بسیارآوه کننده از ترس خدای. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل). آنکه آه بسیار کند. (از مهذب الاسماء). دعاخواننده بزاری و مؤمن و نرم دل و آه کننده و کسی که بزبان حاجت ندارد و هرچه کند بدل کند. (از آنندراج) (غیاث اللغات). مرد با یقین و نرم دل و بسیاردعا و زاری کننده از بیم خدای عزوجل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اواهون. (از مهذب الاسماء).
بسیارآوه کننده از ترس خدای. (ترجمان علامۀ جرجانی، ترتیب عادل). آنکه آه بسیار کند. (از مهذب الاسماء). دعاخواننده بزاری و مؤمن و نرم دل و آه کننده و کسی که بزبان حاجت ندارد و هرچه کند بدل کند. (از آنندراج) (غیاث اللغات). مرد با یقین و نرم دل و بسیاردعا و زاری کننده از بیم خدای عزوجل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اواهون. (از مهذب الاسماء).
اسم مبهم یا ضمیر منصوب جهت مذکر به معنی او. (ناظم الاطباء) ، آوردن: آتی الیه الشی ٔ ایتاءً، آورد بسوی آن آن چیز را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سوق دادن. (از اقرب الموارد)
اسم مبهم یا ضمیر منصوب جهت مذکر به معنی او. (ناظم الاطباء) ، آوردن: آتی الیه الشی ٔ ایتاءً، آورد بسوی آن آن چیز را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، سوق دادن. (از اقرب الموارد)
مصغر ائمه، جمع واژۀ امام. (ناظم الاطباء). همزه بدل به واو شده است. و بعضی اییمه بیاء گویند. (منتهی الارب). و رجوع به اییمه و ائمه شود، نعمتها و نکوئیها و دستها و این جمع ایدی است و ایدی جمع ید است. (غیاث) : بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت بجای هر کس او را ایادی و کردار. فرخی. آن مهترزاده را بجای من ایادی بسیار است. (تاریخ بیهقی). نه دیده معالی ترا گردون غایت نه کرده ایادی ترا گردون احصا. مسعودسعد. صواب آن است که جمله... شکر ایادی او را بازرانم. (کلیله و دمنه). در باغ ایادیش بر اشجار مروت پخته است و رسیده رطب و خار شکسته. سوزنی. نیست آیات کرامات ترا بجز احسان و ایادی تفسیر. سوزنی. از خنصر چپ عقد ایادیت گرفته اطفال در آن عهد که ابهام مکیده. ظهیرالدین فاریابی. گر من عواطف تو فراموش میکنم بادا غمان من چو ایادیت بی شمار. سید حسن غزنوی. چون از حضرت ایشان بازگشت این قطعه در شکر ایادی ایشان انشاء کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). آثار و ایادی و عواطف و عوارف و مکارم آل سامان. (ترجمه تاریخ یمینی). که ایادی نعمای او چگونه فایض بوده است. (جوینی، از یادداشت مؤلف). سوابق نعمت بر این بنده داری و ایادی منت. (گلستان سعدی). بعضی از ایادی ونعم مولانا الجلیل کافی الکفاه که در... (تاریخ قم ص 4). - سبق الایادی، سابقه نعمت. حق نعمت: همه نامداران وگردن فرازان بزنجیر سبق الایادی مقید. سعدی (از کلیات چ مصفا ص 692). رجوع به سبق شود
مصغر ائمه، جَمعِ واژۀ امام. (ناظم الاطباء). همزه بدل به واو شده است. و بعضی اییمه بیاء گویند. (منتهی الارب). و رجوع به اییمه و ائمه شود، نعمتها و نکوئیها و دستها و این جمع ایدی است و ایدی جمع ید است. (غیاث) : بچشم هر کس او را بزرگی و حشمت بجای هر کس او را ایادی و کردار. فرخی. آن مهترزاده را بجای من ایادی بسیار است. (تاریخ بیهقی). نه دیده معالی ترا گردون غایت نه کرده ایادی ترا گردون احصا. مسعودسعد. صواب آن است که جمله... شکر ایادی او را بازرانم. (کلیله و دمنه). در باغ ایادیش بر اشجار مروت پخته است و رسیده رطب و خار شکسته. سوزنی. نیست آیات کرامات ترا بجز احسان و ایادی تفسیر. سوزنی. از خنصر چپ عقد ایادیت گرفته اطفال در آن عهد که ابهام مکیده. ظهیرالدین فاریابی. گر من عواطف تو فراموش میکنم بادا غمان من چو ایادیت بی شمار. سید حسن غزنوی. چون از حضرت ایشان بازگشت این قطعه در شکر ایادی ایشان انشاء کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). آثار و ایادی و عواطف و عوارف و مکارم آل سامان. (ترجمه تاریخ یمینی). که ایادی نعمای او چگونه فایض بوده است. (جوینی، از یادداشت مؤلف). سوابق نعمت بر این بنده داری و ایادی منت. (گلستان سعدی). بعضی از ایادی ونعم مولانا الجلیل کافی الکفاه که در... (تاریخ قم ص 4). - سبق الایادی، سابقه نعمت. حق نعمت: همه نامداران وگردن فرازان بزنجیر سبق الایادی مقید. سعدی (از کلیات چ مصفا ص 692). رجوع به سبق شود