جدول جو
جدول جو

معنی اکتفا - جستجوی لغت در جدول جو

اکتفا
کفایت کردن، بس دانستن، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنان که، برای مثال ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ی رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مبادا که تو یک بار دگر (عبید زاکانی) . مراد شاعر آن است که مبادا یک بار دیگر از سفر برگردی
تصویری از اکتفا
تصویر اکتفا
فرهنگ فارسی عمید
اکتفا
(اِ تِ)
بسنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (یادداشت مؤلف). بس کردن به. بسندگی. (از یادداشت مؤلف) :
چه گر خانه او را بدین سان چنین
و یاخود مر او را به طبع اکتفاست.
ناصرخسرو.
و رجوع به اکتفاء شود، ستودن خود را به چیزی که در وی نباشد. (از آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اکتفا
بسنده کردن، کفایت کردن
تصویری از اکتفا
تصویر اکتفا
فرهنگ لغت هوشیار
اکتفا
بسندگی، چیره گردی، سرنگونی، بسنده
تصویری از اکتفا
تصویر اکتفا
فرهنگ واژه فارسی سره
اکتفا
بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انتفا
تصویر انتفا
از میان رفتن، نیست شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختفا
تصویر اختفا
پنهان شدن، نهان شدن، پوشیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکترا
تصویر اکترا
کرایه کردن، به کرایه گرفتن، کرایه دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتفا
تصویر اقتفا
پیروی کردن، از پی رفتن، از پی کسی یا چیزی رفتن، پیروی، در علوم ادبی مطابق وزن و قافیۀ شعر کسی شعر سرودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکتاف
تصویر اکتاف
کتف ها، شانه ها، دوش ها، کول ها، سفت ها، جمع واژۀ کتف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکتسا
تصویر اکتسا
کسوت پوشیدن، جامه پوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
کفل ساختن شتر را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کفل (یعنی گلیم و جز آن که بر کوهان شتر پیچند برای نشستن) ساختن شتر را و سوار شدن بر آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برگردانیدن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). نگون کردن. (از مهذب الاسماء). نگونسار ساختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِءْ)
لازم گرفتن ده را. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). لازم گرفتن قریه را. (از اقرب الموارد) ، دستار بستن بر سر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، به شتاب رفتن. (ناظم الاطباء) (آنندراج). شتاب رفتن. (منتهی الارب) ، دم برداشتن اسب در دویدن و ناقه وقت گشنی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دم برداشتن اسب در دویدن. (از اقرب الموارد) ، آماده شدن برای دشنام دادن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، انداختن چیزی روی چیز دیگر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ کتف. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ کتف و کتف و کتف. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). شانه ها. دوشها. کتفها. سفتها. (یادداشت مؤلف) : والعرب تکتبسه فی اکتاف الابل و اللخاف. (ابن ندیم). و رجوع به کتف شود.
- ذوالاکتاف، لقب شاپوربن هرمز. (ناظم الاطباء). لقبی است که تازیان به شاپوربن هرمز داده اند. (یادداشت مؤلف). رجوع به شاپور ذوالاکتاف شود.
- علم الاکتاف، کت بینی و آن فالگویی باشد که از خطوط لوح کتف کنند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آرمیدن با زن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). آرامش. (منتهی الارب). درآمیختن با زن. آرمیدن با زن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نیستی و ناپدیدی. (ناظم الاطباء). نیستی. نابودی. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گرفتن همه مال را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نیرنگ کردن و فریب دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بسندگی: بسنده کردن، سرنگون کردن، چیره گشتن بسنده کردن بس کردن بس دانستن بس شدن کفایت کردن، بسندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتفان
تصویر اکتفان
گابیدن گایش گای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختفا
تصویر اختفا
نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
فرهنگ لغت هوشیار
پرهیزیدن، پاسداشت پاس داشت، بیدار ماندن، پیش پرداخت پذیرفتن پیش بها گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
بس کنید (فعل جمع مذکر امر حاضر از اکتفاء) بس کنید، (نانخوری را گفت حق لاتسرفوا نور خوردن رانگفتست اکتفوا) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتسا
تصویر اکتسا
در بر کردن پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتاف
تصویر اکتاف
کتفها، شانه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتفا
تصویر اقتفا
در پی رفتن از دنبال شدن پیروی کردن از پی کسی رفتن، پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
نیست گشتن از میان رفتن نابودی، روی گرداندن از خود خواهی نیست شدن از میانرفتن، نیستی نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتفاء
تصویر اکتفاء
((اِ تِ))
بسنده کردن، کافی بودن، بسندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتاف
تصویر اکتاف
جمع کتف، شانه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اکتاف
تصویر اکتاف
دوشها، شانه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتسا
تصویر اکتسا
پوشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختفا
تصویر اختفا
نهفتگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتفاء
تصویر اکتفاء
بسنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتفان
تصویر اکتفان
گایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتفوا
تصویر اکتفوا
بس کنید
فرهنگ واژه فارسی سره