نام حرف چهاردهم از حروف یونانی و نمایندۀ ستاره های قدر چهاردهم. وصورت آن این است. x (کوچک: x) (یادداشت مؤلف) ، بند کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن کسی را از ارادۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نام حرف چهاردهم از حروف یونانی و نمایندۀ ستاره های قدر چهاردهم. وصورت آن این است. x (کوچک: x) (یادداشت مؤلف) ، بند کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بازداشتن کسی را از ارادۀ خود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
واپس ماندگی. عقب ماندگی: بفضل کوش و بدو جوی آبروی از آنک بمال نیست بفضل است پیشی و سپسی. ناصرخسرو. پندارد هر چه نام پیشی بر او افتد ونام سپسی بر دیگری افتد. (جامع الحکمتین ص 243)
واپس ماندگی. عقب ماندگی: بفضل کوش و بدو جوی آبروی از آنک بمال نیست بفضل است پیشی و سپسی. ناصرخسرو. پندارد هر چه نام پیشی بر او افتد ونام سپسی بر دیگری افتد. (جامع الحکمتین ص 243)
فردریک، برادرزادۀ هی پولیت پاسی از دانشمندان اقتصاد فرانسه، مولد بسال 1822م، 1237/ هجری قمری در پاریس و وفات در سنۀ 1912م، 1330/ هجری قمری وی یکی از طرفداران جدّی صلح است هیپولیت فی لیبر، عالم اقتصادی از مردم فرانسه، یکی از حامیان تجارت آزاد، مولد او بسال 1793م، 1207/ هجری قمری در گارش و وفات در سنۀ 1880م، 1297/ هجری قمری بلوکی از ساووآی علیا در ناحیۀ بن ویل، دارای 4442 تن سکنه و ایستگاه هواشناسی دارد بلوکی از ناحیۀ قدیم پاریس که در سال 1860م، 1276/ هجری قمری ضمیمۀ پاریس شد
فردریک، برادرزادۀ هی پولیت پاسی از دانشمندان اقتصاد فرانسه، مولد بسال 1822م، 1237/ هجری قمری در پاریس و وفات در سنۀ 1912م، 1330/ هجری قمری وی یکی از طرفداران جدّی صلح است هیپولیت فی لیبر، عالم اقتصادی از مردم فرانسه، یکی از حامیان تجارت آزاد، مولد او بسال 1793م، 1207/ هجری قمری در گارش و وفات در سنۀ 1880م، 1297/ هجری قمری بلوکی از ساووآی علیا در ناحیۀ بن ویل، دارای 4442 تن سکنه و ایستگاه هواشناسی دارد بلوکی از ناحیۀ قدیم پاریس که در سال 1860م، 1276/ هجری قمری ضمیمۀ پاریس شد
شهری به انگلستان که آبهای معدنی آن مشهور است و سکنۀ آن 19000 تن است و این شهر از سال 1779 میلادی یکی از میدانهای مشهور مسابقۀ اسب دوانی شد و این مسابقه بنام مؤسس آن دربی خوانده میشود و در چهارشنبۀ قبل از بنطیقسطی (عید خمسین) صورت میگیرد
شهری به انگلستان که آبهای معدنی آن مشهور است و سکنۀ آن 19000 تن است و این شهر از سال 1779 میلادی یکی از میدانهای مشهور مسابقۀ اسب دوانی شد و این مسابقه بنام مؤسس آن دربی خوانده میشود و در چهارشنبۀ قبل از بنطیقسطی (عید خمسین) صورت میگیرد
قصبه ایست از ماوراءالنهر در ناحیۀ فرغانه، از بهترین آن بلاد است. (برهان قاطع). قصبه ایست از ماوراءالنهر از مضافات فرغانه که مولد اثیرالدین بوده. (جهانگیری). همان اخسیک است که اخسیکت باشد. (آنندراج). و آن پایتخت عمرشیخ میرزا و بابر پادشاه بود
قصبه ایست از ماوراءالنهر در ناحیۀ فرغانه، از بهترین آن بلاد است. (برهان قاطع). قصبه ایست از ماوراءالنهر از مضافات فرغانه که مولد اثیرالدین بوده. (جهانگیری). همان اخسیک است که اخسیکت باشد. (آنندراج). و آن پایتخت عمرشیخ میرزا و بابر پادشاه بود
ضد وحشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی نه راکب دیدم آنجا و نه راجل. منوچهری. که عمری شد که همجنسی ندیدم بجز وحشی دگر انسی ندیدم. (منسوب به نظامی).
ضد وحشی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : نه وحشی دیدم آنجا و نه انسی نه راکب دیدم آنجا و نه راجل. منوچهری. که عمری شد که همجنسی ندیدم بجز وحشی دگر انسی ندیدم. (منسوب به نظامی).
