جدول جو
جدول جو

معنی اکرانی - جستجوی لغت در جدول جو

اکرانی
(اَ)
هر چیز بی ثبات و ناپایدار مانند ابر و باد و برف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اکران
تصویر اکران
پردۀ سینما، نشان دادن فیلم در سینما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایرانی
تصویر ایرانی
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان دلاور بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار، واقع در 15هزارگزی شمال باختری دشتیاری، کنار راه مالرو و قصر قند به دشتیاری، جلگه، گرمسیر مالاریائی، سکنه 250 تن، آب از باران و چاه، محصول آنجا حبوبات، ذرت، لبنیات، شغل اهالی زراعت، گله داری، راه آنجا مالرو است، ساکنین از طایفۀ سردار زائی هستند، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام یکی از دهستانهای هفتگانه شهرستان بیجار است. این دهستان در شمال خاور شهرستان واقع شده از شمال به بخش انگوران شهرستان زنجان و از جنوب به دهستان سیلتان و از خاور به رود خانه قزل اوزن و از باختر به دهستان سیاه منصور محدود است. مرکز دهستان قصبۀ حسن آباد سوگند مشهور به یامی کند می باشد. این دهستان از 59ده تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 19هزار تن است. دهات مهم آن عبارتند از: شاه نشین، آقبلاغ، نظریان، سراب، آزادویس، گرگین، تکیه، کوه کوره و قزل تپه. محصول عمده دهستان غلات، لبنیات، یونجه، انگور و دیگر میوه هاست. شغل ساکنان دهستان زراعت، گله داری و صنایع دستی آنجا قالی بافی، گلیم بافی، جاجیم بافی و در برخی قرای مهم فرش بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
محدودشده. تحدیدشده، نگاه داشته شده در سرحد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(کَرْ را)
منسوب است به کرّان که محله ای کبیره است در اصفهان. (الانساب سمعانی). رجوع به کران شود
لغت نامه دهخدا
(کَ)
انقلاباتی که در جو پدید آید، مانند باد و برف و جز آن. (ناظم الاطباء). مرکبات غیرتامه که کاینات جو باشند، چون برف و باران و باد و مانند آن. (از انجمن آرا) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است.
لغت نامه دهخدا
(مُ / مُ نی ی)
منسوب است به مکران از بلاد کرمان. (از انساب سمعانی) : کار مکران راست شد و حسن سپاهانی باز آمد با حملهای مکران و قصدار و رسولی مکرانی با وی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243). آنچه نهادنی، بود بنهادند و مکرانیان را باز گردانیدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243). بدین رضا افتاد و رسولان مکرانی را باز گردانیدند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 243)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محمد بن احمد حامدی مکنی به ابوبکر محدث است و محمد بن احمد بن افریقون افرانی نسفی از وی روایت کند. (از معجم البلدان). محدثان در فرهنگ اسلامی به عنوان حافظان میراث نبوی شناخته می شوند. آن ها با تلاش خستگی ناپذیر، هزاران حدیث را به صورت شفاهی یا مکتوب گردآوری و ثبت کردند. یکی از افتخارات تمدن اسلامی، وجود محدثانی است که در بررسی اسناد و راویان، به دقتی علمی دست یافتند که در هیچ تمدن دیگری یافت نمی شود. به واسطه محدثان، تاریخ شفاهی اسلام تبدیل به مجموعه ای دقیق و قابل اتکا شد.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب است به قریۀ افران یکی از قراء نسف که بعض محدثان بدانجا منسوبند. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران، تابع ایران، (فرهنگ فارسی معین) :
از ایرانیان بد تهم کینه خواه
دلیر و ستنبه بهر کینه گاه،
فردوسی،
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندارند شیر ژیان را به کس،
فردوسی،
همه نامداران ایرانیان
برفتند گریان کمر بر میان،
فردوسی،
