جدول جو
جدول جو

معنی اپرایی - جستجوی لغت در جدول جو

اپرایی
الأوبرا
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به عربی
اپرایی
Operatic
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اپرایی
opératique
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اپرایی
opernhaft
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به آلمانی
اپرایی
оперний
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اپرایی
operowy
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به لهستانی
اپرایی
歌剧的
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به چینی
اپرایی
operático
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اپرایی
operatico
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اپرایی
operático
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اپرایی
ओपेरा सम्बन्धी
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به هندی
اپرایی
אופראי
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به عبری
اپرایی
opera-gerelateerd
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به هلندی
اپرایی
เกี่ยวกับโอเปร่า
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به تایلندی
اپرایی
operatik
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اپرایی
اوپرا سے متعلق
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به اردو
اپرایی
অপেরা সম্পর্কিত
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به بنگالی
اپرایی
operatic
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اپرایی
оперный
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به روسی
اپرایی
오페라의
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به کره ای
اپرایی
オペラの
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اپرایی
opera ile ilgili
تصویری از اپرایی
تصویر اپرایی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ مَ)
منسوب به امراء. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به امراء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ادراقی
تصویر ادراقی
رومی کچله از داروها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادراکی
تصویر ادراکی
منسوب به ادراک
فرهنگ لغت هوشیار
چادر نادوخته که حاجیان پوشند، قسمی سجاده از پنبه با نقشهای کبود بر زمینه سپید گستردنی کوچک و غالبا با زمینه سپید و گلهای آبی که چون سجاده بر آن نماز گذارند جانماز مصلی
فرهنگ لغت هوشیار
رانده پزداک منسوب به اخراج اخراج شده: اخراجی چشم ماست هر جا آبی است. (سودایی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیایی
تصویر احیایی
زیست شناس
فرهنگ لغت هوشیار
کاربستی پساختیک منسوب به اجرا آنچه در اجرا میاید آنچه به اجرا پیوستگی دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپرویز
تصویر اپرویز
پیروزگر فاتح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارایی
تصویر دارایی
موجودی، آکتیف، ثروت، اموال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از برپایی
تصویر برپایی
تشکیل، ایجاد، استقرار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرایی
تصویر اجرایی
انجامی
فرهنگ واژه فارسی سره
محل رویش درخت افرا در جنگل، نام مرتعی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
هرایی
فرهنگ گویش مازندرانی