واحد انس. (از اقرب الموارد). واحد انس یعنی یک نفر آدم از مردم. (ناظم الاطباء). آدمی. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (ترجمان القرآن جرجانی). مردم. انسان. یکی از مردم. یک انسان. یک آدمی. یک انس. (یادداشت مؤلف) : فقولی انی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم الیوم انسیاً. (قرآن 27/19) هستم آبستن، لیکن ز چنان جنسی که نه اویستی جنی و نه خود انسی. منوچهری. بگوی من پذیرفته ام و پیمان کرده ام خدای تعالی را خاموشی، امروز با هیچ مردم سخن نخواهم گفت. (کشف الاسرار ج 6 ص 24). و سخنش روح افزای دل انسیان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 28). - انسی و جان، انس و جن: تو کعبۀ عجم شده او کعبۀ عرب او و تو هر دو قبلۀ انسی و جان شده. خاقانی. پدیدآرندۀ انسی و جانی اثرهای زمینی وآسمانی. نظامی. ج، اناسی ّ، اناسی، اناسیه، اناس. (منتهی الارب). ج، اناس و اناسی ّ. (از اقرب الموارد). و رجوع به انسان و انس شود، خداوند ستور بانشاط شدن، یا خوش اهل گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خداوند ستور نشاطی گشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، گزیدن مار، گره گشادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گشادن گره. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، دراز کردن گره یا بند شتران. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دراز کردن پای بند شتران. (آنندراج). دراز کردن انشوطه عقال و گشودن آن. (از اقرب الموارد) ، ربودن چیزی را، استوار کردن، بی قصد گرفتن شتران را و راندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
واحد انس. (از اقرب الموارد). واحد انس یعنی یک نفر آدم از مردم. (ناظم الاطباء). آدمی. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (ترجمان القرآن جرجانی). مردم. انسان. یکی از مردم. یک انسان. یک آدمی. یک انس. (یادداشت مؤلف) : فقولی انی نذرت للرحمن صوماً فلن اکلم الیوم انسیاً. (قرآن 27/19) هستم آبستن، لیکن ز چنان جنسی که نه اویستی جنی و نه خود انسی. منوچهری. بگوی من پذیرفته ام و پیمان کرده ام خدای تعالی را خاموشی، امروز با هیچ مردم سخن نخواهم گفت. (کشف الاسرار ج 6 ص 24). و سخنش روح افزای دل انسیان. (ترجمه محاسن اصفهان ص 28). - انسی و جان، انس و جن: تو کعبۀ عجم شده او کعبۀ عرب او و تو هر دو قبلۀ انسی و جان شده. خاقانی. پدیدآرندۀ انسی و جانی اثرهای زمینی وآسمانی. نظامی. ج، اَناسی ّ، اَناسی، اَناسیَه، اُناس. (منتهی الارب). ج، اُناس و اَناسی ّ. (از اقرب الموارد). و رجوع به انسان و انس شود، خداوند ستور بانشاط شدن، یا خوش اهل گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). خداوند ستور نشاطی گشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، گزیدن مار، گره گشادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گشادن گره. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، دراز کردن گره یا بند شتران. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). دراز کردن پای بند شتران. (آنندراج). دراز کردن انشوطه عقال و گشودن آن. (از اقرب الموارد) ، ربودن چیزی را، استوار کردن، بی قصد گرفتن شتران را و راندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
فلان ٌ اکسی من فلان، فلان از فلان بیشتر است در لباس پوشیدن و لباس بخشیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشیده تر. بسیار جامه تر: هو اکسی من البطل. (یادداشت مؤلف) ، پر شدن شکم و فربه گشتن آن. (از اقرب الموارد). و رجوع به کعر شود
فلان ٌ اکسی من فلان، فلان از فلان بیشتر است در لباس پوشیدن و لباس بخشیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پوشیده تر. بسیار جامه تر: هو اکسی من البطل. (یادداشت مؤلف) ، پر شدن شکم و فربه گشتن آن. (از اقرب الموارد). و رجوع به کعر شود
عقب ماندگی: قافله شد، واپسی ما ببین ای کس ما، بی کسی ما ببین. نظامی. شانی از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی است در قطار بختیان عشق پیشاهنگ باش. شانی. ، به مجاز، ادبار: واپسی است گر فلک با تو بمهر رو کند ورت دهد فزونیی آنهمه نیز اندکیست. ادیب نیشابوری (امثال و حکم ج 4)
عقب ماندگی: قافله شد، واپسی ما ببین ای کس ما، بی کسی ما ببین. نظامی. شانی از فرهاد ومجنون واپسی دون همتی است در قطار بختیان عشق پیشاهنگ باش. شانی. ، به مجاز، ادبار: واپسی است گر فلک با تو بمهر رو کند ورت دهد فزونیی آنهمه نیز اندکیست. ادیب نیشابوری (امثال و حکم ج 4)
نعت تفضیلی از رسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
نعت تفضیلی از رَسو. استوارتر. ثابت تر. - امثال: ارسی من رصاصه، الرسو الثبوت یریدون به الثقل. (مجمعالأمثال) ، قریه ای است به یک فرسنگی شمالی بندر ریگ. (فارسنامه)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)
روسی اهل روسیه از مردم روسیه، کفش پاپوش قسمی کفش پاشنه دار نوعی کفش که از چرم دوزند، نوعی در قدیمی که دارای چهار چوب مخصوص بوده و آن در داخل چهار چوب حرکت میکرد و با پایین و با رفتن باز و بسته میشد قسمی در برای اطاق که عمودی باز و بسته میشود، گاه از باب تسمیه کل باسم جز اطاقی را که دارای چنین درهایی است (ارسی) نامند. یا قند ارسی. قند روسی نوعی قند که از روسیه میاورند. روسی کفش کفش پاشنه دار (گویش گیلکی)