- زبان ایرانی، شعبه ای از زبانهای هند و ایرانی از ریشه هند و اروپائی که شامل همه زبانهای آریایی رایج در ایران، ترکستان (یغنابی)، قفقاز آسی، عراق (کردی) و ترکیه و قسمت عمده زبانهای آریایی افغانستان میشود، این زبانها همه باصل واحدی میرسد که ایرانی کهن خوانده میشود، از این زبانها زبانهای اوستائی، پارسی باستان، مادی و سایر زبانهای قدیم ایرانی جدا شده اند، ایرانی میانه شامل زبانهای فارسی میانه (پهلوی)، پارتی، سغدی، خوارزمی و ختنی است که از زبانهای قدیمتر ایرانی حاصل شده اند، ایرانی کنونی شامل فارسی و سایر لهجه های آریایی امروزی ایران و کشورهای مجاور (مانند زبانهای لری، بلوچی، پشتو، تاتی و آسی) است، زبانهای ایرانی را معمولاً، بر حسب شباهت یا جدایی صوتی و دستوری و لغوی آنها، بدو دستۀ عمده غربی و شرقی تقسیم میکنند، (از دائرهالمعارف فارسی)
زبانهای ایرانی شامل چند دسته هستند: الف - زبانهای ایران کهن، این زبانها به صورت زیر تقسیم بندی شده است: 1- مادی، زبان شاهان سلسلۀ مادی و مردم مغرب و مرکز ایران بوده است، و کلماتی از این زبان نیز در زبان یونانی باقی مانده است، ولی مأخذ عمده اطلاع ما از زبان مادی کلمات و عباراتی است که در کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی که جانشین شاهان مادی بودند بجای مانده است، 2- پارسی باستان، این زبان که فرس قدیم و فرس هخامنشی نیز خوانده شده، زبان مردم پارس و زبان رسمی ایران در دورۀ هخامنشیان بودو آن با سنسکریت و اوستایی خویشاوندی نزدیک دارد، مهمترین مدارکی که از زبان پارسی باستان در دست است کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی است که قدیمترین آنها متعلق به اریارمنه پدر جد داریوش بزرگ (حدود 610- 580 ق، م) و تازه ترین آنها ازاردشیر سوم (358- 338 ق، م) است، مهمترین و بزرگترین اثر از زبان مورد بحث کتیبۀ بغستان (بیستون) است که به امر داریوش بر صخرۀ بیستون (سر راه همدان به کرمانشاه) کنده شده، این کتیبه ها بخط میخی است و از مجموع آنها قریب 500 لغت بزبان پارسی باستان استخراج میشود، صرف و نحو پارسی باستان و اوستا هر چند نظر بکافی نبودن متون موجود کاملاً شناخته نیست ولی میتوان آنرا در همان درجۀ وسعت قدیمترین زبان هندی که شناخته شده دانست، در پارسی باستان هشت حالت برای اسم وجود دارد و روش صرف افعال چنان پیچیده و مفصل است که نه تنها مطالب راجع بماضی، حال و استقبال را میتوان نقل کرد بلکه حالات مختلف اراده، قصد، تمنی، و احتمال را نیز با تغییر آخر افعال میتوان تعبیر کرد ... 3- اوستایی، زبان اوستایی زبان مردم قسمتی از نواحی مشرق و شمال شرقی ایران بود، کتب مقدس دینی (اوستا) در ادوار مختلف بدین زبان تألیف شده، سرودهای زردشت (قسمتی از گاتها) که قدیمترین بخش اوستا محسوب میشود از لهجۀ کهنتری از زبان مورد بحث حکایت میکند، اوستا بخطی نوشته شده که بنام ’خط اوستایی’ یا ’دین دبیری’ معروف است و آن در اواخر دورۀ ساسانی (احتمالاً در حدود قرن ششم میلادی) از خط پهلوی استخراج و تکمیل گردیده است،
ب - زبانهای ایرانی میانه، این زبانها فاصل بین زبانهای کهن و زبانهای کنونی ایران اند، دشوار می توان گفت که زبانهای میانه از چه تاریخی آغازشده اند ولی از کتیبۀ شاهنشاهان متأخر هخامنشی میتوان دریافت که زبان پارسی از همان ایام رو بسادگی میرفته و اشتباهات دستوری این کتیبه ها ظاهراً حاکی از این است که رعایت قواعد دستوری از رواج افتاده بوده است، بنابراین مقدمۀ ظهور پارسی میانه (پهلوی) را به اواخر دورۀ هخامنشی (حدود قرن چهارم ق، م) میتوان منسوب داشت، I - پارتی (پهلوی اشکانی) زبان قوم پارت از اقوام شمال شرقی ایران است و زبانی است که در عهد اشکانیان رواج داشته، از این زبان دو دسته آثار موجود است نخست آثاری که بخط پارتی که مقتبس از آرامی است نوشته شده دیگر