جدول جو
جدول جو

معنی اولی - جستجوی لغت در جدول جو

اولی
سزاوارتر، لایق تر، شایسته تر، برتر
تصویری از اولی
تصویر اولی
فرهنگ فارسی عمید
اولی
ویژگی کسی یا چیزی که پیش از همه است
تصویری از اولی
تصویر اولی
فرهنگ فارسی عمید
اولی
(اَ)
ممال اولی ̍. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
اولی
(اَ لا)
بهتر. سزاوارتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). احری. (منتهی الارب). اجدر. احق. احجی. صواب تر و سزاوارتر. (آنندراج) (غیاث اللغات) ج، اوالی. اولون. (منتهی الارب) :
این خرقه که من دارم در رهن شراب اولی
وین دفتر بی معنی غرق می ناب اولی.
حافظ.
چون پیر شدی حافظ از میکده بیرون شو
رندی وهوس بازی در عهد شباب اولی.
حافظ.
با آنکه در کلمه اولی معنی تفضیل است در فارسی گاهی کلمه ’تر’ نیز بدان الحاق کرده اند. (یادداشت مؤلف). صاحب المعجم گوید: اولی تر گفتن در فارسی جایز است اگر نسق کلام تازی نباشد و آن مبالغتی باشد بر مبالغت چنانکه در به و بهتر:
این سخن مختصر اولی تر از آنک
در سخن غث وسمین میگویم.
مجیربیلقانی.
خون، شهیدان را زآب اولی تر است
این گناه از صد صواب اولی تر است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
اولی
(اَوْ وَ ی)
منسوب به اول.
لغت نامه دهخدا
اولی
(اُ)
خداوندان، جمع ذو و این جمع خلاف مادۀ مفرد است. (آنندراج) (غیاث اللغات). در حالت نصبی و جری.
- اولی اجنحه، صاحبان بازوها و بالها و این کنایه است از ملائک چرا که منقول است فرشتگان پر و بال دارند. (از غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
اولی
(لا)
مؤنث اول. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (اقرب الموارد) (المنجد). نخستین. (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
اولی
سزاوارتر، بهتر، احق
تصویری از اولی
تصویر اولی
فرهنگ لغت هوشیار
اولی
((لا))
نخستین، اولین
تصویری از اولی
تصویر اولی
فرهنگ فارسی معین
اولی
((اَ یا اُلا))
سزاوارتر، صواب تر
تصویری از اولی
تصویر اولی
فرهنگ فارسی معین
اولی
ارجح، برتر، سزاوارتر، مقدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اولی
الأوّل
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به عربی
اولی
Primordial, Initial
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اولی
initial, primordial
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اولی
کرت های شالی کاری، کرت های کوچک و بزرگ بی شکل، برکه ی عمیق
فرهنگ گویش مازندرانی
اولی
inicial, primordial
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اولی
প্রাথমিক , প্রাচীন
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به بنگالی
اولی
начальный , первобытный
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به روسی
اولی
initial, ursprünglich
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به آلمانی
اولی
початковий , первісний
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اولی
początkowy, pierwotny
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به لهستانی
اولی
ابتدائی
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به اردو
اولی
awali, asili
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اولی
iniziale, primordiale
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اولی
ilk, ilkel
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اولی
초기의 , 원시의
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به کره ای
اولی
初期の , 原始の
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اولی
ראשוני
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به عبری
اولی
प्रारंभिक , प्राचीन
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به هندی
اولی
初步的 , 原始的
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به چینی
اولی
เบื้องต้น , ดั้งเดิม
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به تایلندی
اولی
initieel, primordiaal
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به هلندی
اولی
inicial, primordial
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اولی
awal, primordial
تصویری از اولی
تصویر اولی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اولیه
تصویر اولیه
نخستین
فرهنگ واژه فارسی سره