جدول جو
جدول جو

معنی اژدائو - جستجوی لغت در جدول جو

اژدائو
مرتعی جنگلی در حومه نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
که ناز بسیار کند. که بیشتر کراهت و خشم به تصنّع آرد، سبب، یکی از اقسام کلمه که در اصطلاح نحویین حرف گویند. به اصطلاح علمی حرف که در مقابلۀ اسم و فعل باشد و آن لفظی است که بدان اسم را بفعل ربط دهند. (غیاث اللغات). در نزد علماء نحو و ارباب منطق حرف باشد که یکی از اقسام سه گانه کلمه است و در مقابل اسم و فعل ایراد شود. (کشاف اصطلاحات الفنون). ج، ادوات
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تره تیزک باشد و آن سبزیی است خوردنی و آن رااهل سیستان تره میره و عربان جرجیر خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج) (از هفت قلزم) (از انجمن آرا). تره تیزک باشد و آن را کیکیز بزای معجمه و مهمله نیز گویندو اهل سیستان تره میره خوانند و بعربی جرجیر خوانند. (فرهنگ سروری). گیاهی خوردنی که جرجیر و تره تیزک نیز گویند. (ناظم الاطباء). جرجیر بری. جرجیر دشتی. ایهقان. نهق. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ایهقان شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امیرمؤمن. شاعری از مردم یزد و او بهندوستان شد و بشهر سورت توطن گزید و بعبادت مشغول شد و هم بدانجا درگذشت و از اشعار اوست:
بشوق نامه نویسم ز رشک پاره کنم
دلی که نیست تسلی در او چه چاره کنم.
(قاموس الاعلام)
(مولانا...). از متأخرین شعرای سمرقند است. وی بهندوستان رفت و در 1004 هجری قمری بدانجا درگذشت. او راست:
یاد وصال او دل ما شاد میکند
عمر گذشته را همه کس یاد میکند.
(قاموس الاعلام)
او راست: سلیمان نامه. سلیم نامه و منظومۀ فارسی
لغت نامه دهخدا
طایفه ای در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی