گودال و کندگی که در آن آب جمع شود و از آن آب صاف به مشت بردارند. (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مغاک. ج، اکر. (مهذب الاسماء) ، بسیار سیر خوردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
گودال و کندگی که در آن آب جمع شود و از آن آب صاف به مشت بردارند. (از اقرب الموارد) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مغاک. ج، اُکَر. (مهذب الاسماء) ، بسیار سیر خوردن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
اکره. جمع واژۀ اکّار یا اکار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کشاورزان (کانه جمع آکر فی التقدیر و واحدها اکار). (از صراح اللغه) : عمله و اکره، کارگران و برزگران. (یادداشت مؤلف). برزگران. گویا تقدیراً جمع آکر است. (از اقرب الموارد) : و قد تأکله (الخرنوب) الاکره والفلاحون. (تذکرۀ ابن البیطار). طلب مساح از اکره سوگند دادن... بر کشت ظلم است... و از جملۀ حیلت اکره بر مساح یکی آن است که زمین را تقلب کرده باشند... دیگر از حیلت اکره و مساح آنکه برزیگر سوگند یاد کند. (از ترجمه تاریخ قم ص 110). و رجوع به اکار شود، انف اکزم، بینی کوتاه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کوتاه بینی. (مهذب الاسماء)، خردانگشتان. (المصادر زوزنی). مرد کوتاه دست و کوتاه انگشتان. (آنندراج) : اکزم البنان، بخیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، کوتاه قدم. (مهذب الاسماء)
اکره. جَمعِ واژۀ اَکّار یا اَکار. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کشاورزان (کانه جمع آکر فی التقدیر و واحدها اکار). (از صراح اللغه) : عمله و اکره، کارگران و برزگران. (یادداشت مؤلف). برزگران. گویا تقدیراً جمع آکر است. (از اقرب الموارد) : و قد تأکله (الخرنوب) الاکره والفلاحون. (تذکرۀ ابن البیطار). طلب مساح از اکره سوگند دادن... بر کشت ظلم است... و از جملۀ حیلت اکره بر مساح یکی آن است که زمین را تقلب کرده باشند... دیگر از حیلت اکره و مساح آنکه برزیگر سوگند یاد کند. (از ترجمه تاریخ قم ص 110). و رجوع به اکار شود، انف اکزم، بینی کوتاه. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کوتاه بینی. (مهذب الاسماء)، خردانگشتان. (المصادر زوزنی). مرد کوتاه دست و کوتاه انگشتان. (آنندراج) : اکزم البنان، بخیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، کوتاه قدم. (مهذب الاسماء)
اگره. از بلاد هند است و دارالعیش لقب آن است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). از شهرهای بزرگ شبه قارۀ هند در خطۀ بنگاله و 125 هزارگزی جنوب شرقی دهلی واقع است و آنرا اکبرشاه از سلاطین تیموری بنا کرد و پایتخت خود قرار داد و در آغاز بنا اکبرآباد نامیده می شد بعد به اکره معروف گردید. این شهر دارای ساختمانها و بناهای زیبایی است که معروفتر از همه آرامگاه و مسجد زیبای تاج محل از بناهای شاهجهان می باشد که آرامگاه همسر او (بانوبیگم) و خودش در آنجا واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی) ، اسبانی که در دو طرف پای آنها سپیدی باشد. (از اقرب الموارد)
اگره. از بلاد هند است و دارالعیش لقب آن است. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). از شهرهای بزرگ شبه قارۀ هند در خطۀ بنگاله و 125 هزارگزی جنوب شرقی دهلی واقع است و آنرا اکبرشاه از سلاطین تیموری بنا کرد و پایتخت خود قرار داد و در آغاز بنا اکبرآباد نامیده می شد بعد به اکره معروف گردید. این شهر دارای ساختمانها و بناهای زیبایی است که معروفتر از همه آرامگاه و مسجد زیبای تاج محل از بناهای شاهجهان می باشد که آرامگاه همسر او (بانوبیگم) و خودش در آنجا واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی) ، اسبانی که در دو طرف پای آنها سپیدی باشد. (از اقرب الموارد)
