- اکتفاء
- بسنده
معنی اکتفاء - جستجوی لغت در جدول جو
- اکتفاء
- بسندگی: بسنده کردن، سرنگون کردن، چیره گشتن بسنده کردن بس کردن بس دانستن بس شدن کفایت کردن، بسندگی
- اکتفاء ((اِ تِ))
- بسنده کردن، کافی بودن، بسندگی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پنهان گشتن پنهانیدن نهفتگی نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
درمان یافتن، درمانجوئی
ناپدیدگی، نهفتن، پنهان شدن
بیدارمانی، پاس داشت، پرهیز
بخشش خواستن نیکی خواستن دهش خواهی
گابیدن گایش گای
پوشیدن جامه پوشیدن پوشیده شدن در بر کردن پوشیدن
کرایه دادن
پیروی و دنباله روی، پیروی در پی رفتن از دنبال شدن، پیروی کردن، از پی کسی رفتن، پیروی
برهنه کردن برهنه ساختن، پوست چوب راکندن
خود ستایی
نیست شدن، از میان رفتن، نیستی، نابودی ،دور شدن، یکسو گردیدن
بسندگی، چیره گردی، سرنگونی، بسنده
بسنده کردن، کفایت کردن
جمع کفوء، همسران، برابران، خمانیدن، بازداشتن، پساوند نمایی در چامه سرایی دو واژه را که آهنگ یکسان دارند ولی وات های جور ندارند پساوند گردانند مانند: صحو و سهو یا بحر و شهر، بازدارندگان، همالان، همانندان، خم کردن، خمانیدن، راه بر تافتن، از مقصود منحرف گشتن، خم و کج کردن
کفایت کردن، بس دانستن، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنان که، برای مثال ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ی رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مبادا که تو یک بار دگر (عبید زاکانی) . مراد شاعر آن است که مبادا یک بار دیگر از سفر برگردی
در قافیه، آوردن حروف روی قریب المخرج در قافیه که از عیوب شعر است مانند «گ» و «ک» در کلمات «سگ» و «شک»
جمع کفوء، همسران، مانندها
بسنده کردن
دلیر شدن بر کسی، دلیری دلیر شدن دلیر گردیدن برکسی، دلیری
از بن کندن
برگزیدن، فراهم آوردن، برگزیدگی، ناجوری برگزیدن گزین کردن، فراهم آوردن، گرفتن مال از جایهای آن، برگزیدگی، تمییز تمایز اختلاف، (تصوف) عبارتست از آنکه حق تعالی بنده را بفیضی مخصوص گرداند که از آن نعمتها بی سعی بنده را حاصل آید و آن جز پیمبران و شهدا و صدیقان را نبود و اصطفاء خالص اجتبائی را گویند که در آن بهیچوجهی از وجوه شایبه نباشد
پیمان شکنی
جمع اختف
گام نهادن
رنگ پریدگی بیم زدگی، ربودن، خود داری، فروتنی
پنهان شدن