جدول جو
جدول جو

معنی اکتیاء - جستجوی لغت در جدول جو

اکتیاء(اِ)
داغ کردن خود را.
لغت نامه دهخدا
اکتیاء
خود ستایی
تصویری از اکتیاء
تصویر اکتیاء
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
بر دشمن چیره شدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کرایه کردن. کری کردن. (از یادداشت مؤلف). به کری ستدن. (المصادر زوزنی) (از دهار)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
روبروی کسی شدن به جهت مسأله و خواست. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درباره مسأله ای با کسی سخن گفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر سر انگشتان نشستن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازداشتن کسی را از حاجتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن چنانکه از حاجت. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ ذِ)
آب گرفتن به کوزه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر زمین افتادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فریب خوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کلنگ سرتیز فقاعیان که بدان یخ شکنند. (لغت فرس اسدی نسخۀ خطی نخجوانی) :
به زخم عدو دسته شد ناپدید
اکج را گرفته به جنگ آمدند.
عنصری (از لغت فرس).
و رجوع به آکج شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به کوب و کوزۀ بیدسته آب خوردن. (ناظم الاطباء). به کوب آب خوردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اکتوا. اکتیاء. کی. (المصادر زوزنی). به داغ شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). داغ کردن. داغ برنهادن. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به اکتیاء شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کنی ّ. (دهار) (یادداشت مؤلف). رجوع به کنی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اکتنا. کنیت کردن خود را. (از تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). مکنی شدن به کنیتی. صاحب کنیت شدن. (یادداشت مؤلف).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اکتلا. پاس داشتن خود را از کسی. گویند: اکتلئت منهم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). پاس داشتن. (آنندراج). در خواب نشدن. (آنندراج) ، تفته شدن و بی آرام شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیک ستودن خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مبالغه کردن در وصف خود بدون داشتن عمل. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برگردانیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نگون کردن. (از مهذب الاسماء). نگونسار ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اکتسا. کسوت پوشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). جامه پوشیدن. (دهار) (از اقرب الموارد). جامه در خود پوشیدن. (تاج المصادربیهقی). پوشیدن. درپوشیدن. بپوشیدن. در بر کردن. (یادداشت مؤلف). درپوشیدن. (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اکترا. به کرایه گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به کرایه فرستادن. (تاج المصادر بیهقی). به کرایه دادن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نگون ایستادن بر مجمر جهت بخور کردن جامه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بخور کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ مکاری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ عَقَ / قِ تَ)
اندوهگن شدن. (تاج المصادر بیهقی). اندوهگین گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ تَ)
دیدن.
لغت نامه دهخدا
بسندگی: بسنده کردن، سرنگون کردن، چیره گشتن بسنده کردن بس کردن بس دانستن بس شدن کفایت کردن، بسندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتساء
تصویر اکتساء
پوشیدن جامه پوشیدن پوشیده شدن در بر کردن پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتراء
تصویر اکتراء
کرایه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیان
تصویر اکتیان
بودن، هست شدن، اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیال
تصویر اکتیال
کشیدن، وزن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیاز
تصویر اکتیاز
سبو پر کردن به سبو آب گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیار
تصویر اکتیار
زمین خوردن بر زمین افتادن، دستار بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیاب
تصویر اکتیاب
درد مندیی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتفاء
تصویر اکتفاء
((اِ تِ))
بسنده کردن، کافی بودن، بسندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتساء
تصویر اکتساء
((اِ تِ))
پوشیدن، در بر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتفاء
تصویر اکتفاء
بسنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتلاء
تصویر اکتلاء
بیدارمانی، پاس داشت، پرهیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتیال
تصویر اکتیال
پیمایش، پیمودن
فرهنگ واژه فارسی سره