آثار مانوی است که بخط مانوی - مقتبس از خط سریانی - ضبط گردیده است: 1- پارتی - قسمت عمده نوع اول کتیبه های شاهان متقدم ساسانی است که علاوه بر زبان پارسی میانه بزبان پارتی هم نوشته شده (و گاه نیز بیونانی)، قدیمترین نوع این آثار اسنادی است که در اورامان کردستان بدست آمده (کتیبۀ ’کال جنگال’ نزدیک بیرجند باحتمال قوی متعلق بدورۀ ساسانی است)، از مهمترین این آثار روایت پارتی کتیبۀ شاپور اول بر دیوار کعبۀ ’زردشت’ (نقش رستم) و کتیبۀ نرسی در ’پایکولی’ و کتیبۀ شاپور اول در حاجی آبادفارس است، 2- مانوی - آثار مانوی از جملۀ آثاری است که در اکتشافات اخیر آسیای مرکزی (تورفان) به دست آمده، این آثار همه به خطی که معمول مانویان بوده ومقتبس از خط سریانی است نوشته شده و بخلاف خط پارتی هزوارش ندارد و نیز بخلاف خط کتیبه های پارتی که صورت تاریخی دارد، یعنی تلفظ قدیمتری از تلفظ زمان تحریر را می نمایاند، حاکی از تلفظ زبان تحریر است، این آثار را میتوان بدو قسمت تقسیم کرد، یکی آنهایی که در قرنهای سوم و چهارم میلادی نوشته شده و زبان پارتی اصیل است، دیگر آثاری که از قرن ششم ببعد نوشته شده و محتملاً پس از متروک شدن زبان پارتی برای رعایت سنت مذهبی بوجود آمده، II - پارسی میانه - از این زبان که صورت میانۀ پارسی باستان و پارسی کنونی است و زبان رسمی ایران در دورۀ ساسانی بوده آثار مختلف بجا مانده است که آنها را میتوان بچند دسته تقسیم کرد، 1- کتیبه های دورۀ ساسانی که بخطی مقتبس از خط آرامی ولی جدا از خط پارتی نوشته شده، 2- ’کتابهای پهلوی’ که بیشتر آنها آثار زردشتی است، خط این آثار دنبالۀ خط کتیبه های پهلوی و صورت تحریری آن است، از کتابهای پهلوی که خاص ادبیات زردشتی است دینکرد (دینکرت)، بندهش (بندهشن)، دادستان دینی (داتستان دینیک)، مادیگان (ماتیکان)، هزار دادستان (داتستان)، ارداویراف نامه، مینوگ خرد، نامه های منوچهر، پندنامۀ آذرباد مار سپندان، و همچنین تفسیر پهلوی بعض اجزای اوستا یعنی زند را نام باید برد، III - سغدی - این زبان در کشور سغد که سمرقند و بخارا از مراکز آن بودند رایج بوده است، زمانی سغدی زبان بین المللی آسیای مرکزی بشمار میرفت و تا چین نفوذ یافت، آثار سغدی هم از اکتشافات اخیر آسیای مرکزی و چین است، این آثار را میتوان از چهار نوع شمرد: آثار بودایی، آثار مانوی، آثار مسیحی و آثار غیردینی، از این میان آثار بودایی بیشتر است، زبان سغدی در برابر نفوذ زبان فارسی و ترکی به تدریج از میان رفت، ظاهراً این زبان تا قرن ششم هجری نیز باقی بوده است، زبان سغدی در سه لهجه بجای مانده وحتی امروزه در درۀ یغناب تکلم می شود، برای تلفظ سغدی قدیم زبان سغدی امروز که در درۀ مزبور بکار میرود راهنمای خوبی است، این زبان برای کشف زبان قدیم سغدی درست مانند زبان فارسی معاصر نسبت بفارسی قدیم است، IV - ختنی - یکی از زبانهای پارسی میانه که منابعبسیار از آن در دسترس ما میباشد زبانی است که سابقاً در سرزمین قدیم ختن در جنوب شرقی کاشغر بدان تکلم میشد، لهجه ای نزدیک به ختنی ولی با اختصاصاتی جداگانه در منطقۀ ’تمشق’ در شمال شرقی کاشغر متداول بوده، ولی از این زبان آثار بسیار کمی یافته شده و آنچه هم که موجود است کاملا تفسیر و ترجمه نشده است، زبان ختنی دو شکل کاملاً متفاوت دارد: قدیم و متأخر، زبان ختنی قدیم دارای صرف و نحو بسیار پیچیده و دارای هفت حالت اسمی و حالات فعلی مفصل است، در زبان ختنی متأخر صرف افعال ساده تر گردیده و تغییرات عمده ای در اصوات حاصل شده است، V - خوارزمی - زبان خوارزمی معمول خوارزم قدیم و واحه های مسیر سفلای رود جیحون بوده و ظاهراً تا حدود قرن هشتم هجری رواج داشته است و پس ازآن جای خود را بزبان فارسی و زبان ترکی سپرده، زبان خوارزمی با زبان نواحی اطراف یعنی زبان سغدی و سکایی (ختنی) و آسی نزدیک است، در زبان خوارزمی چنانکه از مقدمهالادب و نسخ فقهی مذکور برمی آید عده ای لغات فارسی و عربی وارد شده که حاکی از تأثیر این دو زبان در خوارزمی است،
