جدول جو
جدول جو

معنی اکائد - جستجوی لغت در جدول جو

اکائد(اَ ءِ)
جمع واژۀ اکاد، به معنی دوالهایی که بدان قربوس زین را بر دو پهلوی آن بندند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ شاذ اکاد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اکاد شود، برداشتن شتر را و بر زمین افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر زمین افکندن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ ءِ)
جمع واژۀ اصیاد. حج صاد. و رجوع به اصاید شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ)
معشوقان. این جمع اغید است که صیغۀ اسم تفضیل باشد بمعنی نازک بدن تر و نرم اندام تر. (آنندراج) ، تیره رنگ گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). کبودرنگ گردیدن: اغبر الشی ٔ، صار اغبر. (از اقرب الموارد) ، گرد برانگیختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غبار پراکندن: اغبر، اثار الغبار. (از اقرب الموارد) ، سخت افتادن باران بر زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دوباره باران آمدن و سخت باریدن: اغبر السماء، جدد وقع مطرها و اشتد. (از اقرب الموارد) ، روی آوردن به چیزی: اغبر فی الشی ٔ، اقبل علیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
جمع واژۀ وکاد، به معنی دوال پالان بند و رسن که وقت دوشیدن بر ماده گاو بندند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وکاد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مکیده به معنی بدسگالی و بداندیشی. (غیاث). جمع واژۀ مکیده. (ناظم الاطباء) : به انواع مکائد تمسک می ساخت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 432). و رجوع به مکاید شود
جمع واژۀ مکود. رجوع به مکود شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مفرد اکائد. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دوالی که بدان قربوس زین را با پهلوی زین بندند. ج، اکائد. (منتهی الارب) (آنندراج). دوال پالان بند. (یادداشت مؤلف). و رجوع به اکائد شود، خوی گیرفروش. (از اقرب الموارد) ، پالان گر را گویند. (آنندراج). پالان دوز. ج، اکافون. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَکْ کا)
اکد. قوم و کشور باستانی واقع در شمال عراق. (یادداشت مؤلف). اکادیها اصلاً سامی نژاد بوده اند در شمال عراق سلطنت داشته اند بعدها بابلیها جای آنان را گرفته کلیه تمدن شان را اخذ کرده اند. (از یشتها ج 1 ص 279). و رجوع به فهرست همان مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
نعت فاعلی از کید. مکّار. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اغائد
تصویر اغائد
جمع اغید، نازک تنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کائد
تصویر کائد
تنبل کار (تنبل مکر و حیلت باشد) ترفندگر مکار حیله گر
فرهنگ لغت هوشیار