پلیدتر منفورتر زشت تر، جمع اکار (اکاره) برزگران کشاورزان، سهم زارع از محصول، دسترنج یا اجره المثلی که مالک هر گاه بخواهد اجازه زمینی را فسخ کند بابت حق کشت و کار بمستاء جر میدهد. یا عمله و اکراه. کارگران و برزیگران
پلیدتر منفورتر زشت تر، جمع اکار (اکاره) برزگران کشاورزان، سهم زارع از محصول، دسترنج یا اجره المثلی که مالک هر گاه بخواهد اجازه زمینی را فسخ کند بابت حق کشت و کار بمستاء جر میدهد. یا عمله و اکراه. کارگران و برزیگران
تأنیث ذاکر. یاد، قوه ای در آدمی و بعض جانوران دیگر که بدان معلومات و مدرکات و محسوسات گذشته بیاد آید. قوه ای که شناخته های گذشته و غایب بدان بیاد آید. و آن غیر حافظه است. قوه ای است در آدمی و دیگرحیوان که واسطۀ آن یکی از حواس خمسۀ ظاهره است و با آن چیزهای گذشته بیاد آید و این قوّه غیر حافظه باشد چه حافظه چون کتابی است که گذشته ها را نگاه میدارد و آدمی به ارادۀ خود هر ورقی از آن را که خواهد بگشاید و بخواند. لکن دیگر انواع حیوان فاقد آن باشند یا در آنان نهایت ضعیف بود لیکن ذاکره در آدمی و دیگر انواع جانور موجود است و اراده را در آن دخالتی نیست. بوی نوعی گل را که در کودکی برده ایم و صوت فلان خطیب را که چند سال پیش شنیده ایم و طعم فلان میوه را که در قدیم چشیده ایم یادآوردن آن برای ما به اراده میسر نتواند شد لکن با کشیدن و شنیدن و چشیدن خود آن یا چیزی مشابه آن بار دیگر بالتمام بیاد می آید و همچنین تجسم شمائل پدر ما که در طفولیت ما مرده است به اراده برای ما ممکن نباشد لکن با دیدن عکس او بیاد ما می آید همچنین سگ صاحب خود را پس از چند سال غیبت و کبوتر جفت خویش را پس از مدتی دراز با دیدن میشناسد. رجوع به حافظه شود
تأنیث ذاکر. یاد، قوه ای در آدمی و بعض جانوران دیگر که بدان معلومات و مدرکات و محسوسات گذشته بیاد آید. قوه ای که شناخته های گذشته و غایب بدان بیاد آید. و آن غیر حافظه است. قوه ای است در آدمی و دیگرحیوان که واسطۀ آن یکی از حواس خمسۀ ظاهره است و با آن چیزهای گذشته بیاد آید و این قوّه غیر حافظه باشد چه حافظه چون کتابی است که گذشته ها را نگاه میدارد و آدمی به ارادۀ خود هر ورقی از آن را که خواهد بگشاید و بخواند. لکن دیگر انواع حیوان فاقد آن باشند یا در آنان نهایت ضعیف بود لیکن ذاکره در آدمی و دیگر انواع جانور موجود است و اراده را در آن دخالتی نیست. بوی نوعی گل را که در کودکی برده ایم و صوت فلان خطیب را که چند سال پیش شنیده ایم و طعم فلان میوه را که در قدیم چشیده ایم یادآوردن آن برای ما به اراده میسر نتواند شد لکن با کشیدن و شنیدن و چشیدن خود آن یا چیزی مشابه آن بار دیگر بالتمام بیاد می آید و همچنین تجسم شمائل پدر ما که در طفولیت ما مرده است به اراده برای ما ممکن نباشد لکن با دیدن عکس او بیاد ما می آید همچنین سگ صاحب خود را پس از چند سال غیبت و کبوتر جفت خویش را پس از مدتی دراز با دیدن میشناسد. رجوع به حافظه شود
تأنیث باکر. دوشیزه. (آنندراج). دوشیزه. بالست. ماری. زن نارسیده. (ناظم الاطباء). در متون لغت عربی از قبیل اقرب الموارد و منتهی الارب و متن اللغه و المنجد کلمه بکر بدین معنی آمده و باکره را نیاورده اند و ابوالبقاء در کلیات نیز آورده است که: و اما الباکره فلیست من کلام العرب والصحیح البکر.
تأنیث باکر. دوشیزه. (آنندراج). دوشیزه. بالست. ماری. زن نارسیده. (ناظم الاطباء). در متون لغت عربی از قبیل اقرب الموارد و منتهی الارب و متن اللغه و المنجد کلمه بکر بدین معنی آمده و باکره را نیاورده اند و ابوالبقاء در کلیات نیز آورده است که: و اما الباکره فلیست من کلام العرب والصحیح البکر.