ج - زبانهای ایرانی کنونی، I - فارسی نو (دری) این زبان مهمترین زبانها و لهجه های ایرانی است، و آن دنبالۀ فارسی میانه (پهلوی) و پارسی باستان است که از زبان قوم پارس سرچشمه می گیردو نمایندۀ مهم دستۀ زبانهای جنوب غربی است، از قرن سوم و چهارم ببعد این زبان را که پس از تشکیل دربارهای مشرق در عهد اسلامی بصورت رسمی درآمد باسامی مختلف مانند دری، پارسی دری، پارسی و فارسی خوانده اند، این زبان چون جنبۀ درباری و اداری یافت زبان شعر و نثر آن نواحی شد و اندک اندک شاعران و نویسندگان بدین زبان شروع بشاعری و نویسندگی کردند و چندی نگذشت که استادان آثار گرانبهایی بوجود آوردند، زبان فارسی جدید خود از زبانی که صرف و نحو کاملا معقّد داشته بزبانی بسیار ساده و تحلیلی تبدیل شده و از قیود سنگین تصریف ایرانی باستان رهایی یافته است، با این حال بسبب استعمال دستگاه جدیدی در افعال و استفادۀ بسیار از حروف اضافه توانسته است همان مقاصدی را که در ادوار گذشته بوسایل مختلف بیان می کردند تعبیر کند، زبان پارسی اواخر دورۀ ساسانی در قرن هفتم مسیحی بیش اززبان پشتوی عصر حاضر که در افغانستان متداول است توسعه یافته بود، زبان فارسی در قواعد دستوری دنبالۀ پارسی میانه است و با آن تفاوت چندانی ندارد (از جمله تفاوتهای معدودی که دارد این است که در فارسی کنونی ماضی افعال متعدی نیز مانند افعال لازم صرف می شود مثلاً: نوشتم، نوشتی، نوشت ... مانند، آمدم، آمدی، آمد ... و حال آنکه در پارسی میانه اولی بوسیلۀ ضمایر ملکی و دومی با مضارع فعل بودن (ها) صرف می گردد، II - آسی (استی) زبانی است که در قسمتی از نواحی کوهستانی قفقاز مرکزی رایج است و در آن دو لهجۀ مهم را یکی ’ایرون’ و دیگری ’دیگورون’ میتوان تشخیص داد، آسهایا آلانها که بنام آنان درتاریخ مکرر برمیخوریم اصلاً از مشرق دریای خزر باین نواحی کوچ کرده اند و از این رو زبان آنان با زبان سغدی و خوارزمی ارتباط نزدیک دارد، آسی در میان زبانهای ایرانی کنونی مقامی خاص دارد، این زبان یکی از زبانهای بسیار معدودی است که زبان فارسی در آن تقریباً نفوذی نیافته، و بسیاری از خواص زبان های کهن ایران را تا کنون محفوظ داشته، III - پشتو (پختو) این زبان، زبان محلی مشرق افغانستان و قسمتی از ساکنان مرزهای شمال غربی پاکستان است، هر چند زبانهای فارسی و عربی در این زبان نفوذ یافته، پشتو بسیاری از خصوصیات اصیل زبانهای ایرانی را حفظ کرده و خود لهجه های مختلف دارد مانند وزیری، آفریدی، پیشاوری، قندهاری، غلزه ای، بنوچی و غیره، زبان پشتو پس از طی یک دورۀ طولانی که نزد تحصیل کردگان در محاق بود در سالهای اخیر بیشتر در میان ملت افغان متداول و رایج شده و ادبیاتی پدید آورده است، IV - بلوچی، این زبان در قسمتی از بلوچستان و همچنین در بعض نواحی ترکمنستان شوروی رایج است، در بلوچستان علاوه بر بلوچی زبان دیگری نیز بنام ’براهویی’ متداول است که از جمله زبانهای ’دراوید’ یعنی زبان بومیان هندوستان (قبل از نفوذ اقوام آریایی) است، بلوچی اصلاً از گروه شمالی زبانهای غربی است و بلوچها ظاهراً از شمال به جنوب کوچ کرده اند ولی بلوچی بعلت مجاورت با زبانهای شرقی ایرانی بعضی از عوامل آنها را اقتباس کرده است، زبان بلوچی لهجه های مختلف دارد که مهمترین آنها بلوچی غربی و بلوچی شرقی است که هر یک نیز تقسیمات فرعی دارد، اما رویهم رفته بعلت ارتباط قبایل بلوچ با یکدیگر تفاوت میان این لهجات زیاد نیست،
