جدول جو
جدول جو

معنی اوگردشی - جستجوی لغت در جدول جو

اوگردشی
قلزم، گرداب، گرداب، آب گیر، نقطه ای از بلندی صخره که آب از شکاف آن به.، گرداب، آب گیر، نقطه ای از بلندای صخره که آب از شکاف آن به
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گَ گَ مِ / مَ)
دهی است از دهستان احمدآباد بخش تکاب شهرستان مراغه. واقع در 15هزارگزی شمال تکاب و 5 هزارگزی خاور راه ارابه رو احمدآباد به تکاب. دره و معتدل و سکنۀ آن 172 تن است. آب آن از رودساروق و محصول آن غلات، بادام، حبوبات و کرچک و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه آن مالرو است و یک معدن گوگرد استخراج شده از طرف دولت دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گِ)
منسوب به گوگرد، گوگرددار. دارای گوگرد. آغشته به گوگرد. آلوده به گوگرد.
- آبهای گوگردی، میاه کبریتی.
، از گوگرد ساخته شده، به رنگ گوگرد
لغت نامه دهخدا
(گِ شَ)
دهی است از دهستان گلیجان رستاق بخش مرکزی شهرستان ساری، واقع در 30هزارگزی جنوب ساری. بین دو رود خانه گرم رود با چهاردانگه و سیاه رودبار دودانگه در سینۀ ارتفاعات واقع شده و دارای 290 تن سکنه است. هوای آن معتدل و آب آنجا از رود خانه تجن تأمین میشود. محصول آنجا برنج، غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. برنج در کنار رود خانه تجن کشت میشود. گله داران که اکثر سکنۀ آنجا هستند، تابستان به ییلاق برنت سوادکوه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
منسوب به گوگرد کبریتی: دارای گوگرد آغشته به گوگرد: آبهای گوگردی، ساخته شده از گوگرد، برنگ گوگرد
فرهنگ لغت هوشیار
فروشنده ی دوره گرد، پیله ور، هرزه گرد، زمین و ملک مدور، تفریح، گردش، آدم اهل سفر و گشت و گذار.، از توابع کلیجان رستاق شهرستان ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
گردش دریایی، دایره ای
دیکشنری اردو به فارسی