

معنی اکروفس - جستجوی لغت در جدول جو

اکروفس
(اَ فَ / فِ / فُ)
جوز رومی. (تحفۀ حکیم مؤمن). به لغت رومی نام درختی است که آنرا جوز رومی نیز گویند و آن درخت کهرباست و بعضی گویند چوب آن درخت و بعضی دیگر گویند صمغ آن درخت کهربا باشد. (آنندراج) (از برهان) (از هفت قلزم). و رجوع به جوز رومی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ ءُ)
جمع واژۀ رأس، به معنی سر
لغت نامه دهخدا
(کْرُ / کِ رُ سِ فُ)
یکی از پیشوایان رواقیون. (یادداشت مؤلف). فیلسوف مشهوری بوده است در فلسفۀ اولی به سرزمین یونان. رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 25 و 265 شود
لغت نامه دهخدا
امپراطور روم که امپراطوری او پس از قتل ’پروبوس’ توسط سربازان اعلام گردید وی جهانداری فعال و مجرب بودو از سال 282 تا 283 میلادی حکومت کرد، کریستن سن نویسد:در زمان سلطنت وهرام دوم (293 - 276 میلادی) پسر وهرام اول مجدداً جنگ ایران و روم درگرفت، کاروس قیصر روم تا تیسفون پیش آمد اما در اثر مرگ ناگهانی او رومیان عقب نشستند و در سال 283 معاهده منعقد شد که بموجب آن ارمنستان و بین النهرین بتصرف رومیان درآمد، واگذاری این دو ایالت از طرف شاهنشاه در وقتی که دشمن ضعیف شده بود بی علت نبود زیرا که در این وقت خبر طغیان خطرناکی را در مشرق کشور شنید و مجبور به مصالحه با رومیان گردید، (ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 252)
لغت نامه دهخدا
به یونانی دردی خمر است. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به طروکس شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وُ)
مجتمع گردیدن و منضم شدن مردم: تکرفس الرجل، درآمدن بعض چیز در بعض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منضم شدن و درآمدن بعض چیز در بعض. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بیونانی اماریتون (اماریطون) است. (تحفۀحکیم مؤمن). لیارو. (مخزن الأدویه). امارنطن. صاحب مخزن الأدویه در ذیل اماریطن آرد: لغت یونانیست. ابن بیطار نوشته که جماعتی از انواع اقحوان دانسته اند و نیست چنین و نزد من از انواع قیصوم است و من آنرا چنین شناخته ام بعینه
لغت نامه دهخدا
(اَ ءُ)
جمع واژۀ کاءس. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به کأس شود
لغت نامه دهخدا
بزرگترین حقوقدان مکتب ایتالیایی در بحث تعارض قوانین. او می گفت برای حل تعارض قوانین بایستی بر متن قانون حاشیه نوشت. این مکتب به حاشیه نویسان معروف است. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کرس. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ کرس، به معنی خانه های مردم مجتمع و فراهم آمده و درهم پیوسته. (آنندراج). و رجوع به کرس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
با کرس شدن ستور.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به معنی کرف است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بوییدن خر کمیز ماده را و سر دروا کردن و لبها برگردانیدن در آن حال. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به کرف شود.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اروپا: و قسم الاسکندر الامم المعموره اربعه اقسام: القسم الاول سماه اروفا و فیه الاندلس و الصقالبه و افرنجه و طنجه (؟) و الروم. (نخبه الدهر دمشقی ص 24). رجوع به اروپا شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ)
بیونانی غله ای است که آنرا بفارسی کرسنه و کسنک و بعربی رعی الحمام گویند. (برهان). بیونانی کرسنه. (تحفۀ حکیم مؤمن) (فهرست مخزن الادویه). رجوع به اروبس شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
کرفس. (ناظم الاطباء) (تحفۀ حکیم مؤمن) (ذخیرۀ خوارزمشاهی). کرفس، و گویند خوردن آن شهوت را زیاد کند خواه مرد باشد خواه زن. (از هفت قلزم) (از برهان) (آنندراج). رجوع به کرفس شود، خداوند بازار کاسد شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، کاسد کردن خدای تعالی بازار را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَرْ)
تخته ای را گویند که فارسیان اسباب پرستش را بر بالای آن گذارند، به این معنی باشین نقطه دار هم بنظر آمده است. (برهان). در اصطلاح زرتشتیان ((اورویس گاه)) سنگ بزرگی است چهارگوشه که درمراسم دینی آلات مخصوصه ای از قبیل هاون و دستۀ هاون و برسمدان و طشت و ورس را بر روی آن می نهند. (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 195).
لغت نامه دهخدا
موضعی بجنوب قارص، جزیره ای است متعلق بدانمارک از دوک نشین شلسویک در دریای بالتیک، بمسافت 10 میلی جنوب جزیره فیونی، طول آن 14 میل و عرض 5 میل و سکنه 10000 تن و اراضی آن بسیار حاصلخیز است. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
اکرومه. اکرومه. (یادداشت مؤلف). رجوع به اکرومه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ فَ)
حدیث نادر، مانند این گفتار: انا اطروفهالزمان. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
آذریون است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به آذریون شود، ادرام ارض، برآوردن زمین درماء را، ادرام فصیل، جذعه یا ثنی شدن گرفتن شتربچه و آن در سال پنجم و ششم باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ)
ارونس. کرسنه. گرشنه. گاودانه. گودانه. کسن. کسنک. حب البقر. رعی الحمار. فرسطاریون. اکمان بزان
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
اکرومه. اکرومت. (یادداشت مؤلف). رجوع به اکرومه شود
اکرومت. اکرومه. بزرگی.
لغت نامه دهخدا
(اُ هََ)
صمغ خاری است بسیار تلخ که در مرهم بکار برند. عنزروت. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان) (از هفت قلزم). انذروت است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (از تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع به عنزروت و انذروت شود
لغت نامه دهخدا
یا اکیروت. به هندی گردکان را نامند. (یادداشت مؤلف). جوز رومی. (کتاب مفردات قانون ابوعلی سینا). و رجوع به اکهروت شود، تمام مسیر حرکت دود مذکور (دود حاصل از سوختن گاز بنزین در اتومبیل). (از فرهنگ فارسی معین).
- لولۀ اگزوز، لولۀ آهنی یا چدنی که دود حاصل از احتراق را از محل احتراق به خارج رساند
لغت نامه دهخدا
به یونانی نوعی صدف است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارونس
تصویر ارونس
یونانی از گیاهان کرسنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروفر
تصویر کروفر
حمله و گریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکرومه
تصویر اکرومه
بزرگبی مردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطروفه
تصویر اطروفه
شنیدنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اروس
تصویر اروس
کا متاع. روس، روسی از مردم روسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کروفر
تصویر کروفر
((کَ رُّ فَ))
شوکت، حشمت، جلال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اروس
تصویر اروس
عروس
فرهنگ واژه فارسی سره
اکراس سیاه، از پرندگان
فرهنگ گویش مازندرانی
روس اهل روسیه
فرهنگ گویش مازندرانی
کرواس راه راه، کرباس
فرهنگ گویش مازندرانی