V - کردی، نام عمومی یک دسته از زبانها و لهجه هایی است که در نواحی کردنشین ترکیه و ایران و عراق رایج است، بعضی از این زبانها را باید مستقل شمرد چه تفاوت آنها با کردی (کرمانجی) بیش از آن است که بتوان آنها را با کردی پیوسته دانست، دو زبان مستقل از این نوع یکی ’زازا’ یا ’دملی’ است که بنواحی کردنشین غربی متعلق است و خود لهجه های مختلف دارد، دیگری ’گورانی’که در نواحی کردنشین جنوبی رایج است و خود لهجه های مختلف دارد، گورانی لهجه ایست که آثار مذهب ’اهل حق’ بدان نوشته شده و مانند زازا بشاخۀ شمالی دستۀ غربی تعلق دارد، زبان کردی اخص را ’کرمانجی’ می نامند که خود لهجه های متعدد دارد، مانند: مکری، سلیمانیه یی، سنندجی، کرمانشاهی، بایزیدی، عبدویی و زندی، (از مقدمۀ فرهنگ فارسی معین)، روغن سداب، (الفاظ الادویه)، مغز گردکان، (الفاظ الادویه)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش سلسله شهرستان خرم آباد با 180 تن سکنه. آب آن از سراب زز و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
یکی از شعب ایل طرهان کرد است. (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف مسعود کیهان ص 65)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادرکنی
تصویر ادرکنی
مرا دریاب
فرهنگ لغت هوشیار
روشن گشسبی بینشور منسوب به اشراق مربوط به اشراق: حکمای اشراقی، جمع اشراقیون اشراقیین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوانی
تصویر اخوانی
برادرانه منسوب به اخوان برادرانه دوستانه
فرهنگ لغت هوشیار
ارزنده، درخور یق سزاوار مستحق، درویش بی نوا نادر، صالح (مقابل طالح) سزا (مقابل ناسزا) اهل، پیشکش، کم بهایی کم قیمتی مقابل گرانی، آسانی سهولت، فراخی فراوانی. یا سال ارزانی. سالی که زندگی فراخ و خواربار و کا کم بها و فراوانست، دستوری اجازه اذن رخصت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراری
تصویر ادراری
منسوب به ادرار (بمعنی وظیفه و مستمری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراقی
تصویر ادراقی
رومی کچله از داروها
فرهنگ لغت هوشیار
برآمدن آفتاب، دمیدن روشنایی، تابندگی، روشن شدن، روشن کردن روشنگری، گشسب روشن گشت دبستانی در فلسفه که بنیاد گذار آن سهروردی است و آن شناخت از راه بینش است روشنداری منسوب به اشراف: جنبه اشرافی یا حکومت اشرافی. حکومت نجبا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکانی
تصویر اشکانی
منسوب به اشک، جمع اشکانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراکی
تصویر ادراکی
منسوب به ادراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکران
تصویر اکران
پرده سینما
فرهنگ لغت هوشیار
چادر نادوخته که حاجیان پوشند، قسمی سجاده از پنبه با نقشهای کبود بر زمینه سپید گستردنی کوچک و غالبا با زمینه سپید و گلهای آبی که چون سجاده بر آن نماز گذارند جانماز مصلی
فرهنگ لغت هوشیار
رانده پزداک منسوب به اخراج اخراج شده: اخراجی چشم ماست هر جا آبی است. (سودایی)
فرهنگ لغت هوشیار
کاربستی پساختیک منسوب به اجرا آنچه در اجرا میاید آنچه به اجرا پیوستگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارانی
تصویر ارانی
پنیرمایه مایه پنیر از دانه های گیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ایران. هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران از مردم ایران تابع ایران
فرهنگ لغت هوشیار
آخشیجی بنیادی منسوب به ارکان آنچه مربوط و پیوسته به چهار ارکان (باد و خاک و آب و آتش) است، جمع ارکانیان. جسمانیان اهل دنیا، ناقصانی که هنوز به حد کمال نرسیده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرانی
تصویر کرانی
ساحلی، آفاقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکران
تصویر اکران
پردهی نمایش، نمابار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرایی
تصویر اجرایی
انجامی
فرهنگ واژه فارسی سره
آریایی، عجم، فارسی
متضاد: انیران
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع پرندگان دریایی
فرهنگ گویش مازندرانی