جدول جو
جدول جو

معنی اونکی - جستجوی لغت در جدول جو

اونکی
آن یکی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، دارای 261تن سکنه، رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ کِ)
اجهره و خار دامنگیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ کا)
قسمی خرما. (ناظم الاطباء) (المعرب جوالیقی ص 199). اوتک. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
رانکی. پاردم. تلفظی از رانکی. منسوب به ران. نواری پهن از چرم یا پارچه های ضخیم پشمی که در پشت ران و زیر کفل چارپایان (خر، استر، یابو) بندند و صحیح آن ’رانکی’ است یعنی مربوط به ران. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
طایفه ای هستند از طوایف فارس که ییلاق آنها کوه خرمن کوه ضیمکان است و قشلاق آنها نواحی بلوک میمند می باشد و معیشت آنها از گوسفند است. (فارسنامۀ ناصری ص 332)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
دهی است از دهستان فلارد بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 30هزارگزی خاور لردگان، با 249 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
دانه ایست مانند جو سیاه. (ناظم الاطباء). غله ای است مانند جو. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَ کا)
کشنده تر. مجروح کننده تر:
و صار فواته اذکی و انکی
علی جنبی من وخز الردینی.
(از تاریخ بیهق ص 244)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوکی
تصویر اوکی
Ok
دیکشنری فارسی به انگلیسی
این یکی
فرهنگ گویش مازندرانی
آن چه
فرهنگ گویش مازندرانی
آن طور، آن گونه
فرهنگ گویش مازندرانی
نی ای که داخل آب روید
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در دهستان خیررود کنار نوشهر که به آن اوننک و.، آبکی
فرهنگ گویش مازندرانی