- اکتفا
- بسندگی، چیره گردی، سرنگونی، بسنده
معنی اکتفا - جستجوی لغت در جدول جو
- اکتفا
- بسنده کردن، کفایت کردن
- اکتفا
- کفایت کردن، بس دانستن، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنان که،
برای مثال ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ی رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مبادا که تو یک بار دگر . مراد شاعر آن است که مبادا یک بار دیگر از سفر برگردی(عبید زاکانی)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بسنده
گابیدن گایش گای
بسندگی: بسنده کردن، سرنگون کردن، چیره گشتن بسنده کردن بس کردن بس دانستن بس شدن کفایت کردن، بسندگی
نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
نهفتگی
بس کنید
پوشیدن
دوشها، شانه ها
پرهیزیدن، پاسداشت پاس داشت، بیدار ماندن، پیش پرداخت پذیرفتن پیش بها گرفتن
بس کنید (فعل جمع مذکر امر حاضر از اکتفاء) بس کنید، (نانخوری را گفت حق لاتسرفوا نور خوردن رانگفتست اکتفوا) (مثنوی)
در بر کردن پوشیدن
کتفها، شانه ها
در پی رفتن از دنبال شدن پیروی کردن از پی کسی رفتن، پیروی
نیست گشتن از میان رفتن نابودی، روی گرداندن از خود خواهی نیست شدن از میانرفتن، نیستی نابودی
از میان رفتن، نیست شدن
کسوت پوشیدن، جامه پوشیدن
پنهان شدن، نهان شدن، پوشیده شدن
کرایه کردن، به کرایه گرفتن، کرایه دادن
پیروی کردن، از پی رفتن، از پی کسی یا چیزی رفتن، پیروی، در علوم ادبی مطابق وزن و قافیۀ شعر کسی شعر سرودن
کتف ها، شانه ها، دوش ها، کول ها، سفت ها، جمع واژۀ کتف
جمع کتف، شانه ها
بازدارندگان
فراخشانه
فراخشانه
جمع کفوء همالان همانندان همسران اقران
کفوها، همسران، همجنسان، جمع واژۀ کفو
بسنده کردن
بسنده کردن
کفایت کردن