- اکراد
- کردان، کردها
معنی اکراد - جستجوی لغت در جدول جو
- اکراد
- پارسی تازی شده، جمع کرد، کردان جمع کرد (کردی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آب خنک دادن، سست گرداندن، خنکی
بازار سردی
بیزاری، ناخوش داشت، واداشت
پردهی نمایش، نمابار
بزرگ داشت، گرامی داشت، نواخت، ارج نهادن
جگرها
کسان، همگان
خرده، ناکارایی
دور کردن وراندن کسی را جاری وروان شدن جاری وروان شدن
جمع کبد، جگرها جمع کبد جگرها
جمع قرد، کپیان (کپی بوزیته) کپیکان پارسا نمایی، مرده نمایی، در سخن ماندن، آرمیدن، خوار شدن
جمع فرد، تنها و طاق و ضد زوج
تو گلو خواندن شاد خواندن
جمع کوده، خاک وخاشاک
بازار سردی
به کار خلاف میل کسی را واداشتن و مجبور کردن
پرده سینما
گرامی کردن، بزرگ داشتن
جمع کر، نردبان های ریسمانی، ریسمان های پالان
سلاک دادن خانه، سلاک دادن ستور (سلاک کرایه)، دیر کردن، سخن به درازا کشیدن
دعا و ذکرها
در آوردن، ذکر نمودن، بیان کردن، فرود آوردن، وارد ساختن
کبدها، جگرها، جمع واژۀ کبد
پردۀ سینما، نشان دادن فیلم در سینما
وردها، ذکرها، دعاها، جمع واژۀ ورد
کسی را به زور و ستم به کاری وا داشتن، کسی را خلاف میل او به کاری مجبور کردن، بی میلی، تنفر
بزرگ داشتن، گرامی داشتن، احترام کردن، بخشش کردن
فردها، یگانه ها، بی همتاها، بی نظیرها، انسان ها، شخص ها، تک ها، تنهاها، خالی ها، جمع واژۀ فرد